مهارت های زندگی برای جوانان

به همراه مطالبی مفید برای والدین ایشان

مهارت های زندگی برای جوانان

به همراه مطالبی مفید برای والدین ایشان

سلام خوش آمدید

۲۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

هر انسانی میتواند در هر زمانی هر حجمی از کار را انجام دهد، البته به شرط اینکه قرار باشد در آن زمان، کار دیگری را انجام دهد! (روبرت بنچلی)

احتمالاً هم اکنون که در حال خواندن این نوشته هستید، قرار بوده تکالیف دانشگاهی خود را انجام دهید، شاید هم قرار بوده به همراه خانواده بیرون بروید و قدم بزنید. یا اینکه باید حمام بروید و دوش بگیرید. اما خواندن این نوشته را بهانه ای کرده اید تا فرصتی کوتاه داشته باشید و از انجام وظیفه ای که دیر یا زود، باید به انجام برسانید، فرار کنید!

این روزها، بحث در مورد برنامه ریزی و هدفگذاری، به یکی از بحثهای متداول، در کتابها، روزنامه ها و سایتهای اینترنتی تبدیل شده است. کمتر کسی را میتوان یافت که اهمیت برنامه ریزی را انکار کند. همچنین کمتر کسی را میتوان یافت که برای زندگی شخصی یا شغلی اش برنامه ریزی کرده و به آن عمل نماید!

به عبارت دیگر، به نظر میرسد به جای تمرکز بیش از حد روی برنامه ریزی، اهمیت ها و کارکرد آن، مفیدتر خواهد بود روی این موضوع فکر کنیم که چرا ما در یک حوزه خاص، هدفگذاری و برنامه ریزی میکنیم و حتی تصمیم های قطعی میگیریم، اما به دلایل نامشخص دست به عمل نمیزنیم! چیزی که در زبان انگلیسی عنوان Procrastination (کار امروز را به فردا انداختن) به آن اطلاق میشود و من در فارسی، به تعویق انداختن یا فرار از عمل را به عنوان معادل آن در نظر گرفته ام.

قبل از نوشتن این متن، برخی از مطالعات و تحقیقات انجام شده در این حوزه را مطالعه کردم. اجازه بدهید آنها را با هم مرور کنیم.

حدود ۲۰% انسانها را میتوان دچار بیماری تعویق به صورت مزمن دانست. به شکلی که  این نوع رفتار در تمام دوره های سنی و بخشهای مختلف زندگی آنها مشاهده میشود. کسانی که قبضهای خود را دیر پرداخت میکنند، خواندن برای امتحان را به شب آخر واگذار می کنند، برای یک تماس تلفنی ۲ دقیقه ای، گاه دو ساعت یا دو روز وقت صرف میکنند و باز هم با سختی دست به تلفن میبرند…

نکته دیگر اینکه به تعویق انداختن، هیچ ارتباطی با مهارت مدیریت زمان یا برنامه ریزی ندارد. به عبارت دیگر، تحقیقات نشان  داده است کسانی که کارهای خود را به تعویق می اندازند، از لحاظ توانایی تخمین زمانی و نیز برنامه ریزی، تفاوتی با سایر انسانها ندارند.

بنابراین، اگر به چنین افرادی پیشنهاد کنید که یک سررسید خوب برای طبقه بندی کارهای روزانه و هفتگی و … تهیه کنند، شبیه این است که بخواهید فردی را که سالها افسردگی مزمن و عمیق را تجربه میکند با گفتن یک حکایت طنز شفا دهید!

همچنین تحقیقات نشان میدهد که این الگوی رفتاری نادرست (یا شاید بیماری) موروثی نیست و با ما به دنیا نمی آید. بلکه به تدریج در ما شکل میگیرد. پدر و مادرهایی که فرزندان خود را به شدت کنترل  کرده و از آنها میخواهند که منظم بوده و هر فعالیتی را دقیقاً در زمان مشخصی انجام دهند، بیشتر احتمال دارد چنین فرزندانی را تحویل جامعه دهند.

مطالعات نشان میدهند، ما در کودکی نیازمند این هستیم که با فعالیت های مختلف – با سطوح مختلف مطلوبیت و رنج و لذت – مواجه شویم. آنها را اولویت بندی کنیم و هر یک از آنها را انجام دهیم. اگر این تمرین در کودکی انجام نشده یا پدر و مادر برنامه از پیش طراحی شده ای را برای این منظور در اختیار کودک قرار داده و او را وادار به انجام این کارها بکنند، عملاً قدرت مدیریت خویشتن از کودک سلب میشود.

 

معمولاً تعویقی ها، از مکانیزمهای خودفریبی قدرتمندی نیز برخوردارند. آنها میتوانند به سادگی تغییر  اولویت ها را توجیه کنند، آنها شما را قانع میکنند که کار کردن تحت فشار زمانی، قدرت عملکرد را بالا می برد و ده ها دلیل دیگر که نهایتاً رفتار آنها را توجیه میکند.

 

تعویقی ها، همچنین همواره به دنبال عوامل بیرونی میگردند که تمرکز آن را به هم بزند و بهانه ای برای انجام کارهای دیگر باشد. خوشبختانه در دنیای مدرن امروزی، چک کردن

ایمیل، کنترل کردن بازدید سایت، شمردن تعداد لایک های یک پست در فیس بوک، مشاهده کردن موبایل برای کنترل اس ام اس های جدید، و انواع ابزارها به عنوان بهانه هایی مقبول برای منحرف کردن توجه و تمرکز ذهن وجود دارند و مورد استفاده قرار میگیرند.

سایر تحقیقات نشان داده اند که بیماری به تعویق انداختن میتواند مشکلات متعددی برای سلامتی فرد ایجاد نماید. این افراد سیستم ایمنی ضعیف تری دارند و بیشتر بیمار میشوند. نشانه های افسردگی و  نیز بیخوابی نیز در اینگونه افراد بیشتر دیده میشود.

به نظر میرسد ساده ترین و دقیق ترین تعریف برای این بیماری، فاصله زمانی طولانی بین اقدام و عمل باشد. این فاصله گاه به حدی زیاد میشود که هرگز دست به عمل نمیزنیم. فهرست کتابهایی که قرار است روزی بخوانیم و فیلم هایی که باید روزی ببینیم تنها نمونه هایی از این فاصله اقدام تا عمل هستند.

 شاید تغییر دادن عادت تعویق، در کوتاه مدت کار ساده ای نباشد. به همین دلیل پیشنهاد میکنم فعلاً به جمله ای که در ابتدای متن از قول روبرت بنچلی آمده است، بیشتر فکر کنید.

دلیل ندارد برای فرار از عمل متوقف شویم و هیچکاری نکنیم. ما عموماً برای انجام ندادن یک کار خاص،  فهرستی از کارهای دیگر را به ذهن می آوریم و آنها را بهانه میکنیم. جان پری، ایده جالبی دارد. او میگوید من با بیماری به تعویق انداختن کنار آمده ام و به آن ساختار داده ام. به این شکل که بر خلاف توصیه  عمومی که میگویند کارها را به ترتیب اهمیت انجام دهید، من همیشه فهرستی از کارهای خود را همراه دارم و به محض اینکه احساس میکنم میخواهم از وظیفه الف فرار کنم، سعی میکنم وظیفه ب یا ج یا د را انجام دهم. شاید تقدم و تأخر کارها به هم بریزد و برخی از کارها با تأخیر انجام شوند، اما حداقل این کار بیشتر نوعی فرار رو به جلو است تا بازگشت رو به عقب.

شاید اگر قرار بود از برایان تریسی تقلید کنیم، به جای اینکه بگوییم: اول قورباغه را قورت بده! میتوانیم بگوییم: اگر حوصله قورت دادن قورباغه را نداری، میتوانی برای فرار از این کار سخت، فعلاً با خوردن همین پشه کوچک خود را سرگرم کرده و از خوردن قورباغه فرار کنی. با این کار حداقل گامی به پیش نهاده ای!.

اجازه بدهید من هم به عنوان نویسنده این متن، اعتراف کنم که این متن را در شرایطی نوشتم که باید متن صحبتهای خودم را برای رادیو آماده میکردم و برای فرار از آن وظیفه قطعی، از مطرح کردن این حرفها برای شما به عنوان یک ابزار استفاده کردم…

پی نوشت: یکی از ریشه های اهمال کاری، ممکن است کمال طلبی باشد. اگر با مفهوم کمال طلبی و انسانهای کمال طلب آشنا نیستید میتوانید درس  درباره کمال طلبی و ویژگیهای انسانهای کمال طلب را بخوانید.


  • danial azadeh


در درس قبلی از سلسله بحث‌های کمال طلبی، به عوارض منفی کمال طلبی رسیدیم و مواردی از اثرات نامطلوب این الگوی نگرش و رفتار را در زندگی انسانهای کمال طلب با هم مرور کردیم.

قرار است در ادامه‌ی مسیر درس‌ کمال طلبی، به راهکارهای عملی و اجرایی برای مواجهه با این ویژگی و مدیریت درست آن، بپردازیم. اما قبل از وارد شدن به این موضوع، مرور چند نمونه پرسشنامه کمال طلبی می‌تواند برای ایجاد تصویر بهتری از صورت مسئله مفید باشد.

همیشه مرور کردن پرسشنامه‌ها و ابزارهای سنجش، می‌توانند یک کارکرد مهم و ارزشمند برای ما داشته باشند:

بر اساس سوالات مختلفی که در پرسشنامه‌ها مشاهده می‌کنیم، به درک بهتر و جامع‌تری از یک مفهوم دست پیدا کنیم.

پرسشنامه‌های متعددی درباره کمال طلبی طراحی گردیده و استاندارد شده‌اند. هر یک از این پرسشنامه‌ها برای یک کارکرد متفاوت مورد استفاده قرار می‌گیرند. پرسشنامه‌ای که در این درس برای کمال طلبی مورد بررسی قرار می‌دهیم، APS-R نامیده می‌شود. APS مخفف این عبارت است: Almost-Perfect-Scale

در بسیاری از پرسشنامه‌ها از جمله این پرسشنامه کمال طلبی، کلمه‌ی R در انتهای عنوان پرسشنامه، از نخستین حرف Revised به معنای «بازنگری شده» اقتباس شده است. به معنای اینکه شکل قدیمی پرسشنامه طراحی شده و مدتی مورد استفاده قرار گرفته است و بعد به تدریج، شکل اصلاح شده‌ی آن تنظیم و منتشر شده است.

این پرسشنامه‌ کمال طلبی،‌ بیش از آنکه برای سنجش میزان کمال طلبی مورد استفاده قرار بگیرد، برای متمایز کردن شکل مثبت کمال طلبی (Adaptive Perfectionism) و شکل منفی آن (Maladaptive Perfectionism)‌ به کار برده می‌شود.

بد نیست همینجا به نظر پروفسور پاول هویت – صاحب‌ نام‌ترین فرد در حوزه مطالعات کمال طلبی –  اشاره کنیم که تاکید می‌کند: با تعریفی که من از کمال طلبی می‌شناسم، کمال طلبی مثبت و منفی نداریم. تلاش برای رشد و پیشرفت، بحثی جدا از کمال طلبی است. کمال طلبی یک بیماری مشخص با عوارض منفی است که از داشتن استانداردهای بالا حاصل می‌شود.

اما از سوی دیگر، منابع معتبر اعلام می‌کنند که جمع بزرگی از دانشمندان این حوزه، امروز وجود طبقه  بندی مثبت و منفی در مورد کمال طلبی را پذیرفته‌اند. در این نوع اختلاف نظر‌ها،این  وبلاگ همواره سیاست خودش را دنبال می‌کند و به جای بحث روی واژه‌ها، به مفاهیم توجه بیشتری نشان می‌دهد.

به هر حال، به نظر می‌رسد استانداردهای بالا، همیشه به بیماری و ناامیدی و شکست و از بین رفتن عزت نفس منجر نمی‌شوند. می‌توانیم مثل پاول هویت، بگوییم: برخی کمال طلب هستند و برخی کمال گرا و تعالی خواه. ممکن هم هست مانند برخی دیگر از دانشمندان بگوییم: برخی کمال طلبی مثبت هستند و برخی کمال طلب منفی.

در صورتی که تصمیم داشتید پرسشنامه کمال طلبی زیر را در مورد خودتان تکمیل کنید، حتماً این نکته را مد نظر داشته باشید که در بسیاری از پرسشنامه‌ها و ابزارهایی از این دست، سوالات مشابه ممکن است با تفاوت جزیی در بخش‌های مختلف پرسشنامه تکرار شوند. به جای اینکه برگردید و جستجو کنید که این پرسش قبلاً به چه شکلی و با چه کلماتی در پرسشنامه مطرح شده و شما چه پاسخی به آن داده‌اید، هر بار در مواجهه با هر سوال، مستقل از تمام خاطرات قبلی و سوالات گذشته،‌ به دقت فکر کنید و تمرکز کنید و پاسخ آن پرسش را مشخص کنید:

لینک مربوط به دانلود پرسشنامه APSR

همه‌ی کسانی که کمال طلب هستند در شاخص‌های استاندارد و نظم نمرات بالایی به دست می‌آورند. اما تفاوت کمال طلبی مثبت و منفی، در نمره‌ی مربوط به شاخص تعارض یا به اصطلاح Discrepancy است.

امتیاز پایین در شاخص تعارض نشان می‌دهد که فرد، استانداردهای بالایی برای خود تعیین می‌کند، برای کسب آن استانداردها هم تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد. وقتی هم کار و تلاشش به پایان رسید، اگر هنوز با استانداردهای خودش فاصله داشت، احساس بدی ندارد و به روند عادی زندگی ادامه می‌دهد (شکل مثبت کمال طلبی).

اما امتیاز بالا در شاخص تعارض نشان میدهد که فرد وقتی به استانداردهای خود دست پیدا نکند، به حدی احساس منفی پیدا می‌کند که روی روحیه و احساس و نگرش او تاثیر می‌گذارد و در بلند مدت از کارایی او می‌کاهد.

توجه داشته باشید که حداکثر امتیاز در شاخص استانداردها ۴۹ ، شاخص نظم ۲۸  و در شاخص تعارض ۸۴ میباشد.

شاید بیان ژانت دویزه در کتاب Too Perfect بتواند به ما کمی در تفکیک این دو حالت کمک کند:

به زبان خیلی ساده می‌توانیم چنین بگوییم: عموماً فاصله‌ای بین دستاوردهای ما و استانداردهای ما وجود دارد.

کسانی که کمال طلب نیستند، استانداردهای فردای خود را آنقدر پایین می‌آورند تا با  دستاوردهای امروز آنها تطبیق داشته باشد و این شکاف از بین برود.

کسانی که شکل منفی کمال طلبی را به کار می‌گیرند، هر بار از این فاصله و شکاف، آزرده  می‌شوند اما همچنان استانداردهای خود را تعدیل نمی‌کنند و صرفاً به تلاش خود اضافه می‌کنند و چون برای آنها عموماً فاصله‌ی استانداردها و دستاوردها خیلی زیاد است، احساسات منفی و ناامیدی و سرخوردگی به بخشی از زندگی آنها تبدیل می‌شود.

کسانی که شکل مثبت کمال طلبی را به کار می‌گیرند، استانداردهای خود را فراتر از دستاوردهای  امروز خود قرار می‌دهند. اما نه در حدی که به کلی غیرقابل دسترس باشد. بلکه در حدی که بیش از حد معمول، نیازمند تلاش باشد. چون استانداردهای آنها دشوار است اما دور از دسترس نیست، انگیزه دارند که برای بهبود خود تلاش کنند. ضمن اینکه از نرسیدن به استانداردهای خود هم احساس بدی ندارند. چون در درون خود حس می‌کنند که کمی بالاتر از دستاورد متعارف را هدف قرار داده‌اند.

اجازه بدهید یک مثال ساده را با هم مرور کنیم.

مریم تصمیم می‌گیرد که پیاده روی را به بخشی از برنامه روزانه‌ی خودش تبدیل کند. او با خودش قرار می‌گذارد که روزانه یک ساعت پیاده روی کند. پس از گذشت یک هفته می‌بیند که در هیچ روزی نتوانسته یک ساعت پیاده روی کند و متوسط زمان پیاده روی او،‌ بیست دقیقه بوده است.

اگر مریم کمال طلب نباشد، احتمالاً زمان پیاده روی روزانه را به بیست دقیقه تعدیل خواهد کرد.

اکر کمال طلب منفی باشد، همان یک ساعت را حفظ می‌کند و هر روز هم همان بیست دقیقه پیاده روی را انجام می‌دهد و احساس بدی هم تجربه می‌کند.

اما اگر کمال طلب مثبت باشد، احتمالاً حالا که می‌بیند بیست دقیقه پیاده روی، به سادگی قابل دستیابی است، هدف خود را سی دقیقه پیاده روی تعیین می‌کند. او احساس خوبی دارد چون کمی از ناحیه‌ی آسایش و راحتی خود فراتر رفته است. ضمن اینکه ممکن است پس از مدتی که پیاده روی برای او عادت شد و سی دقیقه پیاده روی، بخش ثابت برنامه‌ی روزانه اش شد، به دلیل کمال طلب بودن، هدفش را یک گام بالاتر ببرد و پیاده روی چهل دقیقه‌ای را به عنوان برنامه روزانه خود در نظر بگیرد.

کمال طلب مثبت، از استانداردی که به سادگی قابل دستیابی باشد، لذت نمی‌برد.

تقسیم‌بندی‌های مربوط به کمال طلبی و انسانهای کمال طلب،‌ بسیار متفاوت و متنوع هستند. ما در درس‌های بعدی هم برخی از آنها را مرور می‌کنیم. اما در نهایت آنچه برای ما مهم است، رسیدن به شکلی از الگوی رفتاری و نگرش است که از یک سو ما را در تلاش دائمی برای بهبود و تعالی کمک کند و از سوی دیگر، تبعات منفی و خستگی و ناامیدی و سرخوردگی را هم به حریم زندگی ما وارد نکند.

 

  • danial azadeh

 کمال گرایی مثبت و کمال گرایی منفی را نیز از یکدیگر تفکیک کردیم و گفتیم که کمال گرایی منفی زمانی شکل می‌گیرد که استانداردهای خود را چنان بالا قرار دهیم که هزینه‌های کسب آن استانداردها از ارزش نهایی دستاوردهای آنها بیشتر باشد.

فرض کنید دانش آموزی برای امتحان سی ساعت درس خوانده و فکر می‌کند در شرایط فعلی نمره‌ی او ۱۶ خواهد بود. اگر احساس کند که با پنج ساعت درس خواندن بیشتر می‌تواند نمره‌ی نوزده بگیرد، نمی‌توان این رفتار او را نمونه‌ای از کمال گرایی منفی دانست.

اما اگر برای تبدیل کردن این نمره‌ی نوزده به بیست، تصمیم بگیرد که چهل ساعت اضافه درس بخواند، میتوان به این گزینه فکر کرد که او یا خانواده‌اش به کمال گرایی منفی گرفتار شده‌اند. چون احتمالاً‌ برای صرف این چهل ساعت، گزینه‌های ارزشمند زیادی وجود دارند. از مطالعه‌ی سایر دروس تا مطالعه‌ی غیردرسی تا ورزش و حتی گردش و تفریح.

کاهش سطح جامع عملکرد

دانش آموزی که به نمره‌ی یک درس خاص خود توجه زیادی دارد و مثلاً در نمره‌ی ریاضی کمال طلب است، احتمالاً عملکرد کلی‌ کارنامه‌اش به خاطر بی‌توجهی به ادبیات کاهش خواهد یافت.

افزایش دستاوردها در هیچ حوزه‌ای از درس و کار و زندگی بی هزینه نیست. فقط گاهی اوقات ما فراموش می‌کنیم که این دستاوردها را به چه قیمتی کسب کرده ایم. یا اینکه برای کسب آنها از سرمایه‌های سالهای آینده‌ی خود خرج می‌کنیم. دانشجویی که زندگیش را برای کسب رتبه‌ی اول دانشگاه باخته است، زمانی هزینه‌های پنهان این تلاش نامتعارف را متوجه می‌شود که در مذاکره و گفتگو با مدیر خود، توانایی برقراری ارتباط و مذاکره را ندارد. آن روز هیچکس به خاطر معدل یا رتبه‌ی خوبش یک ریال هم حقوق بیشتری به او نخواهد داد، اما دوست دیگرش که بخشی از انرژی خود را هم صرف یادگیری تعاملات اجتماعی هم کرده است، به سادگی می‌تواند موقعیت بهتری را در سازمان خود کسب کرده و حفظ نماید.

مدیرعامل شرکتی که با واحد گرافیک جلسه می‌گذارد و ساعتها در مورد میزان درخشش یک رنگ روی طرح بیلبورد – که تخصصی هم در زمینه‌ی آن ندارد – با گرافیست‌ها چانه می‌زند، بعداً می‌فهمد که در همان زمان، بخش بزرگی از بازار فروشش در حال نابودی بوده و او فرصتی برای فکر کردن به آن مسئله نداشته. یا اینکه متوجه می‌شود که میشد آن زمان را برای حضور در جلسه‌ی مصاحبه‌ی استخدامی یکی از کارکنان کلیدی سازمان، صرف کند.

سطح جامع عملکرد در کار و زندگی، برایند سطح عملکرد در ده‌ها حوزه‌ی مختلف است و از آنجا که فرصت و ثروت و سایر منابع ما محدود هستند، تلاش افراطی برای بهبود سطح عملکرد در هر حوزه، ممکن است به هزینه کردن از حوزه‌های دیگر و در نهایت، کاهش سطح جامع عملکرد منتهی شود.

*افزایش اهمال کاری

 اهمال کاری به علت تنبلی نیست. گاهی اوقات، کمال طلب بودن ما باعث می‌شود که کارهایمان را به آینده موکول کنیم. شاید برای شما هم پیش آمده است که تصمیم بگیرید به جای یک تماس تبریک تولد شتابزده، چند ساعت بعد سر حوصله یک تماس طولانی بگیرید و بعد از چند روز، هرگز این فرصت به وجود نیاید. چون همان زمان، کارهای عقب افتاده‌ی دیگری هم برای انجام دادن داشته‌اید!

همه‌ کسانی که مطالعه روزانه ندارند، تنبل نیستند. اتفاقاً‌ برخی از آنها از علاقمندان جدی مطالعه هستند. اما به دلیل کمال طلبی،‌ دوست ندارند در لابه‌لای کارهای روزمره مطالعه کنند. آنها به دنبال فرصت مناسبی برای تمرکز و مطالعه و یادداشت برداری هستند. فرصتی که عموماً هرگز پیش نمی‌آید!

کمال طلب، به خاطر استانداردهای بسیار بالا در هدف گذاری، هر کار و فعالیتی را بزرگتر از آنچه واقعاً هست می‌بیند و به همین دلیل، ترغیب می‌شود که آن کارها را به زمان دورتر و مناسب‌تری موکول کند.

* نزدیک بینی

کمال طلب‌ها چنان در جزییات روزمره غرق می‌شوند که توانایی مشاهده‌ی افق زمانی دوردست را از دست می‌دهند. موفقیت هر یک از ما، چه به عنوان دانشجو، چه کارمند و چه مدیر یک کسب و کار بزرگ و معظم، نیاز دارند که علاوه بر توجه به مسائل و دغدغه‌های روزمره، به مسیر بلندمدت زندگی و کسب و کار خودشان هم توجه کنند. این فرصت برای انسانهای کمال گرا کمتر از دیگران به وجود خواهد آمد.

*از دست دادن فرصت‌ها

انسانهای کمال طلب، تنها یک روش درست و تنها یک گزینه‌ی مطلوب برای تصمیم گیری و اجرای خواسته‌های خود می‌شناسند. از آنجا که همیشه امکانات و فرصت‌های محیط با روشی که آنها دوست دارند و با گزینه‌ی مطلوبی که آنها مد نظر دارند یکسان نیست، این افراد بسیاری از فرصت‌های پیش رو را از دست می‌دهند.

مدیر کمال طلب ممکن است فرد کارجویی را که ۸۵% ویژگی‌های مورد نظر او را دارد به امید پیدا کردن یک گزینه‌ی نود و پنج درصدی در جلسه‌ی مصاحبه‌ی استخدامی رد کند یا به مدت چند هفته در انتظار بگذارد و بعد از اینکه متوجه شد همه‌ی گزینه‌های دیگر حتی نیمی از معیارهای او را ندارند، ببیند که همان فرد هشتاد و پنج درصدی را هم از دست داده و او به سراغ کار دیگری رفته است.

  • danial azadeh

در درس قبل، در توضیح اینکه افسردگی چیست و چه نشانه‌هایی دارد، اشاره کردیم که برای درک بهتر افسردگی، لازم است با مفهوم خلق یاMood آشنا باشیم.

اگر چه همه‌ی ما، احساس می‌کنیم که مفهوم خلق را درک می‌کنیم، اما تعریف شفاف و مشخصی از خلق که مورد توافق همگان باشد، وجود ندارد.

اما به هر حال، مفهوم خلق، یک مفهوم کاملاً ریشه دار و قدیمی است. چهار مزاج بلغم و صفرا و سودا و دم که در طبابت سنتی وجود داشته‌اند، از جمله نخستین ابزارهای تقسیم بندی خلق بودند و اطباء قدیم، معتقد بودند که غذای هر کسی باید با مزاج او سازگار باشد تا در وضعیت تعادل و سلامت قرار بگیرد.

خلق Mood 

 خلق به معنی حالت هیجانی مستمر و نافذی است که ادراک شخص را از دنیا تحت شعاع قرار می دهد. در معاینه وضعیت روانی بیمار روانپزشک مایل است ببیند که آیا بیمار داوطلبانه در مورد احساسات خود صحبت می کند یا لازم است در این مورد از او پرسش شود . توصیف خلق بیمار باید شمامل اشاره به عمق،شدت،طول مدت و نوسانات آن باشد . 
صفات معمول برای توصیف خلق عبارتند از :
 افسرده،مایوس،تحریک پذیر، مضطرب،خشمگین،منبسط،شنگول،تهی،توام با احساس گناه،ناامید،مرعوب،تحقیر نفس،بی حاصل ،هراسان،. مبهوت. 
خلق ممکن است " نوسان دار labile "  باشد و بین دو قطب تغییرات سریع نشان دهد (مثلا خنده بلند و سرحالی و گریه و یاس در لحظه بعد ) 

عاطفه Affect

 عاطفه را می توان پاسخ دهی هیجانی فعلی بیمار تعریف کرد که از روی حالت چهره بیمار و از جمله میزان و حدود رفتار بیانی او استنباط می شود . عاطفه ممکن است با خلق هماهنگ باشد یا نباشد . عاطفه را می توان در حد طبیعی،محدود،کُند(کم روح) یا سطحی(بی روح) توصیف نمود. 
 در محدوده بهنجار عاطفه دامنه متنوعی از حالت چهره،لحن صدا ،استفاده از دستها و حرکات بدنی مشاهده می شود .(Body language ) وقتی عاطفه محدود است حدود و شدت ابراز هیجان کاهش می یابد . به همین ترتیب در عاطفه کند ابراز هیجان بیشتر کاهش می یابد. برای تشخیص عاطفه سطحی باید هیچ نشانی از بیان عاطفی وجود نداشته باشد ،یعنی صدای بیمار یکنواخت و چهره او بی حرکت باشد. روانپزشک باید به ناتوانی بیمار برای شروع ،ادامه دادن یا قطع یک پاسخ هیجانی توجه کند .


متناسب بودن عاطفه :

 روانپزشک می تواند متناسب بودن پاسخ های هیجانی بیمار را با متن موضوع مورد بررسی قرار دهد. بیماران هذیانی که هذیان های گزند و آسیب را شذح می دهند باید از تجاربی که معتقدند بر آنها تحمیل می شوند هراسان یا خشمگین باشند . خشم و ترس در چنین زمینه ای تظاهر متناسبی است. 
 برخی از روانپزشکان اصطلاح حالت عاطفی نامتناسب را مختص کیفیت پاسخ هیجانی برخی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی می دانند که در آنها حالت عاطفی بیمار با آنچه بیان می کند ناهماهنگ است (مثلا عاطفه سطحی هنگام صحبت در مورد تکانه های جنایی)


عاطفه و خلق را می توان به این صورت هم بیان کرد که : عاطفه همان چیزی است که هنگام ابراز هیجان در چهره و حالات افراد بصورت ظاهری مشاهده می شود. هنگامی که متخصصین بالینی در پی بررسی عاطفه در درمانجویانشان هستند، به برخی مولفه هایی دقت و توجه دارند که شدت، تناسب، تحرک و دامنه عاطفه از آن جمله است. در توضیح خلق هم باید گفت که خلق هم به تجربه هیجانی فرد به صورت درونی، و عاطفه ابراز هیجان به صورت بیرونی است. افسردگی، سرخوش بودن، خشم ، اضطراب، غم و ... از جمله این هیجانات است. خلق درمانجو در روند درمان وی بسیار مهم و قابل توجه است.



تفاوت هیجان و خلق:

 - «هیجان» از موقعیت‌های مهم زندگی و از ارزیابی‌های اهمیت آنها برای سلامتی ما به وجود می‌آید. مانند هیجان «غم و اندوه» که از مواجهه با یک موقعیت فقدان و جدایی یا سوگ در شرایط زندگی حاصل می‌شود. اما «خلق» از فرآیند‌هایی به وجود می‌آید که مبهم و اغلب ناشناخته هستند. مانند «خلق افسرده» که لزوما دلیل خاصی را برای آن نمی‌توان بیان کرد.
 
- هیجان عمدتا بر «رفتار» تاثیر می‌گذارد و اعمال خاصی را هدایت می‌کند و حال آنکه خلق، عمدتا بر «شناخت» تاثیر می‌گذارد و آنچه را که فرد درباره‌اش فکر می‌کند، هدایت می‌کند. 
 
- هیجان در نتیجه رویدادهای کم دوام چند ثانیه‌ای یا شاید چند دقیقه‌ای ناشی می‌شود، در صورتی که خلق، از رویدادهای ذهنی چند ساعته یا شاید چند روزه ناشی می‌شود. 
 بنابراین، خلق بادوام‌تر از هیجان است. اغلب افراد تقریبا روزی هزار دقیقه بیدارند، ولی مقدار کمی از این زمان، هیجان‌هایی چون خشم، ترس یا شادی را در بردارند، اما در مقابل، یک آدم معمولی، به طور کلی، جریان‌های دایمی خلق را تجربه می‌کند.
 با اینکه هیجان‌ها در تجربه روزمره نادر هستند، ولی افراد همیشه چیزی را احساس می‌کنند. آنچه را که آنها معمولا احساس می‌کنند، «خلق» است، به عبارت دیگر، احساس هیجانی دایم و غالب که به صورت اثر پیامدی رویداد هیجانی تجربه شده قبلی است، «خلق» نامیده می‌شود که شاید در تعابیر رایج و  عرفی و عامیانه فرهنگ فارسی با نام «روحیه» خوانده و بیان می‌شود و از طرفی، تظاهر خارجی و تجلی بیرونی با علایم فیزیولوژیک این احساس هیجانی را «عاطفه» (Affect) یا در تعابیر رایج و عرفی و عامیانه فرهنگ فارسی با نام «چهره» می‌نامند. 
 شاید بتوان رابطه خلق و عاطفه را، چون رابطه آب و هوا، به درجه حرارت تشبیه کرد. به این معنی که «درجه حرارت» تظاهر و برون‌داد خارجی و مقطعی و در عین حال کمی گرما یا سرما است در حالی که «آب و هوا» معیار متوسط و میانگین گرمی و سردی طولانی مدت آن منطقه جغرافیایی است. 

 - «خلق» با احساس ذهنی بیان و شناخته و ارزیابی می‌شود، در حالی که «عاطفه» به صورت عینی شناخته و ارزیابی می‌شود. قابل ذکر است که خلق به صورت حالت عاطفه مثبت و عاطفه منفی (خلق خوب و خلق بد) وجود دارد. البته عاطفه مثبت و عاطفه منفی حالت‌های متضاد احساس کردن نیستند، بلکه این دو ویژگی، حالت‌های مستقل و نه متضاد احساس کردن هستند.


عاطفه مثبت: عاطفه مثبت بیانگر مشغولیت لذت‌بخش و احساس هوشیاری در برابر ملالت است. عاطفه مثبت به صورت سطح لذت جاری، اشتیاق و پیشروی به سمت هدف وجود دارد. سیستم عاطفه مثبت برای خودش مبنای عصبی دارد و مسیر‌های ناقل عصبی در آنها «دوپامین» است. انتظار رویدادهای خوشایند، این مسیر‌ها را فعال می‌کند. وقتی عاطفه مثبت افراد بالا است، معمولا احساس می‌کنند علاقه‌مند، پرانرژی، هوشیار و خوش‌بین هستند، در حالی که وقتی عاطفه مثبت افراد پایین است، معمولا احساس می‌کنند خموده، www.migna.irبی‌تفاوت و خسته هستند. عاطفه مثبت بیانگر سیستم «انگیزشی اشتیاقی» است که پاداش آن را بر می‌انگیزد. اصولا عاطفه مثبت و خلق خوش، به «رفتار گرایشی» کمک می‌کند. عاطفه مثبت به طور منظم طبق چرخه خواب‌ بیداری نوسان می‌کند.

بر اساس پژوهش کلارک، واتسون، ولیکا در سال 1989، سطح عاطفه مثبت هنگام بیدار شدن کاملا پایین است، در طول صبح به سرعت بالا می‌رود و تا بعد از ظهر به تدریج همچنان بالا می‌رود تا اینکه بین 6 تا 9 بعد از ظهر به اوج خود می‌رسد و از آن پس به سرعت در اواخر شب پایین می‌آید و به سطح پایین اوایل صبح باز می‌گردد.

عاطفه منفی: عاطفه منفی بیانگر مشغولیت ناخوشایند و احساس تحریک‌پذیری در برابر آرمیدگی است. عاطفه منفی بالا به صورت احساس ناخوشنودی، تحریک‌پذیری و عصبانیت وجود دارد. سیستم عاطفه منفی نیز برای خودش مبنای عصبی دارد و مسیر‌های ناقل عصبی در آنها «سروتونین و آدرنالین» است. انتظار رویدادهای ناخوشایند این مسیر‌ها را فعال می‌کند. وقتی عاطفه منفی افراد پایین است معمولا احساس می‌کنند آرام و آرمیده هستند. 

 عاطفه منفی بیانگر سیستم «انگیزشی آزارنده» است که تنبیه آن را بر می‌انگیزد و اصولا عاطفه منفی و خلق ناخوش به «رفتار اجتنابی» کمک می‌کند. عاطفه منفی بر طبق چرخه خواب، بیداری، نوسان و تغییر قابل توجهی ندارد.

نتیجه‌گیری: 

 هیجانات که منتج حوادث خوشایند و ناخوشایند روزمره ما و پدیده‌ای دفاعی هستند پس از گذشت زمانی و استمرار، به صورت احساس‌های ماندگار خلقی خود را نشان می‌دهند که این احساس‌ها در حالت بیمارگونه و غیراعتدالی خود، به صورت اختلال افسردگی یا اختلال شیدایی بروز می‌کنند.
از آنجا که بر اساس پیش‌بینی محققان بین‌المللی در سال 20200 میلادی، دومین بارکلی بیماری‌ها، به اختلال افسردگی، اختصاص می‌یابد، به همین جهت اغلب کشور‌های توسعه‌یافته، برنامه‌های سرورآفرین و نشاط‌زایی را در تمامی رفتار‌های خانوادگی، شغلی و اجتماعی جوامع خود گنجانده‌اند و تلاشی روزافزون جهت کاهش تنش و آرامش اجتماعی دارند. امید آنکه که کشور ما نیز، از این قافله حرکت علمی، در راستای گسترش سلامت اجتماعی، غافل نماند. 
می
  • danial azadeh


بحث استعداد و توانمندی و تفاوت آنها، موضوع بسیار مهمی است که در درس پرورش استعدادها به صورت جدی مورد بحث قرار گرفته است.

اما به هر حال، نکته‌ی کوچکی در مورد تفاوت استعداد و توانمندی وجود دارد که هرگز نباید  فراموش کنیم:

 منظور از استعداد، وجود یک توانمندی بالقوه است. 

وقتی تمرین کردیم و آن استعداد را پرورش دادیم، به یک توانمندی تبدیل می‌شود.

شاید مقایسه‌ی استعداد وزنه برداری با توانمندی وزنه برداری این تفاوت را برای ما شفاف‌تر کند. مورد  اول، بیشتر به آمادگی جسمانی و فیزیولوژی باز می‌گردد و مورد دوم، حاصل ما‌ه‌ها و سال‌ها تلاش و تمرین و تجربه است.

اما نکته‌ی مهم این است که گاهی اوقات، یک استعداد را هرگز پرورش نمی‌دهیم و این باعث می‌شود که حتی متوجه نشویم از آن استعداد بهره مند هستیم:

فرایند استعدادیابی و پرورش استعدادها

نمودار فوق، در بحث استعدادیابی و پرورش استعدادها اهمیت زیادی دارد:

ما نشانه‌های اولیه‌ی یک استعداد را می‌بینیم. سپس می‌کوشیم با آموزش و یادگیری و تمرین و تکرار، آن را پرورش دهیم و به یک توانمندی تبدیل کنیم.

این توانمندی باعث می‌شود که نشانه‌های بیشتری از آن استعداد در ما دیده شود و انگیزه‌مان برای تمرین و پیگیری افزایش یابد و هر بار تکرار این حلقه ما را در مسیر رشد و پرورش، یک گام به جلو می‌برد.

این حلقه البته به نکته‌ی دیگری هم اشاره دارد:

گاهی اوقات، فضایی نبوده که ما نشانه‌های اولیه‌ی یک استعداد را ببینیم.

پس بهتر است بعضی از تمرین‌های پرورش آن استعداد را انجام دهیم.

با توجه به سرعت یادگیری و بهبود، می‌توانیم متوجه بشویم که این استعداد در ما وجود دارد یا نه و اگر وجود دارد، در چه سطحی است.

پیام کلی بحث ما این است که:

apptitude-development

بازی جنگا و تسلط بر انگشتان

بازی جنگا (Jenga) از جمله بازی‌هایی است که می‌تواند تسلط ما را بر انگشتان‌مان افزایش دهد.

اگر احساس می‌کنیم که در این زمینه استعداد داریم، این بازی می‌تواند تمرینی ساده و مفید در این زمینه باشد.

اگر هم نمی‌دانیم که وضعیت‌مان در این استعداد چگونه است، تکرار و تمرین این بازی می‌تواند تا حدودی به ما در ارزیابی بهتر خودمان کمک کند.

جزییات بازی جنگا

بازی جنگا با کیفیت‌های مختلف و قیمت‌های متفاوت فروخته می‌شود.

اصل بازی، در انگلیس تولید و عرضه می‌شود و مثل هر بازی دیگری می‌توانید تولید چینی ارزان قیمت آن را هم ببینید.

با توجه به اینکه نکته‌ی پیچیده‌ای در طراحی و ساخت آن وجود ندارد، اگر علاقمند به کار با چوب باشید می‌توانید خودتان هم آن را درست کنید.

jenga-description

چوب‌ها در دسته‌های سه تایی روی یکدیگر قرار می‌گیرند.

همان‌طور که در تصویر می‌بینید هر ردیف، ۹۰ درجه با ردیف قبل تفاوت دارد. به عبارتی اگر یک ردیف را شرقی-غربی می‌چینید، ردیف بعدی را باید شمالی-جنوبی بچینید.

اصل بازی دو یا چند نفره است. اگر چه می‌توانید آن را به تنهایی هم انجام دهید.

هر بار یکی از چوب‌ها را بر می‌دارید و بالای ستون قرار می‌دهید.

به عبارتی، در هر مرحله، ستون شما بلندتر و البته سست‌تر می‌شود.

این کار را تا زمانی ادامه می‌دهید که ستون خراب شود. در بازی‌های چند نفری، کسی که با برداشتن چوب، باعث فروپاشی ستون می‌شود بازنده محسوب خواهد شد.

دو قانون مهم وجود دارد:

  • چوب را از سه ردیف بالا برندارید.
  • فقط از یک دست استفاده کنید.
نکته‌ی مهم در بازی جنگا

مانند بسیاری از بازی‌های دیگر، نسخه‌ی کامپیوتری و موبایلی جنگا هم تولید و عرضه شده است.

اما کارکرد و کارآیی آن به کلی با جنگای واقعی متفاوت است.

read-jenga

این همان‌جایی است که می‌توانید تسلط کار با انگشتان خود را بیازمایید و یا اگر می‌دانید که چنین استعدادی دارید، بازی را به عنوان تمرینی برای پرورش آن در نظر بگیرید.

در بازی‌های شبیه سازی شده‌ی دیجیتال، همیشه شما درگیر محاسبه‌ی مرکز ثقل خواهید ماند و عملاً وارد بحث استفاده‌ی بهتر از انگشتان نخواهید شد.

نمونه‌‌ی بازی

ما برای اینکه درک بهتری از بازی داشته باشیم، خودمان هم این بازی را امتحان کردیم و تصاویری از آن را برای شما می‌آوریم.

jenga-representation

  • danial azadeh

آیا تفکر همه یا هیچ بر ذهن شما حاکم است؟

 فرض کنیم که تصمیم گرفته اید سیگار را به صورت کامل ترک کنید. پس از سه روز در یک مهمانی، به تعارف و دعوت دوستان، وسوسه میشوید و دوباره یک نخ سیگار میکشید. وقتی به خانه بازگشتید چه میکنید؟ آیا با خود میگویید: دوباره باید دقت کنم. این بار اتفاقی بود و نباید بگذارم به یک روند تبدیل شود.

یا اینکه میگویید: تمام شد. نمیشود. در این جامعه نمی شود. خودت هم بخواهی سالم زندگی کنی بقیه نمیگذارند.

حالا بیایید به یک مثال دیگر فکر کنیم: اگر بلیط یک فیلم سینمایی را خریداری کنید و دقیقاً پس از پخش تیتراژ وارد سالن بشوید، چه احساسی دارید؟ آیا میتوانید با خیال راحت به تماشای فیلم بپردازید؟ یا اینکه احساس میکنید همه چیز بر باد رفت و به خاطر ترافیک، فرصت تماشای «تمام و کمال» فیلم را از دست داده اید؟

کمال طلبی

آیا برای رفتار دیگران، استانداردها و قوانین سخت و پیچیده دارید؟

فرض کنیم که شما معتقدید نباید در مهمانیها با صدای بلند قهقهه زد و تبسم کردن را ترجیح میدهید و مودبانه تر میدانید. اگر در یک مهمانی یکی از دوستان شما، با دوست دیگرش آرام صحبت کنند و ناگهان قهقهه بزنند، از فهرست تمام مهمانیهای آتی حذف میشوند؟

آیا معتقدید که شریک عاطفی شما، باید روزانه حداقل سه مرتبه با شما تماس بگیرد و اعلام کند که زنده است و از شما هم بپرسد که هنوز زنده هستید یا خیر؟ احتمالاً اگر هم کسی به شما بگوید که نمیتوان در این حد سخت گیر بود، توضیح میدهید که شما انتظار نابجایی ندارید و خودتان هم، همین اصل را رعایت میکنید؟

کمال طلبی

آیا شما هم مثل آقای شعبانعلی مدیر ما هستید که هفته ی پیش، به خاطر اشتباه به کار بردن دو لغت قضاوت و پیش داوری در متن، تمام فعالیت گروه را یک روز به حالت تعلیق درآوردند و توضیح دادند که خودشان در این کلمات دقت میکنند و ما هم همگی باید دقت کنیم و اگر این اشتباه تکرار شود، فعالیتها را برای همیشه متوقف خواهند کرد؟

آیا از بازخورد و بازخورددهنده نفرت دارید؟ (باور کنید این در فهرست بوده و ما به خاطر آقای شعبانعلی اضافه نکرده ایم!). بازخورد منفی دیگران برای کمال طلب، به این معناست که کاری با کیفیت صد در صد انجام نشده و بخشهایی از آن اشکال داشته است.

کمال طلبی و نشانه های آن

قاعدتاً پذیرش اینکه هیچ کاری به صورت 100% انجام نمیشود و خطا دارد، از لحاظ منطقی سخت نیست. اما انسانهای کمال طلب، چون تفکر همه یا هیچ را دارند، با شنیدن بازخورد و کوچکترین نقد، احساس می کنند که تمام کار و فعالیت آنها بی معنی و بی حاصل بوده و به همین دلیل احساس خوبی به فرد منتقد ندارند. این افراد منتقدان را تخریب میکنند و یا خود را در موقعیتی قرار میدهند که در معرض انتقاد قرار نگیرند.

جالب اینجاست که نشانه‌ی دیگر کمال طلبی، وابستگی بیش از حد به نظرات مثبت و بازخورد دیگران است. به شکلی که در اکثر منابع، تاییدطلبی بیش از حد هم به عنوان یکی از شاخص‌های کمال طلبی ذکر شده و از آن تحت عنوان «وابستگی ناسالم به نظرات دیگران» یا «Unhealthy Attachment to other's opinion» نام برده شده است.

اشتباهات کوچک خودتان و دیگران، در ذهن و جسمتان یک جهنم تمام عیار میسازد؟ اگر منشی شرکت، متن نامه رسمی را به جای نقطه، با ویرگول تمام کند و نامه هم قبل از مشاهده توسط شما ارسال شده باشد، چه میکنید؟ آیا صرفاً تذکر میدهید؟ یا اینکه معتقد هستید که اگر روزی شرکت شما ورشکست شود، نقطه ی آغازش همین نامه بوده؟ شاید هم معتقد شوید که ده ها مشکل دیگر هم وجود داشته و الان تصادفاً یکی از آنها را دیده اید! اگر در کافی شاپ، از پیشخدمت بخواهید که سالاد سزار شما، گوشت مرغ نداشته باشد، و پیشخدمت سالادی با گوشت مرغ بیاورد چه میکنید؟آیا میتوانید گوشتها را جدا کنید و به خوردن سالاد مشغول شوید؟ یا ترجیح میدهید به تربیت پیشخدمت و مدیر رستوران و ... مشغول باشید؟

کمال طلبی

دوست دارید مسئول گروه باشید تا مطمئن شوید که همه چیز به خوبی پیش میرود؟ گاهی اوقات، ما به خاطر پرستیژ دوست داریم مسئول یک گروه شویم. گاهی به خاطر لذت دستور دادن به دیگران. گاهی به خاطر پول و سود بیشتر. اما همیشه اینطور نیست. گاهی هم میخواهیم مسئول گروه شویم، چون باور داریم که اگر ما همه چیز را کنترل نکنیم، دیگران بی نقص کار نمیکنند.

آقایی که به رغم مسئولیتها و دغدغه های زیاد، به خاطر اینکه احساس میکند رنگ دیوارهای ساختمان، باید یک پرده روشن تر می بود، مدیریت ساختمان را بر عهده میگیرد و در انبوه کارها و مسئولیتها، از خواب و خوراک خود میزند تا بتواند کار را در حد کمال انجام دهد.

یکی از همکاران شرکت، همیشه مسئولیت مدیریت جلسات را بر عهده میگیرد چون معتقد است اگر مدیریت جلسه با فرد دیگری باشد ممکن است در جلسه سه ساعت، ده دقیقه یا یک ربع، بحث به حاشیه کشیده شود. مدیری که نمیتواند کار را به تیمی که حتی از خودش حرفه ای تر و کارشناس تر هستند، تفویض کنند. چون معتقد است که آن دقت نظری که خودش دارد، در هیچ یک از اعضای تیم وجود نخواهد داشت!

آیا سرگرمیهای بی خاصیت و اتلاف وقت، شما را آزار میدهد؟

آیا معتقدید که برای هر کاری حتماً باید دستاورد و نتیجه کاملاً مشخصی حاصل شود؟ آیا از اینکه دوستانتان، در یک مهمانی یک ساعته، برای پنجاهمین بار، خاطرات دوران دانشجویی را مرور میکنند و میخندد، آزار می بینید؟

اگر قرار است به پارک بروید و منتظر یکی از دوستانتان باشید، نگاه کردن پرنده ها و انتظار کشیدن برای شما آزاردهنده است؟ حتماً باید پیاده روی کنید تا «لااقل» برای سلامتی شما مفید باشد؟ حالا اگر هم مجبور به انتظار شدید و مجبور شدید با پرنده یا گربه یا کودکی بازی کنید، مجبور به تئوری سازی هستید تا به خودتان ثابت کنید که اینها نوعی تجربه ی مدیتیشن و ارتباط با عالم هستی بوده، تا آرامش پیدا کنید؟

آیا بیهوده گذشتن برخی لحظات برای شما دردناک است؟ البته دقت دارید که برخی لحظات با بیهوده زندگی کردن و کلاً زیادی بودن بر روی این کره خاکی تفاوت دارد! یکی از ویژگیهای افراد کمال طلب این است که احساس میکنند همه چیز باید «هدفمند» و «با خاصیت» باشد. آنها به بازیکنان فوتبال میخندد و میگویند که: کاش بیست و دو عدد توپ به این بدبختها داده میشد تا اینقدر به دنبال توپ ندوند.

اگر هم ناراحت شوید و از آنها دفاع کنید و بگویید که به هر حال، ورزش حرفه ای است و برای سلامتی خوب است و درآمد خوب دارد و همه ی اینها بنز و پرادو دارند، بازی سخت تر میشود. حالا باید دفاع کنید که چرا خودتان، مینشینید و به دویدن این بنزسواران و پرادوسواران نگاه میکنید!

کمال طلبها نمیپذیرند که قرار نیست همه ی لحظات زندگی، با تعریفی که آنها می پذیرند، غنی باشد. گاهی غنای زندگی، در لحظاتی که ظاهراً آرام و بی هیاهو میگذرند، تجربه می شوند.

آیا اهل اهمال کاری هستید؟ اهمال کاری میتواند ناشی از تنبلی باشد. یا نداشتن نظم شخصی. اما یک ریشه دیگر هم برای برخی اهمال کاری ها وجود دارد: کمال طلبی. 


در درس بعدی، به عوارض منفی کمال طلبی در کار و زندگی پرداخته ایم


تمرین:

شاید در مورد اصطلاحی که بین دانشجویان پزشکی تحت عنوان MSD یا Medical Students' Disease رایج است، شنیده باشید. اینکه گاهی اوقات، دانشجوی پزشکی، پس از  آشنایی با عوارض بیماریهای مختلف، انواع این بیماریها را در خود کشف میکند! این هفته دیابت. هفته ی قبل ایدز و هفته ی بعد سل یا هر بیماری دیگر!

مستقل از اینکه MSD واقعاً چقدر شایع است، اما احتمالاً تجربه کرده اید که پس از آشنایی با حوزه های رفتاری هم، اتفاق مشخصی می افتد. احتمالاً در پایان این درس، یا متوجه شده اید که یک کمال طلب مزمن هستید و یا به بیماری بسیاری از اطرافیان خود پی برده اید!

به خاطر داریم که کمال طلبی هم، مانند هر الگوی رفتاری دیگر، صرفاً در دو انتهای صفر و صد طیف، طبقه بندی نمیشود و هر یک از این نشانه ها، میتوانند به ما یادآوری کنند که ممکن است به سمت کمال طلبی با کارکردهای منفی، نزدیک تر شده ایم.

  • danial azadeh

در مورد کمال طلبی، حداقل دو اشتباه رایج وجود دارد. مورد اول اینکه کمال طلبی را با کمال گرایی اشتباه می‌گیرند. کمال گرایی به معنای گرایش به رشد و پیشرفت و تعالی و کامل‌تر شدن، مهم‌ترین ویژگی  انسانهاست و شاید از جمله معدود ویژگیهایی که انسان را از حیوان متمایز می‌کند.

مورد دوم اینکه فرض می‌شود که کمال طلبی همیشه بد است. در حالی که اگر کمال طلبی و میل به استانداردهای بالا نبود، بسیاری از حرکتهایی که رشد و پیشرفت نسل بشر را طی سالها و قرنهای گذشته رقم زده است، هرگز روی نمی‌داد. حتی در مواردی مانند کمال طلبی در شکل فیزیکی بدن، میزان معتدلی از کمال طلبی می‌تواند به توجه به رژیم غذایی و حفظ سلامت منجر شود. چیزی که به عنوان کمال طلبی نامطلوب شناخته می‌شود، رعایت استانداردهای بالا در شرایطی است که هزینه رعایت آن استانداردها بیشتر از منافعشان است.

کمال طلبی : آیا شما کمال طلب هستید؟

پارکر محقق دانشگاه جان هاپکینز، تعریف ساده اما جالبی از کمال طلبی دارد که اگر چه وی، به طور  خاص برای دانش آموزان به کار می‌گیرد، اما می‌تواند در مورد بسیاری از موارد دیگر هم مصداق داشته باشد. او می‌گوید:

 انسانهای کمال طلب، فشاری دائمی برای حرکت به سمت هدفهای غیرقابل دستیابی در درون خود احساس می‌کنند. آنها ارزش خودشان را با کارایی خودشان و دستاوردهایشان می‌سنجند. طبیعی است این رفتار در موارد زیادی می‌تواند به ناامیدی و ناراحتی منجر شود و افراد کمال طلب، به منتقدان سرسخت خودشان تبدیل می‌شوند.

DSM هم وقتی از کمال طلبی صلب یا Rigid Perfectionism نام می‌برد چنین توضیح می‌دهد:

تلاش پیوسته و انعطاف ناپذیر برای اینکه همه چیز بدون ایراد باشد، هیچ مشکل و خطایی وجود نداشته باشد، استفاده از این قضاوت سخت گیرانه در مورد خود و دیگران، قربانی کردن به موقع بودن به نفع کامل و بی نقص بودن، باور به اینکه فقط یک راه درست برای انجام هر کاری وجود  دارد، سخت بودن در تغییر دیدگاه های خود، توجه بیش از حد به جزییات و نظم و ساختار.

تقسیم بندی‌های بسیار متعددی درباره کمال طلبی انجام شده است. از اینکه کمال طلبی تا چه حد دغدغه ی ذهنی است و تا چه میزان روی رفتار و نحوه تلاش و کوشش فرد تاثیر می‌گذارد. از اینکه بیشتر در مورد خود اوست یا در مورد اطرافیانش. از اینکه در همه ی جنبه هاست یا در برخی جنبه های خاص و ده‌ها تقسیم بندی دیگر.

یکی از ابزارهای نسبتاً متعارف برای سنجش کمال طلبی هم، پرسشنامه‌ کمال طلبی در قالب چهل و پنج سوال است که توسط دو محقق به نام هویت و فلت تنظیم شده است. در این پرسشنامه و پرسشنامه  های مشابه هم، کوشیده شده که کمال طلبی، به جای یک پارامتر کلی، به شاخه های کوچکتر تبدیل شده و به صورت جداگانه سنجیده شود.

جهت دریافت پرسشنامه‌ کمال طلبی در قالب چهل و پنج سوال اینجا را کلیک کنید.

به هر حال، کمال طلبی بحثی نیست که به سادگی به اتمام برسد. ما در ابتدا تلاش داشتیم یک مطلب بسیار جامع و مانع در این زمینه در این وبلاگ منتشر کنیم، اما برای اینکه با این دغدغه ی کمال طلبانه مبارزه کنیم، تصمیم گرفتیم، تکمیل این مطلب را به نوشته‌های بعدی موکول کنیم. البته شاید هم شما بگویید که این کار، خود جنس دیگری از کمال طلبی است!


  • danial azadeh
افسردگی تنها یک ناراحتی ساده نیست و چیزی نیست که به راحتی بتوان از آن خلاصی یافت. افسردگی می‌تواند بدن، خلق و خو و افکار را تغییر دهد. افسردگی، افکار فرد را حتی راجع به چیزهای مورد علاقه نیز تغییر می‌دهد...
افسردگی چگونه اختلالی است؟
همه ما بارها و بارها شکست های بزرگ و کوچک و از دست دادن افراد دور یا نزدیک را تجربه کرده ایم . هر چند غم و ناراحتی جزئی از زندگی انسان است، اما گاهی چنان در اندوه غرق می شویم که برای ادامه زندگی روزمره دچار شبهه می شویم و از خود می پرسیم : آیا می توانم مجددا زندگی را به حالت عادی سابق ادامه دهم ؟ 
افسردگی را نیز تا حدی می‌شناسیم و اغلب مواقع هنگامی که احساس افسردگی می‌کنیم، نه تنها علت دقیقش را می‌دانیم، بلکه اطمینان داریم نهایتا حالمان بهتر خواهد شد. 
افسردگی چیزی بیش از یک احساس ناراحتی زودگذر و موقتی است که بر اثر مشکلات روزمره پدیدار می‌شود. با توجه به این نکات، این سئوالات پیش می آید که "در افسردگی چه چیز غیرعادی وجود دارد؟ آیا افسردگی یک ناهنجاری روانی است که باید آن را درمان کرد؟ " 

در افسردگی های مزمن، هرچند معمولا با یک شکست شروع می‌شود، اما هیچ دلیل موجهی برای ادامه ناراحتی و شدت آن وجود ندارد. افسردگی مزمن می تواند بر جسم و روح شما تاثیر بگذارد، دچار بی خوابی و بی اشتهایی می شوید، نسبت به روابط اجتماعی بی علاقه می شوید و ... 
شخص مبتلا به افسردگی مزمن، علاقه ای به ادامه زندگی ندارد و ترجیح می دهد که برای فرار از رنج‌هایش به آن پایان دهد. متاسفانه در مواردی که این حالت شدت پیدا کند، شخص مبتلا، دست بهخودکشی می‌زند. احساس غم و ناراحتی در فرد مبتلا به افسردگی بیش از حد طولانی شده و باعث می شود که نتواند از زندگی، کار، سلامتی و معاشرت با افرادی که برایش مهم هستند، لذت ببرد. 
بهترین روش برای درمان افسردگی مراجعه به یک روان شناس متخصص در این زمینه است. افسردگی در واقع یک بیماری فراگیر و لطمه زننده به روح و روان آدمیست که از مشخصات آشکار آن می‌توان به احساس پوچ بودن و ناراحتی، احساس ناامیدی و یا بی‌ارزش بودن و حتی داشتن تفکرات منفی اشاره کرد. گفته می‌شود که افسردگی عموما با نشانه‌های فیزیکی همراه است که معالجه نسبت به آن چندان ثمربخش نیست. عموما فرد مبتلا به افسردگی دارای رفتاری کند و آهسته است.  

افسردگی تنها یک ناراحتی ساده نیست و چیزی نیست که به راحتی بتوان از آن خلاصی یافت. افسردگی می‌تواند بدن، خلق و خو و افکار را تغییر دهد. افسردگی، افکار فرد را حتی راجع به چیزهای مورد علاقه نیز تغییر می‌دهد.
افسردگی نه تنها فرد مبتلا را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه حتی آنهایی که با فرد، رابطه نزدیکی دارند نیز درگیر می‌کند. حتی اگر فرد مبتلا بخواهد که احساس بهتری داشته باشد، نمی‌تواند افسردگی را از خود دور کند و دلیل آن این است که افسردگی یک بیماری کاملاً جدی است. همان‌طور که یک فرد مبتلا به دیابت یا ناراحتی قلبی نمی‌تواند ناراحتی را از خود دور کند، فرد افسرده نیز نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد. اما افسردگی یک بیماری کاملاً درمان‌پذیر است. در حقیقت با یک درمان مناسب می‌توان به بیشتر این بیماران کمک کرد.‌

محققان می‌گویند که سه گونه اختلالات افسردگی و پریشان خاطری وجود دارد که عبارتند از:
- افسردگی پیشرفته(مزمن)
- اختلال روانی به صورت افسردگی (حاد)
-افسردگی شیدایی (مانیک دپرسیو)

اینگونه اختلالات روانی در مقیاس‌های شدت و طول مدت، نشانه‌هایشان با یکدیگر متفاوت هستند. محققان علوم رفتاری می‌گویند که افسردگی‌های پیشرفته دارای نشانه‌ها و علایمی هستند که می‌توانند فعالیتهای روزمره، مطالعات، خواب،‌ خوردن و شرکت در فعالیتهای خوشایند و سرگرم کننده را تحت تاثیر قرار دهد. چنین حالتی ممکنست برای دفعات گوناگون در طول زندگی آدمی روی دهد.

محققان معتقدند که نوع دیگری از افسردگی با درجه‌ شدت پایین‌تر، اختلال روانی به صورت افسردگیست که در واقع دارای نشانه‌هایی طولانی مدت است که بر اساس آن شخص از انجام مناسب فعالیتهای روزانه و یا برخورداری از احساساتی خوب و دلپذیر محروم می‌شود. بسیاری از مردم که مبتلا به این گونه از افسردگی هستند، همواره دوره‌های پریشان خاطری قابل توجهی را در برخی از برهه‌های زندگی خود طی می‌کنند. 

محققان همچنین با اشاره به نوع سوم افسردگی و پریشان خاطری می‌گویند، نوع سوم افسردگی که در واقع یک اختلال روحی شیداگونه است، نام بیماری افسردگی دو قطبی را نیز به خود گرفته است. این نوع از افسردگی، البته نه به اندازه دو نوع قبلی ذکر شده، موجب ایجاد تغییراتی در خلق و خوی آدمی می‌شوند.
در پاره‌ای از مواقع، احساسات و خلق و خوی آدمی، دارای جوش و خروش‌هایی شده، با این حال در بیشتر مواقع این احساسات رنگ رخوت و سستی به خود می‌گیرند. هنگامی که یک شخص مبتلا به این نوع از افسردگی دوران بیماری خود را طی کند، می‌توان گفت که شخص تمامی نشانه‌های مربوط به این بیماری را از خود بروز می‌دهد. این نوع از ابتلا به افسردگی و پریشان خاطری، در بیشتر مواقع، تفکر، قوه‌ متفاوت، حتی رفتارهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد که در نتیجه به بروز مشکلات جدی برای شخص و اطرافیان منجر می‌شود. محققان می‌گویند که هنوز درمان دقیقی برای اینگونه از افسردگی دریافت نشده است. 

*علایم ابتلا به افسردگی
*محققان علوم روانشناسی و روانپزشکی بر این باورند که اشخاصی که به نوعی به افسردگی و پریشان خاطری مبتلا هستند، لزوما تمامی نشانه‌های این بیماری را در خود ندارند، گاهی فردی مواردی از علایم این بیماری را از خود بروز می‌دهد و گاهی نیز شخص دیگری پیدا می‌شود که حداکثر این نشانه‌ها را در رفتار و احساسات خود بروز می‌دهد.

این اعتقاد علمی وجود دارد که با توجه به شخص، شدت علایم ابتلا به افسردگی و پریشان خاطری در دوره‌های مختلف زندگی متفاوت هستند. افسردگی اختلالی است که بدن، خلق و خوی وافکار انسان را در بر می گیرد. این اختلال نحوه غذا خوردن، خوابیدن و چگونگی تفکر شخص نسبت به خود و دیگر اشیا را تحت تأثیر قرار می دهد.

اختلال افسردگی همانند یک احساس غمگین زودگذر نیست و همچنین نشانه ضعف شخصی نیز نمی باشد. افرادی که دچار بیماری افسردگی هستند، نمی توانند به راحتی بر خودشان مسلط شده و کمکی به بهبود اوضاع روحی خویش نمایند. بدون درمان مناسب، علایم می تواند تا روزها، ماهها و حتی سالها به درازا بکشد، اما یک درمان مناسب قادر است به اکثر بیمارانی که از افسردگی رنج می برند، کمک نماید. 

● انواع افسردگی:
اختلالات افسردگی نیز دقیقاً مانند دیگر بیماریها نظیر بیماری قلبی شکلهای گوناگونی دارند.
در اینجا سه نوع از شایع ترین اختلالات افسردگی را شرح می دهیم: 
▪ افسردگی عمده:
به صورت تلفیقی از علایمی معرفی می شوند که باعث می گردند شخص توانایی غذا خوردن، کارکردن، مطالعه و خوابیدن را تا حد زیادی از دست بدهد. در حقیقت، دیگر فرد توانایی لذت بردن از فعالیتهای دلخواه خود را ندارد. این قسمت از کارافتادگی در افسردگی ممکن است تنها یک بار اتفاق بیفتد و یا به طور شایع تری چندین بار در طول زندگی تکرار شود. 
▪ دیس تیمی:
نوع خفیف تری از افسردگی است که شامل علایم مزمن و طولانی مدتی می شود که شخص را از کار نمی اندازد، اما مانع کارایی مطلوب شخص خواهد شد. بسیاری از افراد دچار "دیس تیمی"، افسردگی عمده را نیز چندین بار به تناوب در زندگی خود تجربه می کنند. 
▪ اختلال دو قطبی:
نوع دیگر افسردگی است که بیماری افسردگی ،شیدایی نیز نامیده می شود. این بیماری که به فراوانی دیگر اختلالات روانی نیست با تغییرات چرخه ای خلق و خوی یعنی اوجهای شدید (شیدایی) و افتهای شدید (افسردگی) مشخص می شود. گاهی اوقات تغییرات خلق و خوی بسیار شدید و سریع اتفاق می افتند، اما در اغلب موارد تدریجی هستند. هنگامی که شخص در چرخه افسردگی قرار دارد، می تواند یک یا تمام علایم افسردگی را داشته باشد. برعکس، هنگامی که در چرخه شیدایی قرار می گیرد، ممکن است بسیار فعال، پرانرژی و پرحرف شود.
شیدایی معمولاً تفکر، قضاوت و رفتار اجتماعی را به گونه ای تحت تأثیر قرار می دهد که باعث به وجود آوردن مشکلات شدید و شرم می گردد. برای مثال شخص در مرحله شیدایی ممکن است احساس خوشحالی شدید کند و خود را پر از طرحها و نقشه های فوق العاده بپندارد که از تصمیمات اقتصادی غیرمعمول تا دوره های عاشقانه می تواند تغییر کند. شیدایی اگر بدون درمان رها شود، می تواند به حالت جنون در آید. 

● علایم افسردگی و شیدایی:
لزوماً افرادی که دچار افسردگی یا شیدایی هستند تمام این علایم را تجربه نمی کنند. برخی افراد علایم کمتر و بعضی دیگر علایم بیشتری را تجربه می کنند. شدت علایم نیز در هر فرد و در طول زمان ممکن است، تغییر کند: 

▪ علایم افسردگی:
ـ ناراحتی همیشگی و پایدار، دلواپسی و احساس پوچ بودن
ـ احساس ناامیدی و بدبینی
ـ احساس گناه، بی ارزشی و بیچارگی
ـ کاهش علاقه و لذت در تفریحات و اعمالی که قبلاً مطابق میل بوده اند.
ـ کاهش انرژی، خستگی شدید و احساس کندشدن
ـ مشکل در تمرکز کردن، به یادآوردن و تصمیم گیری
ـ بی خوابی، زود بیدار شدن از خواب در صبح و یا خوابیدن بیش از حد
ـ کاهش وزن یا اشتها و یا افزایش اشتها و افزایش وزن
ـ افکار مرگ یا خودکشی و حتی اقدام به خودکشی
ـ احساس بی قراری و پریشانی و حساسیت
ـ علایم جسمی پایدار که به درمان پاسخ نمی دهند مانند سردردها، اختلالات گوارشی و درد مزمن 
▪ علایم شیدایی:
ـ شادی غیرعادی یا بیش از حد
ـ تحریک شدن و حساسیت غیرعادی
ـ کاهش نیاز به خواب
ـ افزایش صحبت کردن
ـ افزایش نیاز جنسی
ـ افزایش قابل توجه انرژی
ـ کاهش توانایی قضاوت
ـ رفتار اجتماعی نابجا 

● علل 
● چه عواملی موجب افسردگی می‌شوند؟
دلیل اصلی افسردگی شناخته شده نیست. احتمالاً عوامل ژنتیکی و محیطی موجب بروز این بیماری می‌شوند. افراد ممکن است به جهات مختلفی به این بیماری مبتلا شوند.
در بعضی خانواده‌ها، افسردگی ارثی است و در هر نسل وجود دارد اما افسردگی ممکن است توسط شرایط زندگی مانند بیماری جسمی یا یک اتفاق تشنج‌زا بروز کند.
گاهی افسردگی ممکن است ناگهانی و بدون هیچ دلیل واضحی بروز کند. پزشکان معتقدند که افسردگی با عدم تعادل مواد شیمیایی طبیعی در مغز به نام <نوروترانسمیتر> مربوط است. این مواد مانند پیغام‌رسان عمل می‌کند که توسط سلول‌های عصبی به نام نورون موجب تحرکات ناگهانی می‌شود. تصور می‌شود تغییر دادن سطح این مواد در مغز نقش اساسی در درمان افسردگی ایفاء می‌کند.‌
 برخی از انواع افسردگی و پریشانی خاطر در خانواده‌ها همه‌گیر می‌شوند که نشان دهنده آن است که در واقع سستی رفتاری در میان افراد یک خانواده می‌تواند منشاء وراثتی داشته باشد. همچنین این باور علمی و روانشناختی وجود دارد که در برخی از خانواده‌ها به نظر می‌رسد که افسردگی‌های پیشرفته نسل به نسل بروز می‌کنند. هرچند تحقیقات نشان داده‌اند این امکان وجود دارد که پریشان خاطری و افسردگی پیشرفته در خانواده‌هایی که سابقه این بیماری ندارند نیز ظهور یابد. با این حال یک نکته محرزست و آن اینکه چه از طریق وراثتی و یا خیر، اختلالات رفتاری مربوط به پریشان خاطری و افسردگی اغلب مربوط به بروز تغییراتی در ساختار بدن یا عملکرد آن است. تحقیقات نشان می‌دهند افرادی که دارای سطح پایینی از خود باوری هستند و اغلب نگاه بدبینانه‌ای نسبت به خود و دنیای اطرافشان دارد و نیز به سرعت تحت فشار استرس‌های محیطی مستاصل می‌شوند، آمادگی کامل برای ابتلا به افسردگی دارند.

از سوی دیگر تحقیقات سالهای اخیر نشان می‌دهند که تغییرات فیزیکی در بدن انسان می‌تواند با تغییرات روحی و روانی نیز همراه باشد. بر این اساس گفته می‌شود که بیماری‌هایی از جمله اختلالات مغزی، سکته‌های مغزی و حملات قلبی، سرطان، پارکینسون و اختلالات هورمونی می‌تواند عامل ابتلا به افسردگی شوند که در نتیجه موجب آن می‌شوند که شخص بیمار، سست و کرخت شده و اقدامی جهت مراقبت از خود در برابر این بیماری‌ها صورت ندهد و بدین ترتیب بهبود شخص همواره به تعویق می‌افتد. www.migna.ir 


● علایم ابتلا به افسردگی
محققان علوم روانشناسی و روانپزشکی بر این باورند که اشخاصی که به نوعی به افسردگی و پریشان خاطری مبتلا هستند، لزوما تمامی نشانه‌های این بیماری را در خود ندارند، گاهی فردی مواردی از علایم این بیماری را از خود بروز می‌دهد و گاهی نیز شخص دیگری پیدا می‌شود که حداکثر این نشانه‌ها را در رفتار و احساسات خود بروز می‌دهد.این اعتقاد علمی وجود دارد که با توجه به شخص، شدت علایم ابتلا به افسردگی و پریشان خاطری در دوره‌های مختلف زندگی متفاوت هستند.  

 تا کنون بیشتر به جنبه‏ های روحی حالت افسردگی اشاره شده و برخی پزشکان و روان پزشکان و روان شناسان آن را یک بیماری روانی دانسته‏ اند. 
پژوهش های ۵۰ سال اخیر نشان می‏دهد، کمبود ماده‏ای به نام "سروتونین" در مغز نیز یکی از عوامل ایجاد این بیماری است. 

در نوشته زیر که ترجمه و تنظیم از چند منبع اینترنتی است، با جنبه‏ های روحی و جسمی کمبود سروتونین در مغز آشنا می‏شویم. 
دلتنگی فعال ‏در کتاب (ذهن ناآرام) نوشته کی جیمیسون آمده است:"درباره حالت افسردگی هیچ چیز خوبی نمی‏توان گفت، جز این که به شما تجربه‏ای می‏دهد که می‏فهمید سالخوردگی یعنی چه، پیری و بیماری چه جور است، حالت مردن چگونه است و این که می‏گویند ذهن انسان کند و آدمی خرفت می‏شود، به چه معناست. 
در ضمن شما معنای حالت هایی مانند: وقار، آراستگی، هماهنگی را می‏فهمید و خلاصه اینکه متوجه می‏شوید زشتی رفتار به چه می‏گویند. در این حالت شما هیچ باوری نسبت به امکانات خوش زندگی ندارید، به لذت‏های جنسی بی عقیده می‏شوید، زیبایی موسیقی را درنمی‏یابید و سرانجام توانایی خود را برای خندیدن و خنداندن دیگران از دست می‏دهید. 
دانشمندی دیگر به نام "آن پایکی" در مقاله‏ای که خلاصه آن در اینجا می‏آید، می‏گوید: افسردگی همان غم و اندوه معمولی نیست، در مرحله‏ای از زندگی خود، همه‏ما درد و رنج را احساس می‏کنیم، اما افرادی که گرفتار افسردگی هستند، تجربه‏ای کاملا متفاوت دارند. یک احساس فلج کننده، از دست دادن همه چیز و پوچی بر ما مستولی می‏شود.
در این حالت انسان فکر می‏کند و غصه می‏خورد که همه چیز از جمله تمام عزیزان و نزدیکان خود را از دست داده است. سایر عوارض و نشانگان‏ افسردگی شامل:"بی خوابی، اختلال در غذا خوردن، احساس گناه یا بی ارزشی، لذت نبردن از فعالیت هایی که روزی دلخواه و دل‏انگیز بوده، اشکال در تمرکز ذهن و فکر و خیال کردن درباره مرگ است". 

● نقش مغز در افسردگی ‏
داروهای موثری برای درمان افسردگی وجود دارند و این داروها دیدگاه خوبی را از اساس و پایه زیست شناختی این بیماری فراهم می‏سازند. نخستین داروهای ضد افسردگی تقریبا به طور اتفاقی در سال‏های ۱۹۵۰ کشف شدند. پزشکان مشاهده کردند برخی بیماران با فشار خون بالا، هنگامی که با یک داروی جدیدی به نام "رسپرین" درمان می‏شدند، عوارض افسردگی در آنها ظاهر می‏شد.
حدود همان زمان، پزشکان ملاحظه کردند اغلب بیماران افسرده، هنگامی که با یک داروی ضد بیماری سل درمان می‏شدند، حالت های وجد و شعف از خود نشان می‏دادند. معلوم شد "رسپرین" برخی انتقال دهنده‏های عصبی را از بین می‏برد. در حالی که داروی سل به نگه داشتن آنها در جای خود کمک می‏کند.
انتقال دهنده‏ های عصبی آن مواد شیمیایی هستند که به عنوان پیک یا پیام‏آور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل می‏کنند. آنها مولکول هایی هستند که از یک یاخته عصبی"نورون" منبع به یک یاخته عصبی مقصد سفر می‏کنند و در آنجا پیغام را تحویل می‏دهند.
در افرادی که افسردگی دارند، در حرکت برخی پیک‏ها یا انتقال دهنده ‏های عصبی اختلال ایجاد می شود، به عبارت دیگر این انتقال دهنده ‏های عصبی؛ یعنی نوراپی فرین، سروتونین و دوپامین به میزان کافی از یک نورون به نورون دیگر نمی‏روند و غلظت آنها در مغز کاهش می‏یابد.
نخستین نسل داروهای ضد افسردگی که در سال های ۱۹۵۰ کشف شد، به تنظیم هر سه پیام آور بالا می‏پرداخت.
دومین نسل این داروها به تنظیم نوراپی فرین و سروتونین دست می‏زد و سرانجام نسل جدید داروهای ضد افسردگی بر ضد سروتونین به تنهایی کار می‏کنند. این داروها نمی‏گذارند سروتونین انتقال یافته به نورون مقصد، دوباره به نورون منبع برگردد.

بنابراین کسانی که به افسردگی مبتلا هستند و عوارض یاد شده را در خود مشاهده می‏کنند و خلاصه این که فکر می‏کنند بختکی مخوف بر روح و روان آنها سایه افکنده، یا فکر خودکشی به سرشان می‏زند، بدانند که نه دیوانه هستند و نه اینکه بیماری شان درمان نشدنی و علاج‏ ناپذیر است.
حتما در این صورت به یک روان پزشک مراجعه کنند و درخواست کمک نمایند. جالب اینجاست که برخی از این بیماران از گفتن این که چه حالتی دارند عاجزند، چون این حالتی است که واقعا گفتنی نیست، اما عوارض و نشانگان‏ یادشده را دارد. 
این بیماران بدانند که این حالت روحی وحشتناک دلیل جسمانی دارد که احتمالاً همان کمبود سروتونین در حول و حوش یاخته‏های عصبی مغز است که قابل درمان می باشد.

●تغذیه در افسردگی
 در زندگی مدرن امروزی، متأسفانه خیلی‌ها با افسردگی، کم و بیش آشنائی نزدیکی دارند؛ به‌طوری که در بعضی جاها داروی افسردگی به اندازهٔ ”آسپرین“ مشهور و شناخته شده است. افسردگی علت‌های مختلفی دارد. بعضی از انواع آن، خفیف بوده و می‌توان آن را با استفاده از مواد غذائی مداوا نمود. 
کیک و شیرینی‌جات چون سرشار از کربوهیدرات می‌باشند، در کیمیای مغز و اعصاب، نقش مهمی دارند. به این دلیل، چون در موقع رژیم غذائی از مواد به اندازهٔ کافی استفاده نمی‌شود، تعادل روحی بیشتر به‌هم می‌خورد. 
بعضی مواد مانند بادام، تخم کدو، لوبیا و بادام زمینی، در شخص احساس آرامش و راحتی ایجاد می‌کند.
● برای مبارزه با افسردگی، مصرف چه مواد غذائی توصیه می‌شود؟
برای مداوای افسردگی و تقویت اعصاب، مصرف ویتامین ”ب“ توصیه می‌شود. این ویتامین یا به‌صورت قرص استفاده می‌شود و یا به‌جای آن می‌توان از مواد غذائی زیر استفاده کرد: 
▪ ویتامین ب ۱: در برنج، گندم و لوبیا 
▪ ویتامین ب ۳: در تخم‌مرغ، حبوبات و گوشت سفید (مرغ، ماهی، بوقلمون) 
▪ ویتامین ب ۶: در حبوبات و محصولات دریائی 
▪ ویتامین ب ۱۳: در ماهی و لبنیات.  

 آشنایی با داروهای ضد افسردگی و عوارض آنها:
امروزه متأسفانه بیماری افسردگی یکی از بیماریهای رایج درمیان گروه‌های مختلف مردم است. در بیماری افسردگی واکنش‌ها غیر طبیعی هستند یعنی انسان در برابر ناملایمات و شکست‌ها بیش از حد افسرده می‌شود و زمان افسردگی نیز طولانی‌ترازدیگران در همین شرایط است. علل ابتلا به این بیماری، ارث، تغییرات شیمیایی مغز، از دست دادن والدین در کودکی و حوادث ناخوشایند زندگی، بیماریهای جسمی مختلف و استفاده از بعضی داروها است. جهت درمان، بهترین راه دارو و روان درمانی است. با توجه به این که گاه لازم است از شش ماه تا سه سال این داروها مصرف شود.
● داروهای ضد افسردگی چه نوع داروهایی هستند؟
داروهای ضد افسردگی، گروهی از داروها هستند که برای درمان بیماران افسرده مورد استفاده قرارمی‌گیرند به طوری که وضعیت روحی بیشتر بیماران افسرده با استفاده از این داروها بهتر شده است.
● عملکرد داروهای ضد افسردگی:
این گروه از داروها برخی از مواد شیمیایی را در مغز کاهش می‌دهند. این مواد شیمیایی تحت عنوان نوروترانسمیتر Neurotransmitters خوانده می‌شود. برای عملکرد طبیعی، مغز به این نوروترانسمیترها نیاز دارد. داروهای ضد افسردگی با قرار دادن نوروترانسمیترها (مواد شیمیایی طبیعی) در دسترس مغز، به بیماران افسرده کمک زیادی می‌کنند.
● عوارضی جانبی داروهای ضد افسردگی:
همانند سایر داروها، داروهای ضد افسردگی ممکن است عوارض جانبی را در فرد مصرف کننده ایجاد کنند. البته کلیه‌ی افراد مصرف کننده به این عوارض جانبی مبتلا نمی‌شوند. هر نوع عارضه‌ی جانبی که فرد، به آن مبتلا می‌شود بستگی به داروی انتخابی پزشک برای فرد افسرده دارد.

● چند نوع داروی ضد افسردگی وجود دارد؟
امروزه انواع مختلفی از داروی ضد افسردگی ساخته شده است، معمولی‌ترین گروه‌های دارویی عبارتند از:
▪ داروهای ضد افسردگی سه حلقه‌یی
▪ داروهایی که به طور انتخابی مهار کننده‌های سروتونینی را تحریک می‌کنند.
▪ مهار کننده‌های مونوآمینواکسیداز MAOIS
▪ سایر گروه‌های دارویی
داروهای سه حلقه‌یی جهت درمان دراز مدت افسردگی مورد استفاده قرارمی‌گیرد. از داروهای این گروه می‌توان به داروی آمی‌تریپتیلینAmitriptyline با نام تجاری الاویل Elavil دسیپرامین، Imipramine با نام تجاری جانیمین Janimnine، توفرانیل Tofranil و نورتریپتیلین Nortriptyline با نام تجاری پاملور Pamelor اشاره کرد.
معمول ترین عوارض جانبی این گروه دارویی عبارت‌اند از: خشکی دهان،تاری دید، یبوست، مشکلات ادرار کردن،آب سیاه چشم، اغتشاش فکری و خستگی.
این گروه از داروها علاوه بر عوارض قلبی ممکن است روی فشار خون و تعداد ضربان‌های قلب اثر بگذارند.
گروه جدیدی از داروهای ضد افسردگی،داروهایی همانند فلوکستین Fluoxetin با نام تجاری Prozac، پاروکستینParoxetine با نام تجاری Paxil و سرترالین Sertraline با نام تجاری Zoloft هستند.
کلیه این داروها (منظور گروه جدید داروها) تحت عنوان گروه SSRI نامیده می‌شوند. عوارض جانبی داروهای این گروه از داروهای سه حلقه‌یی کمتر است. تعدادی ازعوارض جانبی که به وسیله‌ی‌ داروهای گروه SSRI ایجاد می‌شوند عبارتند از:
کاهش اشتها، تهوع، عصبانیت، بی‌خوابی، سردرد و مشکلات در رفتار جنسی، افرادی که داروی فلوکستین (Fluoxetin) مصرف می‌کنند، ممکن است علاوه بر عوارض فوق، احساس ناتوانی و خستگی شدید ذکر کنند، به طوری که قدرت برخاستن از جا را نداشته باشند.
بیمارانی که داروهای پاروکستین Paroxetine برایشان تجویز شده ممکن است از عوارضی مثل خشکی دهان واحساس خستگی شکایت داشته باشند و بیماران مصرف کننده سرترالین Sertraline نیز علاوه برعوارض جانبی عمومی وابسته به داروهای گروه SSRI ممکن است از اسهال شاکی باشند.
از گروه دارویی شماره ۴ و یا گروه سایر داروهای ضد افسردگی می‌توان به داروهای زیر اشاره کرد:
داروی ونلافاکسین Venlafaxine با نام تجاری Effexor که عوارض جانبی زیر را در بیماران مصرف کننده‌ی این دارو ایجاد می‌کند: تهوع، کاهش اشتها، هیجان و اضطراب، سردرد، بی‌خوابی و خستگی. سایر عوارض جانبی که به نسبت عوارض فوق کمتر معمول هستند عبارتند از:
خشکی دهان، یبوست، کاهش وزن، مشکلاتی در رفتار جنسی، افزایش فشارخون، افزایش ضربان قلب و افزایش میزان کلسترول خون.
داروی نفازودون Nefazodon با نام تجاری Serzon و عوارض جانبی: سردرد، تاری دید، گیجی، تهوع، یبوست، خشکی دهان و خستگی.

● آیا داروهای ضد افسردگی با سایر داروها،تداخل دارویی ایجاد می‌کنند؟
مصرف داروهای ضد افسردگی، توام با سایر داروها ممکن است تداخل دارویی ایجاد کند. بنابراین هنگام مراجعه به روانپزشک حتماً باید او را از داوهای مصرفی خود مطلع سازید. از بین گروه داروهای ضد افسردگی، داروهای ضد افسردگی سه حلقه‌یی با اکثر داروهای مصرفی تداخل دارویی ایجاد می‌کند.
داروهای ضد افسردگی گروه SSRI ممکن است اثر برخی از داروهای مصرفی را شدت بیشتری بخشد. اگر این گروه از داروها همراه با داروهای ضد افسردگی سه حلقه یی، ضد هیجان و درمان مشکلات بی‌خوابی مثل دیازپام مصرف شود، اثر داروهای فوق را شدت می‌بخشد.
سایر داروهایی که با داروهای گروه SSRI تداخل دارویی دارند: داروهای تنظیم کنند‌ه‌ی ضربان قلب و داروی هالوپریدول است.
داروی ونلافاکسین با داروهای فلوکستین، پاروکستین و سرترالین تداخل دارویی دارد. این دارو و همچنین با داروی کوئینیدین(Quinidine) دارویی که جهت درمان آریتمی‌های قلب تجویز می‌شود، تداخل دارویی ایجاد می‌کند.
ونلافاکسین نیز با داروی تیوریدازین (Thioridazine) تداخل دارویی ایجاد می‌کند. این دارو میزان جذب ونلافاکسین Venlafaxine را در بدن افزایش می‌دهد. مصرف داروی نفازودون (Nefazodon) توام با داروهای تریازولامTriazolam و آلپرازولام Alprazolam میزان جذب هر دو داروی فوق را در بدن افزایش می‌دهد. داروی نفازودون با داروی ترفنادینTerfenadine که هر دو داروها جهت درمان مشکلات حساسیتی تجویز می‌شوند، تداخل دارویی ایجاد می‌کند؛ مصرف توام این داروها باعث بی‌نظمی‌ ضربانهای قلب می‌شود.  
 
شرح حال یک بیمار از زبان خودش : 
این فقط و فقط چیزهاییه که من بر اثر دوتا تجربه چند ساله از افسردگی خودم یادگرفته ام و قرار نیست به جای مشاوره پزشکی باشه. قراره اگر افسردگی دارید کمکتون کنه که ببینید حالتهاتون طبیعیه و یه نفر دیگه توی شرایط مشابه چه کار کرده. اگر شما هم تجربه افسردگی دارید حتما از تجربه تون بگین. اگه پستی در این مورد نوشتید خواهش میکنم برام لینکش رو بذارید که اضافه کنم.
افسردگی چیه؟ من اگه بخوام افسردگی رو توی یه جمله خلاصه کنم میگم یک غم بی انتها و سنگینیه که هیچ وقت از دل آدم بیرون نمیره.
اما فقط اون غم نیست که افسردگی رو به معضل تبدیل میکنه...آدم انگار بی اراده میشه٬ تماسش با دنیا قطع میشه٬ سنسورهاش حساسیتشون نسبت به زندگی کم میشه...میدونی یه سری کارها رو باید بکنی اما نمیکنی...میدونی باید درس بخونی اما نمیخونی٬ میدونی باید با دوستت بری بیرون اما نمیری٬ از چیزی لذت نمیبری٬ چیزی به هیجانت نمیاره و غمگینی٬ غمگینی٬ غمگینی٬ بی دلیل و با دلیل میزنی زیر گریه٬ احساس تهی بودن میکنی...و خودت رو دوست نداری....تمام اینا هست و هر روز به خودت میگی که فردا یه آدم متفاوت میشی اما باز هم فردا همونه و پس فردا و بقیه روزها...و با خودت فکر میکنی که چقدر بی اراده و ضعیفی...زندگی خاکستریه وقتی آدم افسرده است.
مهمترین چیزی که باید بدونیم اینه که افسردگی یک اتفاق فیزیکیه...مواد شیمیایی داخل مغز آدم سطحشون جابجا میشه و واسه همینم هست که علی رغم اینکه هر روز به خودمون میگیم که عوض خواهیم شد نمیتونیم عوض بشیم...به خاطر اینکه افسردگی یک حالت روحی نیست که بخواهیم تصمیم بگیریم که عوضش کنیم. اصلا با تصمیم ما به وجود نیامده که با تصمیم ما بخواد از بین بره...عکس العمل فیزیکی/روانی بدنه نسبت به مسائل زندگی...همونطور که سرماخوردگی عکس العمل بدنه نسبت به سرما و درد عکس العمل بدنه نسبت به ضربه.
افسردگی من در اثر چی بود؟ من اولین سری افسردگیم رو سر کنکورم داشتم. یادمه هیچی درس نمیخوندم. هیچی. یعنی هرچی تست من اون سال سر کنکور زدم از روی حافظه بود و چیزهایی که سرکلاس شنیده بودم و یادم مونده بود...علتش اما فکر میکنم به قبل از کنکور و اتفاقات بچگی برمیگشت...دو سال طول کشید تا دوباره من با زندگی تماس پیدا کردم و خیلیش رو مدیون خوابگاه و مخصوصا دوستیم با آیدا هستم٬ البته الان میدونم که اون موقع به شدت افسرده بودم٬ اون موقع فکر میکردم آدم بیخودی هستم...
دومین سری افسردگیم سال دوم دکترا بود...اومده بودم آمریکا و اون بدو بدوی دو سال اول تموم شده بود و امتحان qualifying رو که قبول شدم یهو انگار یه روز صبح پاشدم و به خودم گفتم "من اینجا چه غلطی میکنم؟"...اما یکسال طول کشید تا برم مرکز بهداشت دانشگاه...سر یه امتحانی خواب موندم(این خوابیدن زیاد هم از عوارضشه) و دیر رسیدم و همونجا پشت در با گریه زنگ زدم و وقت گرفتم واسه اینکه دیگه قبول کردم از پسش تنهایی برنمیام...یکسال فکر کردم بی ارادگی و ضعفمه و خودم باید درستش کنم و نتونستم...
چه جوری درمان شد؟ خیلی خیلی یواش! اینو نمیگم که بترسونمتون. دارم میگم که وقتی میبینید شما هم یواش یواش خوب میشید شاکی نشید...اگر الان افسرده هستید احتمالا توی یه کار خیلی خوب دارید عمل میکنید و اونم انتقاد کردن و غر زدن به جون خودتونه. ظاهرا دو تیپ درمان استاندارد برای افسردگی هست: اولیش مشاوره است و دومی دارو.
توی مرکز بهداشت بعد از ارزیابی اولیه تصمیم گرفتند که من فقط مشاوره داشته باشم...بهم گفتند اگر حال مریض خیلی بد باشه و نتونه اصلا روتین زندگیش رو پیش ببره(مثلا صبح تا شب داره گریه میکنه) بهش دارو میدند که یه کمی روی دور بیاد و بعد مشاوره... هردوی اینها در دراز مدت کاری که میکنه اینه که اون بالانس مواد شیمیایی داخل مغز رو دوباره به حالت نرمال برمیگردونه...وقتی برگشت اون روزیه که شما از خواب بیدار میشید و یکهو احساس میکنید که دیگه افسرده نیستید...برای من این پروسه دو سال طول کشید. 
هدف اصلی از مشاوره اینه که به شما مهارتهایی رو بده که خودتون در نهایت یه مشاور کوچیک توی مغزتون داشته باشید که در مواقع فشار و سختی کمکتون کنه...به عبارت دیگه اون روند حرف زدن در مورد مشکلات رو از روند مخرب "خود زنی و محاکمه گر" به روش سازنده "تحلیل گر و حلال" تبدیل کنه و بعد این پروسه رو درونی کنه.

● نکاتی که به من کمک کرد:
۱) در مورد تجربه های آدمهای دیگه از افسردگی بخونید...این به من خیلی کمک کرد که ببینم این چیزهایی که من دارم تجربه میکنم بقیه هم تجربه کرده اند. بقیه هم از در اتاق رئیسشون احتراز میکنند واسه اینکه میترسند بفهمه هیچ پیشرفتی نداشته اند اما باز هم هیچ پیشرفتی نمیکنند٬ بقیه هم دائم گریه میکنند٬ بقیه هم دائم خودشون رو سرزنش میکنند....احساس تهی بودن و ناامیدی و گیجی میکنند و مهمتر از همه علی رغم اینکه واقعا دلشون میخواد نمیتونند اوضاع رو عوض کنند.

۲) حتما حتما حتما پیش مشاور و دکتر برید. حال آدم افسرده مثل حال آدم با تب چهل درجه میمونه. همونطور که آدم مریض حال باید دکتر بره آدم افسرده هم باید بره. اگر شما تب و لرز رو با نیروی اراده میتونید خوب کنید افسردگی رو هم میتونید.
یادتون باشه که در بدن شما یه اتفاق فیزیکی افتاده و اون باید حل بشه تا افسردگیتون خوب بشه. در گریه کردن و غمگین بودن هیچ فضیلتی نیست و پیش مشاور رفتن هوش شما رو میرسونه. من هرچقدر تاکید کنم این نکته رو کم گفته ام. من خودم سه سال تموم هر هفته رفتم مشاور...یک مشاور خوب هیچ وقت به شما نمیگه چکار باید بکنید یا نباید بکنید و اصلا درمورد زندگی شما قضاوت نمیکنه و حکم صادر نمیکنه بلکه بهتون کمک میکنه تا خودتون با حرف زدن در مورد مشکلتون اونو از یه چیزی که داره به در و دیوار مغزتون میکوبه بیرون بیارین و بذارین جلوتون و ببینینش و بعد بتونید خودتون تحلیلش کنید و براش راه حل پیدا کنید....در واقع مشاور فقط یه کاتالیزوره که به شما فکر کردن سازنده رو به مرور یاد میده...به مرور.
۳) اگه میتونید سعی کنید با حیوانات بیشتر دمخور باشید. این یه راه خیلی شخصیه اما واسه من خیلی کمک بود. یه موقع هایی هست که ادم اصلا توانایی روحی برای زندگی اجتماعی و بده بستانهایی که حتی در یک رابطه سالم هست رو نداره...خیلی ساده انرژی روحش تموم شده. حیوانات به آدم عشق و عاطفه بدون شرط میدن و به آدم اجازه میدند که بدون پیش شرط دوستشون داشته باشه....این خیلی کمکه.
وجود مرنو خان توی اون دو سالی که من افسرده بودم واقعا تعیین کننده بود و برای من یه نشونی بود از اینکه هنوز زنده ام و میتونم دوست داشته باشم. اگر در شرایطی هستید که روتین زندگیتون رو میتونید اداره کنید یه حیوونی مثل گربه که نسبتا مستقله و احتیاج به نگهداری زیاد نداره خیلی میتونه کمکتون کنه.

۴) روز به روز زندگی کنید: یکی از چیزهایی که منو برای دومین بار افسرده کرد چشم انداز نامطمئن آینده بود...آینده میتونه خیلی چیز ترسناکی باشه. اینکه ممکنه تنها بمونیم٬ به اهدافی که دلمون میخواست نرسیم٬ اینکه فکر کنیم راه رو اشتباه اومدیم٬ راه برگشت نداریم.. اینا خیلی راحت میتونه اعتماد به نفس آدم رو از بین ببره و آدم رو از ترس فلج کنه...سعی کنید روز به روز زندگی کنید. 
هر روز فقط برای همون روز هدف بچینید و سعی کنید وقتی اون تمایل رو دارید که واسه همه زندگیتون همین الان تکلیف معلوم کنید به خودتون بگین "امروز میخوام چکار کنم؟"... ساده نیست ولی با تمرین اگر بتونید انجام بدید خیلی کمک میکنه.

۵) با خودتون صبور باشید...گفتم آدم افسرده مثل ادم با تب چهل درجه میمونه دیگه؟ از خودتون وقتی تب دارید که توقع ندارید بتونید مثل روزگار سلامت زندگی کنید...خوب برای چی پس الان از خودتون توقع دارید؟ سعی کنید انقدر در مورد افسردگی بخونید و یادبگیرید که خودتون قبول کنید که افسردگی از ضعیف بودن و ضعف اراده نیست و شما حالت عادی ندارید و نباید ازتون توقع توانا بودن کامل بره...معمولا آدمهایی که اصلا تجربه افسردگی ندارند این مساله رو نمیفهمند و فکر میکنند افسردگی یعنی غمگین بودن و بعد نمیفهمند شما چرا عوض نمیشید...گوش ندید...
من میدونم و شما میدونید که انقدر بار روی دوش آدم هست که نمیشه عوض شد...به این راحتی نمیشه و صبوری میخواد...اگه همچین آدمی دورتون بود بهتره بره سوادش رو زیاد کنه به جای اینکه واسه شما تز بده که چه جوری باید زندگی کنید. با خودتون صبور باشید...واسه روحتون چایی با عسل دم کنید و یه کتاب بردارید و کنار شوفاژ بنشینید و به خودتون و دنیا اعلام کنید که روحتون آنفولانزا گرفته.
● کلام آخر:
افسردگی عین سرما خوردگی شدید میمونه. دیدین وقتی آدم سرما میخوره و دماغش میگیره و شب از نفس تنگی خوابش نمیبره با خودش میگه "خدایا میشه من دوباره بتونم نفس بکشم؟"...شما هم الان لابد فکر میکنید خدایا میشه من یه روزی اینجوری غمگین نباشم؟ میشه...یه روز بعد از این مشاوره و دکتر...یه روز از خواب بیدار میشید و میبیند که دیگه افسرده نیستید.
افسردگی برمیگرده. اینو دارم میگم که بدونید. همونجور که بدن بعضی از آدمها نسبت به سرما حساسه و تند تند سرما میخورند بعضی از آدمها هم نسبت به استرس حساسند و تند تند افسردگی میگیرند...اما این معنیش این نیست که هربار زندگی شما باید تعطیل بشه...بعد از دفعه اول همونطور که میدونید نشانه های سرما خوردگی یعنی گلو درد و فین فین نشانه های افسردگی رو هم میشناسید...اونوقت وقتی میبنید داره میاد براش آماده اید...
به نظر میاد افسردگیه داره میاد و حواسشون باشه...انوقت به جای اینکه دو سال طول بکشه ایندفعه دوماه طول میکشه و دفعه بعد حتی کمتر.
پ.ن. به من وبلاگ نوشتن هم خیلی کمک کرده. اولین پست وبلاگم دقیقا سه سال و نیم پیش این بوده "چرا هیچ کس راجع به لاغری وبلاگ نداره؟ یا اینکه ادم چرا یهو بیخودی گریه میکنه؟ چرا آدم با اینکه میدونه درس و مشق و هزار بد بختی داره از عصر تا حالا نشسته وبلاگ درست میکنه...یا چرا آدمها تو ورزش رفتن و هرچی کار حسابیه انقدر تنبلن؟" و خودتون میبینید که خیلی شرایطم عوض شده...وبلاگ به من خیلی کمک کرد که بتونم بلند بلند فکر کنم..جای مشاور رو اصلا نمیگیره اما ممکنه کمک باشه و در ضمن کمی از تنهایتون کم کنه.
● نکته تکمیلی ۱:
من یه چیزی رو میخوام تاکید کنم. ممکنه آدمهایی هم باشند که بدون مراجعه به مشاور در یه مقطعی افسردگی گرفته اند و خوب شده اند و بعد به شما این القا بشه که شما هم باید بتونید بدون مشاور و دکتر خودتون رو خوب کنید...گوش ندید. 
من خودم سری افسردگی اولم بدون دکتر خوب شد واسه اینکه اصلا نمیدونستم افسرده ام که بخوام برم دکتر(درحالیکه حتی به خودکشی هم فکر کرده بودم!)...من شانس آوردم٬ شانس آوردم که به جای تهران شهرستان قبول شدم و از محیط خونه که تنش داشت دور شدم و تونستم به خودم برسم و شانس آوردم دوست خوب و بی غل و غشی مثل آیدا نصیبم شد که میشد شبها تا دیر وقت دور حیاط قدم بزنیم و حرف بزنیم...اما فقط خوب شدن افسردگی مهم نیست....
باید از خودتون بپرسید به چه قیمتی؟ و آیا وقتی خوب شد آیا شما دانش لازم رو کسب کرده اید که دفعه بعد بتونید آگاهانه باهاش برخورد کنید؟ یا اینکه مثل من تازه دفعه دوم باید یاد بگیرید افسردگی چیه و دو سال از بهترین سالهاتون رو صرفش کنید...کاری که اصلا لزومی نداشت...و من اگر همون دفعه اول میدونستم که افسردگی دارم شاید خیلی کمتر از این خودم رو به خاطر قبولی شهرستان سرزنش میکردم٬ شاید انقدر خودم رو با زمین و زمان مقایسه نمیکردم٬ شاید آدم شاد تری میبودم و شاید افسردگی اولم سه سال طول نمیکشید...
ممکنه بعضی آدمها بدون مشاور افسردگیشون خوب شده باشه اما احتمال اینکه خوب بشه کمتره و در ضمن باید دید به چه قیمتی از زندگیشون توی اون دوره و آخر هم اینکه آیا دانش کافی برای بازگشتش کسب کرده اند؟

●نکته تکمیل ۲:
اگر توی محل زندگیتون (مخصوصا ایران) دکتر خوبی رو میشناسید حتما معرفی کنید. اما خواهش میکنم اگر به کارش مطمئن هستید معرفیش کنید چون بقیه روی اعتماد به حرف شما قرار بهشون مراجعه کنند.

● افسردگی چگونه احساسی است؟ 
احساس افسردگی بسیار قوی‏تر و ناخوشایندتر از دوره‎های کوتاه غمگینی است که همه ما گاهگاهی آن را تجربه کرده‎ایم و معمولاً طولانی‎تر است، حتی ممکن است روزها،‌هفته،ها و ماهها ادامه پیدا کند. بیشتر مردم در زمان افسردگی ۵ یا ۶ نشانه زیر را در خود احساس می‎کنند. شما نیز می‎تواند با پاسخگویی به پرسشهای زیر بود یا نبود نشانه‎های افسردگی را در مورد خویش بررسی کنید. www.migna.ir
▪ بیشتر وقتها احساس ناشادی می‎کنید؟ (ممکن است غروبها کمی بهتر باشید.) 
▪ علایق خود را از دست داده و از کسب لذت ناتوانید؟ 
▪ نمی‎توانید مثل گشته از پس مشکلات خود برآئید؟ 
▪ احساس خستگی می‎کنید؟ 
▪ احساس ناآرامی یا بی‎قراری دارید؟ 
▪ کاهش وزن و اشتها(در برخی افرد افزایش وزن و اشتها) دارید؟ 
▪ دیر به خواب می‎روید (حدود یک تا دو ساعت) و بر خلاف همیشه زود بیدار می‎شوید؟ 
▪ میل جنسی‎تان کاهش یافته است؟ 
▪ اطمینان به خود را از دست داده‎اید؟ 
▪ احساس بی‎ارزشی و ناامیدی می‎کنید؟ 
▪ از مردم دوری می‎کنید ؟ 
▪ تحریک‎پذیر شده‎اید ؟ 
▪ احساس بدی در زمانهای خاصی از روز دارید؟ 
▪ در مورد خودکشی فکر می‎کنید؟ 

● عواملی که در بروز افسردگی نقش دارند: 
▪ اتفاقات زندگی 
بسیار عادی است که در زمان روبرو شدن بایک فاجعه غم‎انگیز مانند داغدیدگی، طلاق یا از دست دادن شغل، افسرده شویم. 

▪ شرایط و موقعیت‎ها 
اگر ما تنها بوده و دوستی نداشته باشیم تحت فشار روانی باشیم، نگرانیهای دیگری داشته و یا از نظر جسمی افت کرده باشیم احتمال بیشتری می‎رود که افسرده شویم. 

▪ بیماری جسمی 
افسردگی بیشتر زمانی که از بیماری جسمی رنج می‎بریم به سراغمان می‎آید، ازجمله بیماریهای کشنده مانند سرطان و بیماری‏های قلبی و نیز دردهای مزمن و آزاردهنده مثل ورم مفاصل و برونشیت. 

▪ شخصیت 
هر فردی احتمال دارد افسرده شود اما برخی از افراد حتی احتمال بیشتری برای افسرده شدن دارند این به خاطر ساختار خاص بدن آنها، تجربیات ابتدایی زندگیشان یا هر دو عامل می‎باشد. 

▪ الکل 
افرادی که در نوشیدن الکل افراط می‏کنند دچار افسردگی می‏شوند. البته هنوز مشخص نیست که افسردگی در آنها پیشتر مطرح شده و گرایش به مصرف الکل را در آنها ایجاد کرده است و یا مصرف زیاد الکل موجب بروز افسردگی شده است ولی مشخص شده است. 
▪ جنسیت 
زنان بیش از مردان افسرده می‏شوند شاید به این دلیل که مردان کمتر اجازه می‏دهند احساساتشان بارز شود و اغلب آنها را سرپوش می‏گذارند و بیشتر به شکل عصبانیت و نوشیدن مشروبات الکلی واکنش نشان می‏دهند.
▪ ژنها 
افسردگی می‎تواند افراد خانواده را مبتلا کند. اگر یکی از والدین شما به افسردگی شدید مبتلا باشد، احتمال ابتلاء به افسردگی ۸ برابر می‎شود.

● چه زمانی باید در جستجوی کمک بود؟
▪ وقتی احساس افسردگی شما بدتر از همیشه و رو به بهبود نباشد. 
▪ وقتی احساس افسردگی بر کار، علایق و احساسات شما نسبت به خانواده و دوستان اثر گذاشته باشد. 
▪ اگر شما احساس ‎کنید زندگی کردن ارزشی ندارد و دیگران بدون شما بهتر خواهند بود، کافی است با یک خویشاوند یا یک دوست که قادر است در این مسیر ناهموار زندگی به یاریتان بیاید مشورت کنید. اگر از این طریق کمک نشدید، می‎توانید با پزشک خانوادگی‎تان در این مورد صحبت کنید. باید متوجه شده باشید که دوستان و خانواده شما توجه ویژه‎ای نسبت به شما دارند و در مورد شما نگران هستند. 
● چگونه به خود کمک کنید 
▪ سعی نکنید بار مشکلات را به تنهایی به دوش بکشید. 
▪ کاری انجام دهید. خود را مشغول کنید حتی اگر انجام کار سبکی باشد. 
▪ تغذیه مناسب داشته باشید. 
▪ در صورت اشکال در به خواب رفتن ذهن خود را با گوش دادن به رادیو یا تماشای تلویزیون مشغول نگه دارید تا کمتر احساس اضطراب کنید و راحت‏تر آماده خوابیدن شوید. 
▪ از نوشیدن الکل خودداری کنید. 
▪ از ورزش و تفریحات سالم استفاده کنید حتی اگر پیاده‎روی باشد. 
▪ علت افسردگی را پیدا کنید. 
▪ امیدوار باشید و به یاد داشته باشید که: 
شما از مشکلی رنج می‎برید که مردمان بسیاری گرفتار آنند، شما حتی می‎توانید بر آن پیروز شوید هر چند در حال حاضر باور آن برایتان دشوار باشد. 

● چه کمکی در دسترس شماست؟ 
بیشتر مردم مبتلا به افسردگی نخست با پزشک خانوادگی خویش مشورت می‎کنند، بسته به شدت نشانه‏های افسردگی و شرایط شما ممکن است داروی ضد افسردگی برایتان تجویز شود و یا درمان غیردارویی یا هر دو با هم.   

افسردگی دختران و راه های درمان آن 
بهار... زندگی ... رویش! جذابیت این کلمه ها را باور نکنید! وقتی صبح، صبح یک روز بهاری در گوشه یک بیمارستان روانی باشد، «زندگی» و «رویش» حسرتی می شوند، تمام ناشدنی! بهار می آید؛ اما تنها تا پشت پنجره بیمارستان... این طرف، دخترک نگاهش را دوخته به درختان پر از جوانه خیابان.. به آدمهای پیاده رو، که می آیند و می روند... سبز شدن دوباره زمین، دل همه را می لرزاند، اما دخترک انگار دیگر دلی ندارد برای لرزیدن!
مادرش می گوید: «لعنت به مهر... لعنت به روزهای اول دانشگاه!» و لعنت را آنقدر غلیظ تلفظ می کند که انگار همه چیز زیر سرماه مهر است و سال تحصیلی جدید! اما دنبال مقصر نگردید... هیچ کس چیزی نمی داند... دختر حرف نمی زند... غذا نمی خورد... راه نمی رود. چند ماه است که فقط یک گوشه می نشیند و زل می زند به روبه رو! حتی اگر آن رو به رو، «تو» نشسته باشی، باز هم، نگاهش روی صورت تو نمی نشیند... روی چشمهای تو زوم نمی کند. انگار مسخ شده، عبور می کند از تو... زن دوباره به حرف می آید: «اگر به حال خودش بگذاریم، نه غذا می خورد و نه حتی نفس می کشد...». صدایش گرفته و خش دار است ، وقتی می گوید: «این آخری عذابش از همه بیشتر است... فقط نشسته ایم در انتظار یک چیزی مثل معجزه... اتفاقی که بهبودی اش را سریعتر کند!»
از لحاظ پزشکی، بیماری دختر، یک نوع خاص از افسردگی است؛ همین و نه بیشتر! اما زن از بیماری دخترش می ترسد... مثل همه فامیل! می گوید: «باور می کنید حتی خواهرم هم از بیماری دخترم خبر ندارد... می ترسیم وقتی که خوب بشود، انگ دیوانگی رویش بماند...» زن حرف می زند و دختر، بی تفاوت روی تخت، نشسته است... حوصله مان را ندارد... این را از چشم هایش می شود فهمید... مادرش می گوید: «اوایل مضطرب بود... وسواس داشت... یک روز یا چند ساعت شاد شاد بود... منبع انرژی مثبت... باور می کنید؟!» و دخترک حتی حوصله مادرش را هم ندارد!
شواهد نشان می دهند که اختلال در ترکیبات شیمیایی مغز یک عامل مهم در اختلالات افسردگی به شمار می رود. به عنوان مثال افرادی که دچار بیماری افسردگی اساسی هستند، معمولاً در ترکیبات شیمیایی مغز آنها، یعنی انتقال دهنده های عصبی که باعث شادی، آرامش، غم و ... می شوند، بی نظمی پیدا می شود.
با تمام این تفاسیر، علل روان شناختی منجر به افسردگی، گروه وسیع تری را شامل می شوند. برخی کارشناسان بر این باورند که استرس و فشارهای عصبی ناخواسته، اولین محرک به سوی بیماری افسردگی است؛ رویدادهای بزرگ برنامه ریزی نشده ای که فرد ناگهان خود را در حصار آن زندانی می بیند! وقایعی مانند: مرگ یکی از اعضای خانواده، یک دوست یا یک همکار.
استرس های زندگی براساس شدت تاثیررا درجه بندی کرده است : این مقیاس، مرگ همسر را ۱۰۰، طلاق را ۷۵، بیماری شخصی را ۵۳، ازدواج را ۵۰، بارداری را ۳۵، تغییر مسوولیت کار را ۲۹، موفقیت چشمگیر را ۲۸، تغییر اوضاع زندگی را ۲۵، مشکل داشتن با کارفرما را ۲۲و تغییر فعالیت اجتماعی را ۱۸ ارزیابی کرده است.
دکتر شیما مجدفر، روانپزشک، در این زمینه می گوید: «یکی از دلایل عمده افسردگی در ارتباط مستقیم با زندگی خصوصی افراد قرار دارد. وقایعی که در زندگی آنها اتفاق می افتد و منجر به وجود آمدن احساس بی پناهی، ناامیدی و بی ارزشی در آنها می شود، این احساسات به مرور زمان به استرس تبدیل می شوند و در صورتی که فرد نتواند آنها را کنترل کند، مستعد افسردگی می شود. مساله دیگر، تنها شدن و از دست دادن یک شخص مهم در زندگی است؛ شخصی مثل پدر یا مادر. البته در اینجا تغییرات ناشی از این فقدان، اختلال را به وجود می آورد، تغییراتی مثل از دست دادن حمایت های روحی، تغییر در شیوه زندگی و موفقیت اجتماعی، اقتصادی و ...».
این روانپزشک در ادامه می گوید، «خطر ابتلا به افسردگی در افرادی که در خانواده آنها این بیماری دیده می شود نیز وجود دارد، چرا که آنها از نظر بیولوژیکی ممکن است این آسیب پذیری را به ارث برده باشند».   

● چرا دختران بیشتر افسرده می شوند؟
در دوران کودکی میزان افسردگی بین دختران و پسران تفاوت چندانی ندارد. ولی در دوران نوجوانی و جوانی تعداد دختران افسرده به مراتب بیشتر از پسرهاست و مشابه الگوی افسردگی بزرگسالی است و تقریباً میزان آن دو به یک است که این را ناشی از تاثیر استرس و مکانیسم های سازگاری بدن انسان می دانند. این میزان در تمامی جوامع صرف نظر از سوابق قومی و نژادی و یا موقعیت های اقتصادی آنها یکسان است. دکتر مجدفر معتقد است: «قبل از بلوغ اختلاف قابل توجهی در میزان افسردگی بین دختران و پسران دیده نمی شود. 
اما در سنین بین ۱۱ تا ۱۳سال میزان افسردگی در دختران افزایش می یابد و تا سن ۱۵ سالگی در دختران ۲ برابر پسران می شود. تا جایی که دختران به علت وضعیت اجتماعی خاصی که در این سنین در آن قرار می گیرند، نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر می شوند. برای مثال تحقیقات نشان می دهد. درحالی که بسیاری از پسران از تغییر اوضاع بدنی خود در سن بلوغ خرسند می شوند، دختران غالباً از تغییرات جدیدی که در بین آنها رخ می دهد دچار ناآرامی می شوند»
در هر حال، فشارهای دوران بلوغ شامل شکل گیری هویت جنسی، جدا شدن از الگو ها همراه با دیگر تغییرات هورمونی ذهنی و جسمی باعث تمایل به افسردگی می شود که در دختران بیشتر نمود افسردگی را به همراه دارد. حتی برخی کارشناسان معتقدند که تربیت سنتی دختران در رابطه با نقش جنسی و بلوغ می تواند موجب بروز این گونه خصوصیات شده و احتمالا عاملی در جهت افزایش ابتلاء دختران به افسردگی باشد.
در مراحل بالاتر، دختران جوان باز هم وقایع استرس زای بیشتری را نسبت به مردها تجربه می کنند. در بیشتر موارد آنها دارای درآمد کمتر، موقعیت شغلی پایینتر و کنترل کمتر بر سرنوشت خود هستند؛ برحسب مکانیزم های سازش، مردان جوان براحتی از مسائل چشم پوشی می کنند در حالی که دختران بیشتر به مساله می اندیشند.    

افسردگی بعد از ازدواج 
افسردگی معمولا در اوایل ازدواج بروز پیدا می کند و با خیالاتی غیرواقعی شروع به پیش بینی تغییرات احتمالی همسرشان بعد از ازدواج می کنند. افسردگی بعد از ازدواج شاید دارای تشخیص بالینی نباشد اما در سالهای اخیر وارد فرهنگ ازدواج شده است و زوج های جوان به شما خواهند گفت که این پدیده واقعی است. افسردگی معمولا در اوایل ازدواج بروز پیدا می کند و با خیالاتی غیرواقعی شروع به پیش بینی تغییرات احتمالی همسرشان بعد از ازدواج می کنند. بدتر از همه اینکه وقتی روز جشن به پایان می رسد زوج مجبورند از پر سرورترین و در اغلب اوقات طولانی ترین مراسم عروسی و دامادی خود دور شوند و وارد زندگی واقعی شوند. 
دکتر میشل گنون و همسرش که روانشناس هستند طی تحقیقاتی می گویند: اخیرا تعداد زوجهای جوانی که برای حل مشکل افسردگی بعد از ازدواج خود مراجعه می کنند افزایش زیادی داشته است. روانشناسان می گویند بیشتر مردم حداقل افسردگی خفیفی را در هنگام ازدواج تجربه می کنند اما ۵ تا ۱۰ درصد از زوجها از درجات قوی از پشیمانی، غم یا نا امیدی رنج می برند که باعث می شود برای درمان حرفه ای آن اقدام کنند. 
● نمونه: 
امیلی سامرهیس سی ساله ، بلافاصله بعد از جشن ازدواجش دچار پشیمانی شد. او حتی در زمان خداحافظی از مهمانها در مراسمش گریه می کرد. او می گوید: "آن احساس شبیه چیزی مانند پشیمانی از خرید بود. به خودم گفتم: با خود چه کردم؟ این دیگر واقعا دایمی است! " آن احساس از دست دادن فردیت و تجرد حتی می تواند طاقت فرسا باشد بخصوص در زمانی که با حس وظیفه شناسی مبنی بر انجام هر کاری بصورت دو نفری همراه شود. دکتر جین گریر یک روانشناس ازدواج و خانواده در سمیناری با عنوان : آیا برای متعهد شدن آماده اید؟ می گوید: پاسخ به این سئوال نشان می دهد چقدر برای "ما شدن" آماده اید. 
سامرهیس برای ماهها بعد از ازدواجش بدخلق و وحشت زده باقی ماند. او می گوید: همیشه ناراحت و منزوی بودم و آرزو می کردم که ای کاش می شد هم متاهل باشم و هم به طریقی فردیت خود را حفظ کنم. او می ترسید که شوهرش از دانستن این موضوع دچار سوتفاهم شود: اگر بخواهم بعضی شبها کنار او نباشم یا آخر هفته در خانه نباشم، شاید فکر کند به اندازه کافی او را دوست ندارم. با این افکار او در دام مالیخولیای خود گرفتار شده بود و از اینکه زندگی جدیدش ایده آل نیست احساس شرمساری می کرد. دکتر تری ایکن ، پزشکی در کالیفرنیا ، افسردگی بعد از ازدواج را " غم پنهانی" می داند: زیرا زنانی که این مشکل را تجربه می کنند از شرحش برای دیگران خجالت می کشند، در حالیکه برای آنها آسان نیست تا احساسات خود را برای مردها بازگو کنند. سامرهیس می گوید اغلب دوستان من این احساس را تجربه کرده اند ، برای ما مشکل است که با وجود این احساس عمیق افسردگی بپذیریم از ازدواجمان خوشحالیم. 
حتی در دوره ماه عسل که به نظر می آید همه چیز باید ایده آل و بدون مشکل باشد نیز، ممکن است بحث بر سر پول و گذراندن وقت و غیره رخ دهد که بسیار طبیعی است. گنون به بیمارانش می گوید شما از کجا تشخیص دادید که هرگز نباید بر سر چیزی بحث کنید؟ این طبیعی است که شما بخواهید استقلال خود را حفظ کنید و به شادی هایتان پاسخ دهید. غیرمنطقی است که فکر کنید شریک زندگیتان همه چیز شما خواهد شد. 
برای شکست این افسردگی زوجین باید وقت کافی برای استراحت و ورزش داشته باشند. همواره با هم و با دوستان خود رابطه داشته باشند و به مزایای ازدواج فکر کنند. درباره آینده خانواده و مسایل مالی تصمیم بگیرند. زنان باید نقش عروس بودن خود را کنار بگذارند و به روابط اجتماعی بعد از ازدواج روی بیاورند.  

افسردگی پس از زایمان
افسردگی پس از زایمان چیست و به چه علت بوجود می آید؟ 
تحریک احساسات بعد از زایمان تا حدی طبیعی است و انتظار میرود که رخ دهد. بسیاری از مادران پس از زایمان دچار احساس تشویش می شوند. 
● گرفتگی خلق پس از زایمان (Baby Blues) 
حداقل ۶۰ تا ۸۰ درصد مادران پس از زایمان دچار گرفتگی خلق " "Baby Blues می شوند که نوعی افسردگی خفیف است و چند روز تا یک هفته پس از زایمان ادامه می یابد ولی هیچگاه بیش از ۲ هفته طول نمی کشد. مادرانی که دچار این ناراحتی می شوند ممکن است زیاد گریه کنند و مضطرب و تحریک شده به نظر برسند و یا حتی قادر به خوابیدن نباشند. اکثراً پس از کمی استراحت و هنگامیکه اطرافیان آنها را در نگهداری از نوزاد یاری دهند و یا حتی پس از یک گریۀ طولانی متعاقب استرس و هیجان زایمان، احساس بهتری خواهند داشت. 
● افسردگی پس از زایمان 
اگر ناراحتی و تنگی خلق پس از حدود ۲ هفته بر طرف نشود ممکن است علت آن افسردگی بعد از زایمان باشد. ۱۰ تا ۲۰ درصد از مادران پس از زایمان دچار تابلوی کامل بالینی افسردگی می شوند که ممکن است از ۲ هفته تا یکسال به طول بیانجامد. در رابطه با علت این اختلال هنوز کارشناسان به یک نظریه قطعی نرسیده اند اما جملگی بر این امر که مجموعه ای عوامل هورمونی، بیوشیمیایی، محیطی، روانشناسی و ژنتیک در ایجاد آن دخالت دارد متفق القولند. اُفت سطح هورمون ها بلافاصله پس از زایمان نیز ممکن است تا حدی بر این امر مؤثر باشد. 
احساس شعف از تولد نوزاد خیلی سریع از بین می رود و جای خود را به مسئولیتـهای متـعددی می دهد که بر عهدۀ والدین است. مراقبت از نوزاد در عین حال که موجب خرسندی است، ممکن است فشار زیادی بر آنهایی که بخصوص برای اولین بار مادر شده اند، وارد آورد. 
● آیا من در معرض ابتلا به افسردگی پس از زایمان هستم؟ 
بعضی از خانم ها بیشتر از سایرین در معرض این اختلال هستند. شما نیز در صورتیکه واجد شرایط زیر باشید در این دسته قرار دارید: 
▪ سابقۀ ابتلا به افسردگی یا سایر اختلالات روانی در خود فرد یا افراد خانواده و یا بروز حملات اضطراب در دوران بارداری. 
▪ بارداری بدون برنامه ریزی قبلی. 
▪ عدم حمایت همسر. 
▪ وجود مشکلات زناشویی. 
▪ وجود مشکلات مالی. 
▪ بروز تغییر جدی در زندگی همزمان با تولد نوزاد نظیر نقل مکان یا از دست دادن شغل. 
▪ سابقۀ وجود سندرم پیش از قاعدگی شدید. 
▪ وجود عوارض مامائی. 
▪ سابقۀ مشکلات شدید دراوان کودکی نظیر تجاوز جنسی یا از هم پاشیدگی خانواده. 
با این حال به خاطر داشته باشید که صرف وجود این عوامل دلیل بروز افسردگی پس از زایمان نیست. بسیاری از خانم ها که دارای چندین عامل خطرزا هستند هرگز دچار افسردگی نمی شوند و بالعکس افرادی نیز با یک یا دو عامل خطرزا و یا حتی بدون هیچ گونه عامل خطرزا به افسردگی شدید مبتلا می شوند. 

● چگونه می توانم بفهمم که دچار افسردگی پس از زایمان شده ام؟ 
پزشک شما بهتر از هر فرد دیگر تشخیص خواهد داد که شما دچار این اختلال شده اید یا خیر. خودتان نیز ممکن است متوجه علائمی بشوید که عبارتند از: 
▪ بی خوابی 
▪ تمایل به گریه یا اندوه شدید که تمام روز ادامه داشته باشد 
▪ کاهش علاقه نسبت به انجام بسیاری از فعالیت ها 
▪ اشکال در تمرکز حواس 
▪ تغییر اشتها 
▪ اضطراب 
▪ اختلالات خلق و تحریک پذیری 
▪ احساس گناه شدید 
▪ حملات پانیک (علائم آن عبارتند از افزایش تعداد ضربانات قلب، سرگیجه، منگی، احساس وقوع یک اتفاق ناگوار) 
▪ افکار خودکشی 
مهم است که تفاوت بین تغییرات طبیعی احساسات بدنبال تولد نوزاد را با حالاتی که نیاز به درمان و حمایت های بعدی دارد، بدانید. این تنها احساس شما نیست که نشان می دهد اشکالی وجود دارد بلکه شدت و تعداد دفعات آن احساس و مدتی که طول می کشد بسیار حائز اهمیت است. به عبارت دیگر بسیاری از مادران جدید در طول ماه های اول پس از تولد نوزاد احساس اندوه و اضطراب دارند. ولی اگر شما تمام روز در حال گریه کردن هستید و این حالت چند روز متوالی طول می کشد و نیز دچار حملات پانیک می شوید، حتماً باید به پزشک مراجعه کنید. 

● در صـورتیـکه قبلاً دچار افسـردگی پس از زایمان شده اید، چگونه می توانید از وقوع مجدد آن پیشگیری کنید؟ 
آیا قبلاً دچار افسردگی پس از زایمان شده اید؟ در این صورت شانس ابتلا شما در هر بار بارداری ۵۰–۵۰ است بنابراین بهتر است خود را برای این احتمـال آماده سـازید. آمادگی به شما قدرت می بخشد وضعیت را بهتر کنترل کنید و احتمال عود را نیز کاهش داده در صورت بروز علائم، از شدت آنها می کاهد. 
بر طبق نظریۀ Karen Kleiman که مؤسس و مدیر "مرکز استرس های پس از زایمان" در آمریکاست، شما می توانید در دوران بارداری اقدامات مهمی انجام دهید تا احتمال بروز این بیماری را با شدت قبل کاهش دهید: 
با تمام پزشکان و دست اندکارانی که در دفعۀ قبل به شما کمک کردند تماس بگیرید. این افراد ممکن است شامل پزشک شخصی شما، درمانگر شما و یا روانپزشک شما باشند. موضوع را با آنها در میان بگذارید و راه حلی را برگزینید که مورد موافقت همه باشد. اگر افسردگی شما با دارو کاملاً درمان شده است می توانید بلافاصله بعد از زایمان از همان داروها استفاده کنید. نشان داده شده است که این عمل احتمال عود را به نحو شگرفی کاهش می دهد. بعضی از خانم ها ترجیح می دهند که صبر کنند و احساسات خود را بسنجند و فقط در صورت بروز علائم دارو مصرف کنند. با این حال زمانی که علائم بروز می کنند هر چه مدت زمان احساس بد بیشتر باشد درمان بیماری سخت تر خواهد بود. 
با همسر خود در رابطه با مشکل خود صحبت کنید. آنچه را که دفعه قبل باعث کمک به شما شده است و نیز آنچه را که به شما کمک نکرده است با او در میان بگذارید. یک برنامۀ حمایتی ایجاد کنید. چه کسی باید به شما کمک کند؟ مادر؟ مادر شوهر؟ پرستار بچه؟ سایر دوستان یا اعضای خانواده؟ 
از بروز هر گونه خستگی یا استرس بپرهیزید. استراحت کافی، غذای مناسب و ورزش را فراموش نکنید. 
برای فعالیت های خود محدودیتی قائل شوید. از کار بیش از حد بپرهیزید، چه در دوران بارداری و چه پس از زایمان. فعالیت بیش از حد شما را خسته می کند و احتمال بروز افسردگی را افزایش میدهد.

تأثیر حمایت اجتماعی شوهران بر افسردگی پس از زایمان همسران 
قبلاً چنین تصور می شد که زنان در طول بارداری به اختلالات روانپزشکـی دچار نمـی شوند . . تحقیقـات نشان داد که در اولین ماه بعد از زایمان، زنان در معرض بالاترین احتمال برای افسردگی و بستری شدن در بیمارستان قرار دارند .استرس هایی که گریبان گیر مادران بـی تجربه پس از زایمـان مـی شود، زیاد است و شامل اختلال در فعالیت های معمول زندگی، بی خوابـی، کاهش استقـلال فردی، منزوی شدن و تغییر محیط شغلی است.  افسردگی پس از زایمان اختلالی جدی است که نه تنها برای مادر، بلکه برای همسر و فرزندان او زجرآور است .نگرانی برخی از زنان باردار در خصوص ابتـلای به این بیماری از سویـی و عدم پیشگیری و درمان این اختلال در برخی از مادران از سوی دیگر بر اهمیت این مسئله افزوده است.
افسردگـی پس از زایمـان یک اختـلال کوتاه مدت نبوده و گاه برای مدت یکسال یا بیشتر به طول مـی انجامد و مـی تواند تأثیر طولانی مدتی بر تعادل روانی، رفتاری و شناختـی فرزند داشته باشد . 
زنان مبتلا به افسردگـی پس از زایمان غالباً اختلال در خلق، کاهش عاقلانه به فعالیت ها، خستگی، تغییر اشتها، اعتماد نفس پایین، دشواری در تمرکـز، وقفه سایکـو موتـور یا آژیتاسیـون،
حملات وحشت زدگی، گریه های طولانـی خود به خودی، عدم علاقه به نوزاد و بی خوابی دارند. احتمال خودکشی یا کشتن نوزاد در این اختـلال وجـود دارد.

شیـوع ایـن اختـلال در سال هـای مختلف از ۱۵-۱۰ درصد تا ۳۳ درصد متفاوت بوده است (۷،۶). در سبب شناسی این اختـلال، چندیـن عامـل ذکـر شـده اسـت. برخـی عـلل بیولوژیـک از قبیـل پروژستـرون (۹،۸)، کاهـش استرادیول (۱۱،۱۰)، کاهـش تریپتوفـان، کاهـش TSH و تغییـرات پرولاکتین (۱۲،۱۰) را مطـرح کرده اند.
برخی محققین روانی، اجتماعـی را به عنوان علل مستعد کننده عنوان نموده اند، برخی ضعف ارتباطات زناشویی را زمینه ساز افسردگی پس از زایمان دانسته اند. عـدهای عامـل فقدان حمـایت اجتماعـی و افسردگی پیش از زایمان را مطـرح نموده انـد. همچنین برخـی عوامـل استـرسزای مربوط به شیرخوار را با افسردگی پس از زایمان مرتبط دانسته و بالاخره عـدهای استعداد استرس برای افسردگی پس از زایمان را عنوان نموده- اند .در خصوص شناسائی علل، شیوههای پیشگـیری و درمان افسردگـی پس از زایمـان، تحقیقات گستردهای صورت گرفته است. 
فورمن (Forman) عوامـل خطر این اختلال را درماندگـی روانشناختـی در اواخـر بارداری، انزوای اجتماعـی ادراک شده در طـول بارداری، سکون بالا و سابقه اختلال روانپزشکـی پیش از بارداری دانستـه اسـت . چاآیـا (Chaaya) فقدان حمایت اجتماعی، افسردگی پیش از تولد، حـوادث استرس زای زندگـی، افسردگـی مادام العمر، زایمان طبیعـی، تحصیلات پایین، بیکاری و بیماری مزمن را در ارتباط با افسردگی دانسته است . بوید (Boyd) و همکاران نیز بر اهمیت حمایت روانـی، اجتماعـی در دوران بـارداری و پس از زایمـان تأکـید نموده انـد . لوملـی و آستیـن (Lvmley, Austio) تأثیر حمایت عملی قبل از زایمان را بر افسردگـی پس از زایمان در حد انـدک دانستـه اند . خوبیـاری اهـمیت جنسیت کودک از نظر مادر و تعداد فرزندان را به عنوان عوامل مرتبط با شیوع افسردگی پس از زایمـان ذکر نموده است  خدا دوستـان نیز حمایت اجتماعـی، روابـط با همسر، افسردگـی پیش از زایمـان، حوادث استـرس زای زندگـی، میزان تحصیلات، اشتغال و حاملگی ناخواسته را متغیرهای مرتبط با افسردگی پس از زایمان دانسته است .
از آنجا که حمـایت شوهر به عنوان شخـص کلیـدی در زندگی همسر اهمیت زیـادی دارد و می تواند برحالات خلقی همسر اثر بگذارد، این تحقیق بر آن است تا فرضیه های زیر را بررسی کند. 
الف) حمایت اجتماعی شوهران افسردگی پـس از زایمـان همـسران کاهـش مـی دهد.
ب) افسردگـی پس از زایمان با عوامـل دموگـرافیک (سن زوج و زوجـه، تحصیـلات زوج و زوجه، نوع خـانواده، محـل سکـونت، میزان در آمـد و تعداد فرزندان) رابطه دارد.
● مواد و روش ها:
این پژوهش یک مطالعه تجربی است. جامعه آماری کلیه زنان باردار هفت ماهه مراجعه کننده به درمانگاه ها و مطب متخصصین زنان و زایمان شهر اصفهان در سال ۱۳۸۲ بودند. نمونه آماری ۶۰ زن بـاردار هفت ماهـه بودند که به صـورت تصادفی ساده از بین جامعه آماری انتخاب شدند و به صـورت تصادفـی در دو گـروه آزمایش و کنترل (هر گروه ۳۰ نفر) جایگزین گردیدند. ابتدا میزان افسردگی در هر دو گروه با پرسشنامه بک مـورد سنجش قـرار گـرفت. متغیـر مستقـل این تحقیق حمایت اجتماعـی شوهران بود. حمایت اجتماعـی از طریق نوار و جزوه آموزشی طی ۲ جلسه به شوهـران در ماه هفتم بارداری آموزش داده شد در طـی جلسه و در آن ویژگـی دوران بارداری، تغییرات و مشکلات ایجاد شده در این دوران، نگرانی ها و ترس هـای دوران بارداری و انواع حمایت هایی که یک شوهر می تواند در این دوران به همسـرش ارائه نماید، اعم از حمـایت لفظی، عملی، عاطفی، اجتماعی، شناختی، مذهبی و مالـی برای آزمودنی هـای گروه آزمایش ارائـه گردید. سه ماه پس از زایمان افسردگی در هر دو گروه سنجیـده شد و مقـایسه گـردید. آمـوزش توسط پژوهشگر انجام گردید.
متغیـر وابستـه افسردگـی بـود که به وسیلـه پرسشنامه افسردگی ۲۱ سؤالی بک سنجیده شد. روایـی پرسشنامـه از طریق همبستگـی نمـرات پرسشنامه با معیارهـای تشخیصی متخصصین به دست آمده است (۶۷ درصد =R). پاپائی پرسشنامه از طریق بازآزمایی و دو نیمه کردن محاسبه شد. ضریب پاپائی ۹/۰ محاسبه گردید. در این تحقیق از آمار توصیفی شامل میانگین و انحراف استاندارد و تحلیل کواریانس استفاده شده و کلیه عملیات آماری با استفاده از نرم افزار SPSS انجام گرفته است.

● نتایج: 
نتایج این پژوهش در جدول شماره ۱ (تحلیل کواریانس نمرات پس آزمون افسردگی در گروه آزمایش پس از تعدیل متغیرها) و جدول شماره ۲ (مقایسه میانگین افسردگی قبل و بعد از آموزش حمایت اجتماعـی در گروه آزمـایش) ارائه شده است.
▪ جدول شماره ۱: تحلیل کواریانس نمرات پس آزمون افسردگی در گروه آزمایش پس از تعدیل متغیرها
توان/ آزمون/ مجذور اتا/ سطح معنادار بودن/ F/ SS /منبع تغییرات
۲۸۱/۰ /۰۴۰/۰ /۱۶۶/۰ /۹۸۲ /۱ ۳۳ /۴۹ /سن زوج
۲۵۱/۰ /۰۳۵/۰ /۱۹۵/۰ /۷۳۱/۱ /۰۸/۴۳/ سن زوجه
ادامه جدول شماره ۱:
توان /آزمون /مجذور اتا /سطح معنادار بودن /F/ SS /منبع تغییرات
۰۷۹/۰ /۰۰۵/۰ /۶۱۱/۰ / ۱۶۰/۰ /۵۳/۶ /تحصیلات زوج
۰۶۸/۰ / ۰۰۳/۰ /۶۹۱/۰ / ۱۶۰/۰ /۹۷/۳ /تحصیلات زوجه
۲۱۸/۰ /۰۲۹/۰ / ۲۳۵/۰ / ۴۴۷/۱ /۱/۳۶ /دفعات بارداری
۱۴۱/۰ / ۰۱۶/۰ / ۳۷۷/۰ / ۷۹۶/۰ / ۸۱/۱۹ /تعداد فرزندان
۰۹۸/۰ / ۰۰۹/۰ / ۵۱۸/۰ / ۴۲۴/۰ / ۵۵/۱۰ /میزان در آمد
۰۸۰/۰ / ۰۰۶/۰ / ۶۰۵/۰ / ۲۷۰/۰ /۷۳/۶ /نوع خانواده
۱۰۱/۰ / ۰۰۹/۰ / ۵۰۵/۰ / ۴۵۰/۰ / ۷۲/۱۸ /محل سکونت
۹۹۸/۰ / ۳۳۸/۰ /۰۰۰/۰ / ۴۶۶/۲۴ ۱/۶۰۹/ / گروه آزمایش
▪ جدول شماره ۲: مقایسه میانگین افسردگی قبل و بعد از آموزش حمایت اجتماعی در گروه آزمایش
P t وابسته /انحراف /معیار /میانگین/ گروه آزمایشی
۰۰۱/۰ /۲۴/۳/ ۲۹/۷/ ۶/۱۰ /پیش آزمون
۹۹/۶ /۹۶/۷ /پس آزمون
یافته هـا در جـداول ۱ و ۲ نشان مـی دهد که تفاوت میانگین افسردگی در پیش آزمون و پیش آزمون در سطح ۰۰۱/۰P< معنادار است و میزان افسردگـی گروه آزمـایش در پس آزمـون بسیار کمتر پیش آزمـون بوده است. F گروه آزمـایش در جدول شماره ۱ حاکی از تأثیر متغیر مستقـل اسـت (۰۰۰/۰P<). 
بنابـراین فـرضیه اول تأییـد مـی شود. نتـایج جـدول ۱ همـچنین بیانگـر این است که عوامل دموگرافیـک (سن، تحصیـلات، دفعـات بارداری، تعـداد فرزندان، میـزان درآمد، نوع خانواده) ارتباط معنا داری با افسردگـی پس از زایمان ندارد بنابراین فرضیه دوم رد می شود.

● بحث:
نتایج تحلیل کواریـانس نشان داد که تفـاوت بین میانگین نمره افسردگـی گروه کنترل و گروه آزمـایش در پس آزمون، معنـادار بوده است و افسردگـی گروه آزمـایش کـمتر شده است. این نتیجه با یافته های خدا دوستان ، فورمن چاآیا ، بوید، پیرسون و بلهار  و لوملی و آستین  همسو است. نتایج این تحقیقهـا نشان دهنده این بوده است که حمایت اجتماعی اطرافیـان در دوران بـارداری و پـس از زایمـان برای زنان اهمیت دارد. در واقع ارزش و اعتباری که اطرافیـان و به ویژه شوهـران با حمایت خود برای زنان باردارشان قایل می شوند، امید و آرزو را در دل آنـان زنده مـی کند و زمان بیشتـری را برای احساس آرامش و مقایسه تجربیات خود با سایر زنان و لـذت بردن از این تجربه در اختیار مادران قرار مـی دهد. این حمایت ها سبب جلب توجه مادران به جنبه هـای مثبت تولد نوزاد شده و احتمـال تأثیر تغییرات هورمونـی و بیولوژیک بر وضـعیت روانی ایشـان را کاهش مـی دهد. 
از سوی دیگر حمایت از تازه مادران سبب آرامش خانواده، رضـایت خاطـر سایر فرزنـدان و رشد جسمـی و تکامل روانـی مناسب نوزاد می شود. در واقع حمـایت اجتماعی از سوی اطرافیـان و به ویژه شوهـران افسردگـی پس از زایمـان در زنان را کاهش داده و سبب سـلامت خانواده و کاهش هزینه هـای چشمگیر درمان این اختـلال می شود.
تفاوت میانگین افسردگـی در گروه آزمایش، نشـان داده است که حمایت اجتماعـی همسران باعث کاهش شدت افسردگـی در گروه آزمایش شـده است. چاآیا  این مطلـب را در نتـایج تحقیقـات خود تصریـح نموده است. این مسئله گویـای اهمیت حمایت اجتماعـی، شوهـران در پیشگیری و درمان افسردگـی در زنانی است که از زمـان بـارداری به این اختـلال مبتـلا شـده و معمولاً پس از زایمان شدت می گیرد.
نتایـج نشان داد که بین عوامـل دموگـرافیک یعنـی سـن زوج و زوجـه، تحصیـلات زوج و زوجه، دفعـات بارداری، تعـداد فرزندان، میـزان درآمد، نوع خانواده و محل سکونت با افسردگی پس از زایمان رابطه ای وجود ندارد. این در حالی است که تحقیقـات خدا دوستـان و چـاآیا  با این نتیجه تفاوت داشته و گویای ارتباط میزان تحصیلات و سن با افسردگی پس از زایمان بوده است. علت این تفاوت را می توان در توجه کمتر مادران به مسائل بیرونی، در دوران بارداری جستجـو کرد. تحقیقـات در زمینه سایر عوامـل مؤثر بر افسردگی پس از زایمان مانند آغاز زندگی مشترک توأم با عشق و عـلاقه یا جنسیت فرزند نیز مـی تواند صورت گـیرد. آموزش شیوه هـای حمایتـی شوهـران بـرای همسـران باردارشـان مـی تواند به صـورت رسمـی و سازمان یافتـه و حتی قبل از بارداری انجام گیرد.
آمـوزش ویـژه برای دانشجویـان رشته هـای مامایـی، کودکیـاری و پرستـاری در خصـوص آموزش شیوه های مناسب حمایت اجتماعی در دوران بارداری، حین زایمان و پس از زایمان و حتی دوره های کارورزی می تواند باعث کاهش افسردگـی زنان در دوران بارداری و پـس از آن شود.  
 
زنان با تاهل و مردان با تجرد، افسرده‌تر می‌شوند 
امروزه <افسردگی> نه به عنوان یک بیماری، بلکه یک واکنش نسبت به حالت‌های عاطفی سرد یا تحت فشار یا حالت‌های عاطفی گرم و پذیرا تعریف می‌شود. از سوی دیگر اخیراً دانشمندان با توجه به افزایش مراجعه به پزشکان برای تعیین افسردگی و همچنین افزایش فروش داروهای ضدافسردگی پس از برگزاری جشن‌هایی که تمام مردم در آن به شادی پرداخته اند، نتیجه گرفته‌اند که وقتی تنش عصبی از محدوده‌ای خاص تجاوز کند، بدن مجبور می‌شود تعادل و تناسب خود را در بخش‌های دیگر حفظ کند، از این رو بسیاری معتقدند که افسردگی یک واکنش است. این واکنش ها می تواند در بسیاری از جریان های زندگی وجود داشته باشد، به گونه ای که برخی از افراد پس از ازدواج یک نوع احساس خلاء کرده یا مادران پس از زایمان احساس افسردگی می کنند، بنابراین عمده دلایل اعلام شده افسردگی، یک واکنش است که نیازمند درمان دارویی و محیطی است. همچنین صنعتی شدن زندگی، تغییر سریع انسان ها و مواجه شدن انسان ها با اخبار خوب و بد دنیا با توجه به افزایش ارتباطات انسانی، در حالات و احساسات انسان و بروز افسردگی مؤ ثر است. نتایج تحقیقات ملی و بین المللی نشان می دهد که زنان دو برابر مردان دچار افسردگی می شوند.  روانشناسان بر این باورند که زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و اضطراب قرار دارند، بنابراین اضطراب نیز در زنان بیش از مردان دیده می شود که ۶۰ درصد این افسردگی و اضطراب ها در زنان و مادران به صورت علایم جسمانی و بیماری بروز می کند.

از سوی دیگر پژوهشگران معتقدند <وضعیت تا هل> یکی از ثابت ترین فاکتورهای ابتلا به افسردگی و اختلال افسردگی شدید است و بیشترین میزان ابتلا به آن در طول زندگی در افرادی که به تازگی همسر خود را از دست داده اند دیده می شود، این در حالی است که زنان بیوه بیش از مردانی که همسر خود را از دست داده اند افسردگی را تجربه می کنند. همچنین زنان مجرد نیز درجات پایین تری از افسردگی را در مقایسه با زنان متا هل دارند، در حالی که مردان مجرد افسردگی بالاتری نسبت به مردان متاهل دارند.

همچنین روانشناسان معتقدند که <افسردگی یک قطبی> که یکی از انواع شایع افسردگی است در افراد فاقد رابطه بین فردی نزدیک و مطلقه بیشتر دیده می شود، حتی اگر از طلاق یا جدایی فرد مدت زمان زیادی گذشته باشد، فرد در معرض خطر بیشتری برای افسردگی قرار دارد، این در حالی است که اختلاف افسردگی در افرادی که تنها زندگی می کنند دو برابر افرادی است که با دیگران زندگی می کنند. ۱۷ درصد جمعیت سال ۲۰۲۰ را سالمندان تشکیل خواهند داد، این در حالی است که بسیاری از سالمندان فکر می کنند افسردگی ویژگی طبیعی دوره سالمندی است و از این که به آنها برچسب افسرده زده می شود، احساس نگرانی می کنند، به گونه ای که خود را به خاطر بیماری شان سرزنش کرده و از اینکه از دیگران کمک بخواهند خجالت می کشند. زمانی که از سالمندان درباره افسردگی سوال می شود، بسیاری از آنها افسردگی یا غمگینی خود انکار می کنند و حتی ممکن است نسبت به درمان مقاومت نشان دهند، چرا که می ترسند به آنها برچسب دیوانه زده شود. این در حالی است که عدم تشخیص افسردگی بر زندگی اشخاص سالمند اثرگذار بوده و باعث درد جسمی، ناراحتی بدنی، افزایش کناره گیری اجتماعی، روابط ناخوشایند، محدود شدن نقش های اجتماعی-شغلی، کناره گیری زودهنگام از فعالیت های لذت بخش و کاهش مراقبت از خود می شود و در نتیجه بعضاً به بحران ناگهانی خودکشی منجر می شود. بنابراین ضرورت دارد که افسردگی سالمندان توسط درمانگران و دیگر متخصصان بهداشت روانی تشخیص داده شود و اقدامات درمانی صورت گیرد. 

  تحقیقات بر روی درمان افسردگی 
● تحقیقات و آینده آن در افسردگی
بسیاری از کشورها در قالب سیستمهای مختلف دانشگاهی در پی آنند که راههای مختلف درمان و تشخیص بیماری را به روشهای کم هزینه‌تر و ساده‌تر بیابند.
تحقیقات در سالهای آینده روی تأثیر درمان در کودکان و نوجوانان و روشهای پیشگیرانه‌تر تمرکز خواهد یافت. www.migna.ir
● تحقیقات ژنتیکی بر روی افسردگی 
تحقیقات مفصل و دامنه‌داری روی دخالت ژنها انجام شده و یافته‌ها نقش مهم ژنها را در بروز افسردگی نشان می‌دهد.
● تصویر برداری از مغز در افسردگی 
پیشرفتهای اخیر در تکنولوژی تصویربرداری از مغز این اجازه را به دانشمندان داده است که به روشنی در مورد بیماری افسردگی و تأثیرپذیری از داروها به مطالعه برخیزند.
این کار توسط روشهای جدیدی که ایمن و غیر تهاجمی است صورت می‌گیرد. 
● اختلالات هورمونی در افسردگی 
محور هورمونی مطرح در افسردگی، محور هیپوتالاموس در مغز می‌باشد. افزایش بیش از حدکارکرد در این محور می‌تواند زمینه ساز افسردگی باشد. از نظر علم پزشکی «روان درمان» و «دارو درمانی؛ استفاده از داروها ضد افسردگی» از انواع متداول درمان بیماری افسردگی هستند، اولین قدم در این راه، معاینه توسط یک روانپزشک است.
دکتر فیروزه حناچی، متخصص دیگری است که معتقد است: «در بسیاری از موارد افسردگی غلط تشخیص داده می شود و بیمار گاهی باید به بیش از ۵ پزشک مراجعه کند تا بیماری اش تشخیص داده شود. گرچه بسیاری هم خودشان را بیمار تلقی نمی کنند و حالتهای عصبی خود را به ضعف های جسمی و روزمره ربط می دهند؛ در نتیجه برای درمان اقدامی نمی کنند!»
در هر حال، مهمترین عامل در طول درمان افسردگی، نوع و شدت این بیماری است. بررسی ها حاکی از این است که در بسیاری از آزمایش های بالینی ۵۰ تا ۶۰ درصد بیماران طی چهار تا شش هفته و گاهی دو تا چهار هفته به درمان پاسخ مثبت می دهند و درمان کامل از هفته های چهارم تا ششم صورت می پذیرد.
همچنین طول درمان افسردگی از طریق روان درمانی طولانی تر است؛ تا جایی که نشانه های بهبودی در هفته های ششم تا هفتم نمایان می شود و بیمار برای سلامت کامل به ۱۲هفته وقت نیاز دارد؛ در صورتی که روان درمانی موثر در واقع نشود، دارو درمانی شروع می شود. دکتر حناچی به علایم مختلف افسردگی اشاره کرده و می گوید: «کم خوابی، بدخوابی و یا حتی خواب های طولانی، غمگین، کاهش وزن در نتیجه کم اشتهایی و نخوردن غذا، عدم تمرکز فکری، احساس پوچی و ناامیدی و ... از علایم آشنای ابتلا به بیماری افسردگی هستند.»
اما متخصصان علم روان پزشکی، بستری کردن بیماران افسرده را تنها در چند حالت توصیه می کنند: زمانی که بیمار قصد خودکشی دارد، زمانی که چندان دلمرده شده است که میلی به غذا خوردن در او باقی نمانده و وقتی که بیمار نشانه هایی از روان پریشی با خود دارد و ... .
با این حال از متداول ترین درمان ها جهت بیماری افسردگی، دو روش دارو درمانی و روان درمانی هستند، که بیشترین نتیجه را نیز به همراه دارند.
در هر حال، ایسنا از نتایج جالب توجه تحقیق یک عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در زمینه کاهش افسردگی در دختران جوان خبر می دهد:
مهوش نوربخش در پژوهش خود با عنوان «بررسی تاثیر فعالیت ها ی جسمانی بر میزان افسردگی دختران دانشجوی دانشگاه شهید چمران اهواز» آورده است: «اختلالات بهداشت روانی از قبیل افسردگی و اضطراب بر زندگی میلیون ها نفر از مردم جهان تاثیر گذاشته و با افزایش مرگ و میر و هزینه مراقبت های بهداشتی ارتباط مستقیم دارد، اگر چه به نظر می رسد که روش های درمانی متعددی از قبیل دارو درمانی و روان درمانی نیز در درمان اختلالات موثرند.
باید توجه داشت که فعالیت های جسمانی اثرات مثبتی بر بهداشت و سلامت جسمی و روانی افراد دارند. برخی محققان بر این باورند که فعالیت جسمانی وسیله مهمی در پیشگیری و درمان افسردگی است.»
براساس نتایج این تحقیق، پیشنهاد می شود که از فعالیت های جسمانی به عنوان وسیله ای موثر جهت کاهش میزان افسردگی دختران دانشجو استفاده شود. چرا که ورزش یا هر گونه فعالیت بدنی مشابه منجر به آزاد کردن ترکیبات شیمیایی مانند اندرفین در بدن می شوند که نشاط آور و آرامش بخش هستند.
دکتر حناچی در ادامه می گوید: «باید دقت کرد افرادی که زیر چتر حمایتی دوستان و افراد خانواده خود قرار دارند، گرایش کمتری به سمت افسردگی پیدا می کنند، در نتیجه دلسوزی و رفتار گرم و صمیمانه اطرافیان با اشخاص در معرض بیماری، به عاملی برای ایجاد انگیزه و امیدواری در آنها تبدیل می شود.»
ساعت روی دیوار، خیلی وقت است که شده است آینه دق! عقربه هایش تند و تند می چرخند. زمان را هر روز جلوتر می برند... اما دختر زمان را نمی فهمند... نمی شناسد... مثل همه روزهای قبل... امروز و دیروزش یکی است... مادرش می گوید: «دلم می خواهد زودتر خوب شود.» برای زن، حرف، حرف پایان بیماری است... و این دلتنگی پایان ندارد... 

● افسردگی چگونه درمان می‌شود؟
خبر خوش این است که افسردگی پاسخ بسیار خوبی به درمان می‌دهد. امروزه راه‌های متفاوتی برای درمان افسردگی وجود دارد و انتظار می‌رود بیشتر افراد احساس خیلی بهتری از درمان داشته باشند.

● درمان با داروهای ضد افسردگی‌
یک راه درمان افسردگی، استفاده از داروهای ضد افسردگی است. اعتقاد براین است که این داروها، با تاثیر بر سطح مواد شیمیایی خاصی در مغز به نام <نوروترانس میتر> اثر خود را اعمال می‌کنند. دو ماده <سروتونین> و <نوراپی نفرین> از این دسته مواد هستند که نقش کلیدی در افسردگی دارند. با تغییر عدم تعادل این مواد شیمیایی در مغز ممکن است بتوان افسردگی را بهبود بخشید.
داروهای ضد افسردگی اولین بار در سال ۱۹۵۰ شناخته شدند. جدیدترین داروها، مهارکننده انتخابی باز جذب سروتونین‌‌ ‌‌(SSIS) و دسته دیگر مهارکننده بازجذب سروتونین - نوراپی نفرین نام دارند که به وفور برای بیماران افسرده تجویز می‌شوند.
درک این مساله بسیار مهم است که کار داروهای ضدافسردگی تنها مخفی کردن علائم بیماری و یا ایجاد خوشحالی مصنوعی در افراد یا تغییر شخصیت آنها نیست، بلکه اعتقاد براین است که ضد افسردگی‌ها بر تعادل مواد شیمیایی مغز، طوری اثر می‌کند که موجب خفیف شدن علائم افسردگی مانند فقدان انرژی و انگیزه شود.
● روان‌درمانی یا درمان با صحبت‌
برای بعضی افراد، ترکیبی از روان‌درمانی که گاهی به صحبت‌درمانی نیز اطلاق می‌شود به اتفاق داروهای لازم درمان دارویی، موثرترین راه برای درمان افسردگی است.
صحبت با یک روان‌شناس می‌تواند موجب شود که فرد مورد نظر شما راجع به افسردگی و احساسات خود بیشتر بداند و یاد بگیرد که با حوادث آینده چگونه برخورد کند.‌
بهترین راه برای فهم اینکه کدام شیوه درمان برای فرد مناسب است، مشاوره با یک پزشک است. هر روش درمانی که انتخاب شود، هدف نهایی آن برگشت به همان حالت قبل از بیماری و با همان احساسات است.‌
● زمان بهبود چقدر طول می‌کشد؟
افسردگی در طول یک شب ایجاد‌‌‌‌نمی‌شود تا در طول یک شب بهبود یابد.
این مساله بسیار اهمیت دارد که شما و شخص مورد نظر شما انتظار معقولی از درمان داشته باشید.
این موارد را برای درمان ضد‌افسردگی باید به یاد داشته باشید:
- تاثیر داروها بسیار متفاوت است. دارویی که برای یک بیمار موثر واقع شود، ممکن است روی بیمار دیگر تاثیر نداشته باشد.
- بسته به اینکه از چه دارویی استفاده می‌شود، شخص ممکن است بعد از دو هفته متوجه تغییراتی شود.
- به طور کلی، شش تا هشت هفته طول می‌کشد تا از تمام مزایای درمان با دارو بهره‌مند شوید.
- عوارض جانبی ممکن است وجود داشته باشد.
اگر درمان دارویی بعد از شش تا هشت هفته هیچ اثر درمانی نشان ندهد، و یا اگر عدم تحمل به دارو وجود داشته باشد، بیمار را تشویق کنید تا با یک فرد متخصص راجع به تنظیم مقدار دارو یا تغییر روش درمانی صحبت کند. به یاد داشته باشید که تنها راهی که یک متخصص سلامت می‌تواند به شما کمک کند، داشتن یک رابطه باز و بی‌محدودیت با بیمار است. 

● رواندرمانی / مشاوره 
گاهی بیان احساسات واقعی حتی برای نزدیکترین دوست بسیار دشوار است. گفتگو دربارهٔ آن با یک مشاوره ورزیده یا یک درمانگر بسیار آسان‏تر است. اگر غصه‏ها را از سینه خود برون بریزید سبک می‏شوید. اگر کسی دارید که به شما نزدیک‏تر است و شما را بهتر درک می‏کند و توجه بیشتری نسبت به شما دارد، احساس بهتری خواهید داشت.بسیار عادی است که در زمان روبرو شدن بایک فاجعه غم‎انگیز مانند داغدیدگی، طلاق یا از دست دادن شغل، افسرده شویم.

● استفاده از داروهای ضد افسردگی و عوارض مربوط به آن 
با توجه به اینکه بیشتر مردم اولین نشانه‏های افسردگی را با پزشک عمومی در میان می‏گذارند، اولین تجویز داروهای ضد افسردگی توسط پزشک عمومی است. در صورت لزوم بیمار به روانپزشک جهت مداخلات تخصصی‏تر ارجاع می‏شود. مردم اغلب نگران آن هستند که داروهای ضد افسردگی اعتیاد آور باشند ولی این دارو‏ها علی‏رغم دارو‏های آرام بخش ایجاد وابستگی نمی‏کنند. هرگز ناگهان دارو‏های تجویز شده را قطع نکنید و طبق توصیه پزشک خود عمل کنید. 

● چگونه می‎توان به فردی که افسرده است کمک کرد؟
▪ شنونده خوبی باشید گرچه مجبور به شنیدن مطالب تکراری باشید. 
▪ آنها را تشویق به صحبت کردن کنید و کمکشان کنید که بعضی از فعالیتهای روزمره گذشته را انجام دهند. 
▪ به آنها اطمینان دهیدکه حالشان بهتر خواهد شد. 
▪ مطمئن شوید به اندازه کافی غذا تهیه می‎کنند و به قدر کافی میل می‎کنند. 
▪ به آنها کمک کنید که از مصرف الکل دوری کنند. 
▪ اگر حالشان رو به وخامت است و شروع صحبتشان با جملات ناامیدکننده و بی‎میلی نسبت به ادامه زندگی است و ممکن است به خود آسیب برسانند آنها را جدی بگیرید و مطمئن شوید که در این باره با پزشکشان صحبت خواهند کرد. 
▪ سعی کنید به آنها بقبولانید که نیازمند استفاده از درمان هستند و آنها را تشویق کنید به روانپزشک، یا روانشناس بالینی مراجعه کنند. ۱۰ راهنمایی برای کنار آمدن با افسردگی در روابط شخصی 
 اگر با کسی رابطه دارید که او دچار افسردگی است، راهنمایی‌های زیر می‌تواند به دوست شما کمک کند: 
۱) اطلاعات خود را کامل کنید
اطلاعات خود در مورد افسردگی و علل، نشانه‌ها و روش‌های درمان آن را کامل کنید. 
۲) واقعیت‌ها را از افسانه‌ها جدا کنید
خود را جای او قرار دهید. یاد بگیرید که افسردگی چه حسّی در آدم به وجود می‌آورد. به درک نادرستی که مردم از بیماری روانی دارند و او باید با آن کنار بیاید فکر کنید. واقعیت‌هایی درباره این که افسردگی واقعاً چیست را به دست آورید. 
۳) مواظب خودتان باشید
احساس افسردگی واگیردار است. به طور متناوب، خود را یک گام عقب بکشید و باتری‌هایتان را دوباره شارژ کنید! 
۴) پشتیبان جلب کنید
احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناکامی طبیعی است. این احساسات، واکنش طبیعی به یک وضعیت خسته کننده و فرساینده است. به گروه‌های پشتیبان بپیوندید، با یک دوست نزدیک صحبت کنید یا با یک روان درمانگر مشورت نمائید. نکته مهم این است که ناکامی خود را تخلیه کنید و نگذارید درون شما شکل بگیرد و رشد کند. 
۵) در کنارشان باشید
هنگامی که دریچه دلشان را به روی شما می‌گشایند با حوصله به حرف‌هایشان گوش دهید و اجازه دهید سر بر روی شانه شما بگذارند و گریه کنند. با آن‌ها صبور باشید. بگذارید بفهمند که شما به آن‌ها اهمیت می‌دهید. مطالبی که در تحقیقات خود راجع به افسردگی یاد گرفته‌اید را با آن‌ها در میان بگذارید. بگذارید بفهمند که تقصیری ندارند و افسردگی نشان ضعیف یا بی‌ارزش بودن آن‌ها نیست. 
۶) به خودتان نگیرید
به یاد داشته باشید که رفتار افراد افسرده لزوماً خطاب به یک فرد «واقعی» نیست. افراد افسرده دچار اختلال در مهارت‌های اجتماعی هستند. آن‌ها ممکن است کناره‌جو و خجالتی یا اخمو و عصبانی باشند. هنگامی که فرد افسرده گرفتار خشم و عصبانیت است، علتش این است که از دست خودش و احساسی که دارد عصبانی است. هنگامی که همسر شما میل برقراری رابطه جنسی ندارد، این را به خود نگیرید. کمبود انگیزه‌های جنسی یکی از نشانه‌های کلاسیک افسردگی است و به هیچوجه به معنی این که او عاشق شما نیست نمی‌باشد. 
۷) در کارهای خانه کمک کنید
افراد افسرده تنبل نیستند، بیمار هستند. فعالیت‌های روزانه مثل نظافت خانه، پرداخت صورت‌حساب‌ها یا باغبانی ممکن است برایشان توان‌کاه باشد. شما بهتر است مدتی جور آن‌ها را بکشید. درست مثل این که سرما خورده‌اند و احتیاج به استراحت دارند. 
۸) درمان را جدّی بگیرید
دارو درمانی و روان درمانی برای بهبودی آنان بسیار ضروری است. به آن‌ها کمک کنید که درمان را جدّی بگیرند. کمک کنید که ترسشان از درمان بریزد. اگر فکر می‌کنید که به فکر خودکشی افتاده‌اند باید فوراً به دنبال کمک برآئید. 
۹) به آن‌ها امید بدهید 
هر نوع کمکی که به آن‌ها عرضه کنید، خواهند پذیرفت. این کمک‌ها می‌تواند به شکل ایمان به خدا، عشق به فرزند یا هر چیز دیگری باشد که به آن‌ها شوق زندگی بخشد. ببینید چه کارهایی مناسب آن‌هاست و بهشان یادآوری کنید. 
۱۰) بی‌قید و شرط دوستشان بدارید
عشق خود را بدون قید و شرط نثارشان کنید و بگذارید بفهمند که این بیماری آن‌هاست که شما را نارحت کرده است نه خود آن‌ها.   کمک‌های ساده به افراد افسرده 
فرد مورد علاقه شما، ماه‌هاست که آن فرد قبلی نیست. شما امیدوار بودید که آن حالت، موقت باشد ولی این طور نبود. شما درگیر این مساله شدید که وی ممکن است مبتلا به افسردگی شده باشد.‌
چه وقت او دوباره به شخصیت قبلی‌اش برمی‌گردد؟ چه کمکی از دست شما برمی‌آید؟ اولین چیزی که باید در نظر داشته باشید این است که شما و فرد مورد علاقه‌تان تنها نیستید.
قریب به ۱۹ میلیون آمریکایی بزرگسال از افسردگی رنج می‌برند و این تغییر توسط افراد نزدیک آنان تشخیص داده می‌شود. اما امروزه، افسردگی یک بیماری کاملاً درمان‌پذیر است و شما می‌توانید بیاموزید که چگونه به آنان کمک کنید.‌
هدف نهایی این است که فرد مورد علاقه شما به همان شخصیت قبلی باز گردد، حال ممکن است در حال حاضر تحت درمان باشد یا خیر.
این مقاله به شما می‌آموزد که افسردگی چیست و شخص مورد علاقه شما چه مراحلی را می‌گذراند. شما روش‌های درمان را یاد می‌گیرید و نقش مهمی که در کمک به او برای غلبه بر افسردگی می‌توانید داشته باشید، درک می‌کنید.

● چه کمکی از شما برمی‌آید؟
ممکن است هفته‌ها طول بکشد که اثرات مثبت درمان با داروهای ضد‌افسردگی یا صحبت درمانی را مشاهده کنید. در حقیقت، اولین کسی که متوجه این تغییرات می‌شود، فردی است که رابطه بسیار نزدیکی با فرد افسرده دارد.
اگر شما متوجه هرگونه پیشرفتی در بیمار از قبیل: احساس ناراحتی کمتر، خنده بیشتر، بازیافتن علاقه به فعالیت‌های قدیمی شدید حتماً این پیشرفت‌ها را به فرد مورد نظر یادآور شوید.
وقتی او بداند که شما این تغییرات مثبت را درک می‌کنید برای ادامه درمان و بازگشت به شخصیت قبلی‌اش تشویق می‌شود.

● رعایت بایدها و نبایدها
▪ بایدها...:‌
- به یاد داشته باشید که افسردگی یک بیماری واقعی و کاملاً درمان‌پذیر است.
- به فرد بیمار یادآوری کنید که مراحل درمان مدتی طول می‌کشد.
- فرد بیمار را تشویق کنید با پزشک راحت و بدون محدودیت صحبت کند.
- مسئولیت‌های امور خانه را طوری تغیر دهید که زندگی را برای فرد بیمار ساده‌تر کند.
- بیمار را تشویق کنید که برنامه خواب، غذا و ورزش منظم داشته باشد.
- وقتی تغییر مثبتی مشاهده کردید، از خود عکس‌العمل نشان دهید.‌
- به بیمار یادآوری کنید که صبور باشد و خودتان نیز به یاد داشته باشید که صبور باشید.
- تعادلی بین نیازهای فرد بیمار و خودتان برقرار کنید.

▪ ‌نبایدها...:‌
- آنها را مورد انتقاد یا سرزنش قرار دهید.
- با آنها طوری برخورد کنید که آنها دیگر هیچوقت نمی‌توانند درست عمل کنند.
- از مسائل خانوادگی، آنها را حذف کنید.
- تصور کنید افسردگی چیزی است که شما شخصاً و به تنهایی بتوانید آن را اصلاح کنید.
- انتظار نتیجه سریع داشته باشید.
- علائم خودکشی را نادیده بگیرید.
- فراموش کنید که برای شخص خود و علائقتان وقت صرف کنید.
- خودتان را برای افسردگی شخص بیمار سرزنش کنید.
مساله خیلی مهمی که نباید فراموش کرد این است که شخص افسرده ممکن است همیشه تمایل به پذیرفتن حمایت و کمک شما نداشته باشد. به یاد داشته باشید که نپذیرفتن و رد کردن کمک دیگران یک قسمت از بیماری آنهاست و تنها شخص شما را شامل نمی‌شود.

● نمونه‌ای از کمک خانواده و دوستان‌
هنرپیشه معروف، جرالد مک‌رانی به همسر افسرده‌اش دلتا برک کمک کرد تا بتواند او را به حالت قبلی‌اش برگرداند. جرالد می‌گوید:
وقتی من متوجه شدم که دلتا از افسردگی رنج می‌برد، احساس ناامیدی می‌کردم. هرچه سعی می‌کردم نمی‌توانستم کاری کنم که همسرم احساس بهتری داشته باشد. بنابراین تصمیم گرفتم که راجع به افسردگی و روش‌های درمانی آن چیزهای بیشتری بیاموزم. حالا همسرم کاملاً بهبود یافته و ازدواج ما دوام مجدد یافته است.

● گفته‌های دلتا برک‌
رنج افسردگی به اندازه کافی زیاد بود اما بدون صبر و تحمل جرالد و حمایت مداوم او، شرایط بسیار بدتر می‌شد. دانستن اینکه او در هر شرایطی به من تعلق داشت، در من ایجاد انگیزه می‌کرد. می‌دانستم که با چیزی ستیز می‌کنم که به هر دوی ما لطمه می‌زند، و این موضوع به من نیرو و انگیزه می‌داد که به شرایط قبلی خود برگردم. هر وقت که انرژی و نیرویی برای درک شرایط و درمان آن را نمی‌یافتم، همسرم همیشه حاضر بود به من کمک کند. باید به خاطر داشت: وقتی فردی به افسردگی مبتلا می‌شود، نقشی که خانواده و دوستان او بازی می‌کنند، بسیار تعیین‌کننده است. جرالد باعث شد که من احساس کنم که ما همیشه در این شرایط با یکدیگر هستیم.

به یاد داشته باشید که شما می‌توانید شرایط را کاملاً تغییر دهید
شما می‌توانید نقش مهمی در بهبود شخص مورد علاقه‌تان داشته باشید. بهبود افسردگی ممکن است ماهها طول بکشد، و حمایت شما می‌تواند موجب تسریع بازگشت آنها به وضعیت قبلی در کوتاهترین زمان ممکن شود.
بیان احساس مسئولیت و تقدیر از او برای خودتان به صورت یک عادت درآورید.از او تمجید کنید و روی خوب شدن شخص مورد علاقه‌تان تمرکز کنید.
ایجاد شرایط حمایت کننده به آنها انگیزه می‌دهد که به خود قبلی‌شان و به دوستان و خانواده‌شان که به آنها علاقه دارند، برگردند.  
 
منبع 
“Top ۱۰ Tips for Coping With Depression in a Relationship”, Nancy Schimelpfening, 
http://depression.about.com  
  • danial azadeh

سالها پیش، وقتی هنوز تکنولوژی به اندازه‌ی امروز رشد نکرده بود و شبکه‌های اجتماعی به  وسعت امروز وجود نداشتند و حتی ایمیل و چت هم، به صورت بسیار محدود وجود داشت، شکلی از دوستی رایج بود که به آن دوست مکاتبه‌ای یا  Pen Pal یا Pen Friend می‌گفتند. هر کس، دوستی را در نقطه‌ی دیگری از جهان پیدا می‌کرد و برایش نامه می‌نوشت و او هم پاسخ نامه را می‌داد و معمولاً بین هر رفت و برگشت نامه، یک تا دو ماه فاصله می‌افتاد.

دوستی‌های مکاتبه‌ای، معمولاً برای آشنایی با یک زبان و فرهنگ دیگر به کار گرفته می‌شد. اگر یک یونانی می‌خواست زبان فرانسه یاد بگیرد، دوستی در فرانسه پیدا می‌کرد و مکاتبه با او را آغاز می‌کرد و دوست فرانسوی‌اش هم از فرصت شکل گرفته در این رابطه، برای آشنایی بیشتر با فرهنگ یونان بهره می‌برد.

با توجه به کندی ارتباط در این جنس از دوستی، سوال‌هایی رایج بود که در نخستین مکاتبات، دو طرف از یکدیگر می‌پرسیدند تا در کمترین زمان، بیشترین شناخت را از یکدیگر پیدا کنند.

بعدها با افزایش امکانات ارتباطی و به وجود آمدن ابزارهایی برای ارتباط همزمان، آن شیوه‌ی دوستی کمرنگ شد و از بین رفت و امروز دوست‌های مکاتبه‌ای، چت می‌کنند و ایمیل می‌فرستند و چون احساس می‌کنند همیشه فرصت برای آشنایی بیشتر هست، معمولاً وقت زیادی برای آشنایی اولیه نمی‌گذارند (اگر چه آن آشنایی بیشتر هم به ندرت به وجود می‌آید یا زمانی به وجود می‌آید که دیگر دیر شده‌ است و رابطه‌ای وجود ندارد).

البته هنوز هم گاهی اوقات، در شبکه‌های اجتماعی برخی از آن سوال‌ها به عنوان چالش یا بازی مطرح  می‌شوند. اما معمولاً جنبه‌ی سرگرمی آنها بر جنبه‌ی شناختی آنها غالب است.

حتی اگر دوست مکاتبه‌ای هم نداشته باشیم، مرور این سوالات و نوشتن پاسخ برای آنها، می‌تواند حرکتی ساده اما اثربخش، برای مواجهه‌ی بهتر با خودمان باشد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که برخی از رایج ترین سوالات در این زمینه را برای شما گردآوری کنیم.

۱- بهترین خاطره‌ی دوران کودکی شما چیست؟

۲- بزرگترین پشیمانی شما تا این لحظه چیست؟

۳- از چه چیزی، بیش از هر چیز دیگر احساس غرور می‌کنید؟

۴- اگر بخواهید یک آلبوم موسیقی با هفت آهنگ درست کنید و همیشه همراه داشته باشید، چه موسیقی‌هایی در آن جا خواهند داشت؟

۵- اگر می‌توانستید برای یک بار، به انتخاب خود، به هر نقطه‌ دلخواهی از جهان مسافرت کنید،  کدام مقصد را انتخاب می‌کردید؟

۶- اگر همه‌ی دارایی‌های فیزیکی شما را از شما بگیرند و تنها بتوانید ۵ مورد آنها را برای خود حفظ کنید، کدام موارد را نگاه خواهید داشت؟

۷- در بین تمام معلمانتان تا امروز، چه کسی بیشترین تاثیر را بر روی شما داشته است؟ چرا؟

۸- دوست دارید دیگران روی سنگ قبرتان در یک جمله شما را چگونه معرفی کنند؟

۹- کدام لحظه از زندگی‌تان را تاثیرگذارترین لحظه می‌دانید؟

۱۰- بر چه اساس رشته تحصیلی خود را انتخاب کردید؟

۱۱- بر چه اساس شغل خود را انتخاب کردید؟

۱۲- زمان آزاد خود را چگونه می‌گذرانید؟

۱۳- اگر یک بلیط بخت آزمایی ده میلیارد تومانی برنده شوید آن را چگونه هزینه می‌کنید؟

۱۴- چه کسی را در میان انسانهای اطراف خود، بیش از هر فرد دیگری تحسین می‌کنید؟ چرا؟

۱۵- سه کتابی که بیش از همه دوستشان دارید چه هستند؟

۱۶- از چه چیزی بیش از همه می‌ترسید؟

۱۷- در چه زمانی احساس می‌کنید که دیگری دوستتان دارد؟

۱۸- مهمترین ویژگی شخصیتی خود را چه می‌دانید؟

۱۹- بدترین ویژگی شخصیتی خود را چه می‌دانید؟

۲۰- شرم آورترین لحظه‌ی زندگیتان چه بوده؟

۲۱- یک روز عالی از دید شما چه روزی است؟

۲۲- دوستان نزدیکتان شما را به چه صفتی می‌شناسند؟

۲۳- آشنایان دورتان شما را به چه صفتی می‌شناسند؟

  • danial azadeh

قبلاً در نوشته‌ای تحت عنوان «آیا من درونگرا هستم؟» اشاره‌ی کوچکی به مفهوم درونگرایی و برونگرایی داشتیم. به نظر می‌رسد دنیای ما، سوگیری مثبتی به سمت برونگرایی دارد. حداقل در حوزه‌ی مدیریت و کسب و کار و فروش و مهارتهای فردی، بسیاری از کسانی که شناخت دقیق علمی و تجربه‌ی کافی در حوزه‌ی مدیریت و پرورش انسانها ندارند، برونگرایی را به عنوان یک نقطه قوت و درونگرایی را به عنوان نقطه ضعف مطرح می‌کنند و تلاش دارند با انواع تمرین‌ها و آموزش‌ها، همه جهان را به سمت برونگرایی سوق دهند.

به همین دلیل، دراین وبلاگ ، به بهانه‌های مختلف، به بحث درونگرایی مراجعه می‌کنیم و در مورد درونگراها صحبت می‌کنیم. شاید به سهم خودمان بتوانیم کمی تعادل را به سمت درونگراها، که به هر حال بخش بزرگی از جامعه‌ی انسانی را تشکیل می‌دهند، بازگردانیم. آنچه در اینجا می‌خوانید اقتباس شده از مطلبی است که در سایت Fastcompany در مورد نحوه برخورد با درونگراها منتشر شده است. بدیهی است که مانند بسیاری از نام‌گذاری‌ها و طبقه‌بندی‌های دیگر در حوزه‌ی انسانی، ما در مورد یک طیف صحبت می‌کنیم و هر یک از ما ترکیبی از این دو روحیه را دارد که البته، به یکی از این دو، نزدیک‌تر است.

درونگرایی و برونگرایی - متمم - محل توسعه مهارتهای من





درونگراها، بر خلاف برونگراها،‌ زمانی که در جمع حضور دارند، انرژی از دست می‌دهند. برونگراها، هر زمان احساس کنند که به اندازه‌ی کافی انرژی و انگیزه ندارند، می‌توانند با حضور در جمع‌ها، مهمانی‌ها، حرف‌ زدن با غریبه‌ها در خیابان و کافی شاپ، تلاش‌ برای دوست شدن با افراد ناشناس در فیس بوک و شبکه‌های اجتماعی، دوباره انرژی به دست بیاورند.

این در حالی است که یک فرد درونگرا، ممکن است با خلوت کردن محیط خود، مدتی فکر کردن، کتاب خواندن و هرگونه فعالیت‌های انفرادی (Solo Activities) انرژی به دست بیاورد. فرد درونگرا در یک مهمانی خسته می‌شود  و انرژی از دست می‌دهد. ترجیح می‌دهد در جمعی باشد که قبلاً آنها را بشناسد. اگر در فیس بوک و اینستاگرام و سایر شبکه‌های اجتماعی،‌ درخواست‌های متعدد دوستی و ایجاد رابطه را ببیند،‌ دچار استرس می‌شود. برای پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از درخواست‌ها، ساعت‌ها فکر  می‌کند. با دوستان خود مشورت می‌کند. شرودر جونز، به شوخی می نویسد: در مدتی که یک درونگرا درباره‌ی تایید یا عدم تایید یک درخواست دوستی در فیس بوک تصمیم می‌گیرد، یک برونگرا،‌ رابطه‌ی عاطفی کاملی ساخته و تثبیت کرده و شاید حتی آن را به پایان هم رسانده باشد!

درونگرایی و برونگرایی





با توجه به اینکه «منبع انرژی درونگراها برای تعاملات اجتماعی محدود است»، ممکن است در مقابل حضور در گروه‌های اجتماعی مقاومت داشته باشند.

درونگراها، گاهی اوقات به برونگراهایی که اصرار دارند آنها را با خود به مهمانی و پارک و جلسه و کافی شاپ ببرند، به چشم شکارچیانی نگاه کنند که می‌خواهند آنها را شکار کرده و جان (انرژی) آنها را بگیرند.

البته به خاطر داشته باشیم که اینکه کسی درونگرا است به آن معنا نیست که تحت هیچ شرایطی به همراه بودن با دیگران نیاز و علاقه ندارد. تنها نکته‌ای که مهم است این است که «تعامل اجتماعی برای این افراد، گرانقمیت است» و ترجیح می‌دهند این منبع ارزشمند انرژی گرانقیمت را به هر دلیلی و برای هر کسی و در هر موقعیتی هزینه نکنند.

درونگرایی و برونگرایی





کسی را به خاطر (یا به جرم!)‌ درونگرا بودن از روابط اجتماعی حداقلی محروم نکنید.

درست است که یک درونگرا حوصله‌ی احوال‌پرسی و بحث‌های طولانی را ندارد. اما وقتی چنین فردی وارد جمع می‌شود، همچنان به او سلام کنید، با گرمی لبخند بزنید و با لحن برخورد و زبان بدن،‌ این امنیت ذهنی را ایجاد کنید که این سلام و احوال پرسی کوتاه،‌ قرار نیست به یک گفتگوی طولانی و خسته‌کننده منتهی شود.

اگر طرف مقابل شما، به گفتگو علاقمند باشد، با این احساس امنیت، خودش با علاقه و رغبت وارد فضای گفتگو خواهد شد.

درونگرایی - برونگرایی






تا زمانی که از شما خواسته نشده، وارد فضای شخصی آنها نشوید. نگذارید انرژی تعامل اجتماعی آنها، بی دلیل هزینه شود. لازم نیست بپرسید که به دنبال چه کتابی می گردند. اگر لازم باشد از شما خواهند پرسید. اگر هم می‌خواهید کمک کنید، همینکه بگویید: «اگر کمکی لازم بود به من بگو» کافی است. اینکه بالای سر آنها بایستید و تلاش کنید که یاریشان کنید، بیشتر از ایجاد احساس مثبت، برای آنها آزاردهنده خواهد بود.

حتی اگر هدف شما ایجاد دوستی و رابطه باشد، احترام گذاشتن به این فضای شخصی و ایجاد امنیت ارتباطی، شانس بیشتری را برای ورود به فضای امن افراد درونگرا، برای شما ایجاد خواهد کرد.

hug-introverts





حالا یک بار دیگر رفتار روزهای گذشته خود را با افراد درونگرایی که در اطراف شما هستند مرور کنید. تا چه حد به آنها احساس خوب داده‌اید؟ تا چه حد انرژی تعامل اجتماعی آنها را حرام کرده‌اید؟

حالا به سراغ دوستان درونگرای خود بروید. آنها را برای لحظه‌ای کوتاه، بدون اینکه حرف و توضیحی داشته باشید در آغوش بگیرید و به خاطر داشته باشید که این برونگراها هستند که دوست دارند برای دلیل هر رفتاری، توضیح بدهند و توضیح بشنوند. درونگراها معنای رفتارهای ما را بدون کلمات هم می‌فهمند.

به خاطر داشته باشید که هنگام در آغوش کشیدن دوستان و نزدیکانتان، ملاحظات شرعی و قانونی را هم رعایت کنید!

  • danial azadeh

دانش آموزی که نمره مناسبی در امتحان کسب نکرده است، چه عاملی را به عنوان دلیل این نمره‌ی پایین ذکر می‌کند؟ میگوید کم درس خوانده بوده یا می‌گوید معلم امتحان سختی گرفته؟ کارمندی که دیر در محل کار خود حاضر می‌شود چه می‌گوید؟ اینکه ترافیک زیاد بوده یا اینکه نتوانسته به موقع از خواب بیدار شود؟ شرکت ایرانی که محصولش را نتوانسته در بازار عرضه کند چه می‌گوید؟ می‌گوید که استراتژی درستی را برای انتخاب محصول و بازار و روش تولید انتخاب نکردیم؟ یا می‌گوید مردم ایران دیگر تعهد به محصول ایرانی و کشور خود ندارند؟

مرکز کنترل درونی را چنین تعریف می‌کنند: «باور اینکه وضعیت فعلی من، تابع عوامل قابل کنترل مانند تلاش، نگرش، آماده بودن و … است». در مقابل مرکز کنترل بیرونی را به این عنوان تعریف می‌کنند که: «باور اینکه وضعیت فعلی من، تابع عوامل متعددی بوده که همگی از کنترل من خارج هستند».

کسانی که مرکز کنترل بیرونی دارند، رویدادهای بد زندگی‌شان را ناشی از پیچیده بودن شرایط یا بدشانسی می‌دانند. این در حالی است که کسانی که مرکز کنترل درونی دارند، رویدادهای منفی زندگی را ناشی از کمبود توانمندی ها، یا کمبود تلاش خواهند دانست. در اینجا، می‌توانید پرسشنامه راتر را مطالعه کرده و نمونه‌هایی از تعاریف اصلی مرکز کنترل را در ذهن خود مرور کنید:

 

آنچه می‌خوانید پرسشنامه راتر است برای هر شماره، دو  گزینه‌ی الف و ب در نظر گرفته شده که پاسخ دهنده باید یکی از آنها را انتخاب کند. بررسی جواب دشوار نیست. تشخیص اینکه کدام عامل به مرکز کنترل درونی و کدام عامل به مرکز کنترل بیرونی اشاره دارد، دشوار نیست:

۱- الف: خیلی از اتفاق‌های بد در زندگی آدمها به خاطر بدشانسی روی می‌دهد.

۱ – ب: اتفاق‌های بدی که برای انسانها روی می‌دهد، ناشی از اشتباهاتی است که انجام می‌دهند.

۲ – الف: یکی از دلایل اصلی که در جهان جنگهای مختلف روی می‌دهد، بی‌علاقه بودن مردم به سیاست و کم بودن دانش سیاسی است.

۲ – ب: جنگ همیشه وجود خواهد داشت. مهم نیست که انسانها چقدر برای پیشگیری از آن تلاش کنند.

۳ – الف: در طول زمان و به تدریج، هر انسانی، احترامی را که لایق آن است به دست خواهد آورد.

۳ – ب: متاسفانه، معمولاً ارزش انسانها دیده و کشف نمی‌شود. مستقل از اینکه چقدر برای کسب آن ارزش تلاش کنند.

۴ – الف: بی‌معنی است که بگوییم معلم‌ها در نمره دادن به دانش آموزان، دقیق و منصف نیستند.

۴ – ب: اکثر دانش‌آموزان نمی‌دانند که نمره‌های آنها تا چه حد تحت تاثیر رویدادهای مختلف و تصادف‌های بیرونی تعیین می‌شود.

۵ – الف: اگر فرصت‌هایی مناسب دست ندهد، کسی نمی‌تواند به موقعیت پیشگام بودن و رهبر بودن دست پیدا کند.

۵ – ب: کسانی که در موقعیت پیشگام بودن و رهبری نیستند، از فرصت‌هایی که در اختیار آنها قرار داشته، بهترین استفاده را نکرده‌اند.

۶ – الف: هر کاری هم بکنیم، همیشه عده‌ای هستند که دوستمان نخواهند داشت.

۶ – ب: کسانی که نمی‌توانند دیگران را به خود علاقمند کنند، روش ایجاد ارتباط با دیگران را نمی‌دانند.

۷ – الف: در اغلب موارد، می‌بینم که آنچه قرار است روی بدهد، به هر حال روی می‌دهد.

۷ – ب: هیچوقت حاضر نیستم به جای فکر کردن و تصمیم گرفتن، نتیجه را به دست سرنوشت بسپارم.

۸ – الف: برای دانشجویی که درسش را درست خوانده باشد، امتحان غیرمنصفانه معنی ندارد.

۸ – ب: بسیاری از اوقات، سوالهای امتحان آنقدر به محتوا و تمرین‌های درس نامربوط است، که عملاً درس خواندن بی‌خاصیت است.

۹- الف: موفق شدن یعنی تلاش کردن. شانس و تصادف نقش بسیار کمی در موفقیت دارند.

۹ – ب: برای اینکه شغل خوبی داشته باشی، باید در زمان مناسب در مکان مناسبی باشی تا این فرصت برای تو پدید آید.

۱۰ – الف: یک شهروند متوسط هم می‌تواند روی تصمیم‌های دولت تاثیر داشته باشد.

۱۰ – ب: دنیا توسظ تعداد کمی از افراد قدرتمند اداره می‌شود و سایر انسانها، قدرت چندانی برای تغییر شرایط ندارند.

۱۱ – الف: وقتی برنامه ریزی می‌کنم، تقریباً مطمئن هستم که برنامه ام عملی خواهد شد.

۱۱ – ب: برنامه ریزی نمی‌تواند همیشه منطقی و مفید باشد. چون به هر حال بسیاری از رویدادها بر اساس شانس و تصادف به وقوع می‌پیوندند.

۱۲ – الف: من برای تصمیم گیری و به دست آوردن چیزهایی که می‌خواهم، چیزی به نام شانس را در نظر نمی‌گیرم.

۱۲ – ب: خیلی وقتها، تصمیم های مهم را هم می‌توان با «شیر یا خط کردن» اتخاذ کرد.

۱۳ – الف: آنچه برای من روی می‌دهد، حاصل کار خودم است.

۱۳ – ب: بعضی وقتها احساس میکنم روی جهتی که زندگیم به خود گرفته است، کنترلی ندارم.

  • danial azadeh

در میان انواع عوامل شخصیتی که در بحث خودشناسی و اساساً تئوریهای مختلف شخصیت شناسی مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرند،‌درونگرایی و برونگرایی تقریباً مخرج مشترک  محسوب می‌شود. تعاریفی که از درونگرایی شده بسیار متنوع است. ساده‌ترین تعریفی که عموماً مردم از این واژه در ذهن دارند، ساکت و منزوی و گوشه‌گیر بودن است. اما امروزه تعاریف دقیق‌تر و کامل‌تری مورد توجه قرار می‌گیرند: اینکه برای فرد درونگرا، زندگی ذهنی جذابیت بالایی دارد و یا اینکه فرد درونگرا از خلوت کردن با خودش انرژی می‌گیرد و در تعامل با دیگران، انرژی خود را از دست می‌دهد.

ظاهراً مطالعات نشان می‌دهد که افراد درونگرا، علاقه و تمایل به داشتن حلقه‌ی دوستی کوچک اما با میزان اعتماد درون‌گروهی بالا دارند و معمولاً در یک لحظه، یک کار مشخص را انجام می‌دهند و از انجام فعالیت‌های متعدد به صورت همزمان اجتناب می‌کنند.

ما واژه‌ها و ویژگیهای متعددی را معادل درونگرایی در نظر می‌گیریم. به عنوان مثال خجالتی بودن از جمله مواردی است که معادل درونگرایی در نظر گرفته می‌شود. در حالی که فرد خجالتی از تعامل با دیگران هراس دارد اما فرد درونگرا، صرفاً تنها بودن را به در جمع بودن ترجیح می‌دهد.

همیشه این بحث وجود داشته که آیا درونگرایی یک بحث ارثی است یا محیط و محلی که در آن پرورش یافته‌ایم در میزان درونگرایی (یا برونگرایی) ما نقش دارد. مطالعات انستیتو ملی سلامت آمریکا نشان می‌دهد ۳۹٪ تا ۵۸٪ از درونگرایی و برونگرایی افراد،‌ بر اساس وراثت مشخص می‌گردد(+).

علاوه بر تحقیق مذکور، گزارش‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد ساختار فیزیولوژیک مغز و حتی میزان خون در گردش در بخش‌های مختلف مغز، در مورد درونگرایان و برونگرایان متفاوت است.

مستقل از ریشه‌ی تفاوتها و سهم وراثت و محیط و تربیت در درونگرایی و برونگرایی، یک نکته‌ی مشخص وجود دارد و آن اینکه از میان دو صفت درونگرا و برونگرا نمی‌توان یکی را به دیگری ترجیح داد. به عبارت دیگر:

۱) موفقیت زندگی و شغلی ما، تابع درونگرایی و برونگراییمان نیست. بلکه تابع شغل و مسیری است که برای زندگی انتخاب می‌کنیم. طبیعی است که شاید یک فرد درونگرا در شغلهایی با پایه‌ی مالی، موفق‌تر از شغل‌هایی با پایه‌ی فروش باشد و بالعکس فرد برونگرا در شغلهایی که بر پایه‌ی فروش بنا شده‌اند شانس موفقیت بیشتری داشته باشد.

۲) حتی در یک زمینه‌ی تخصصی نیز، به سادگی نمی‌توان در مورد موفقیت یا عدم موفقیت بر اساس تیپ شخصیتی نظر داد. در تکمیل مورد نخست، شاید برای شما جالب باشد که فرد درونگرا می‌تواند در شغلهایی نظیر حسابداری که تعامل کمتری با محیط دارند موفق‌تر عمل کرده و فرد برونگرا می‌تواند در حسابرسی، که شغلی با تعامل بالاتر است، موفق‌تر باشد. همینطور فرد درونگرا می‌تواند مدیر فروش بسیار خوبی باشد اما فرد برونگرا می‌تواند در سمت فروشنده زندگی موفق‌تری را تجربه کند.

۳) حتی اگر یک فرد درونگرا به فروشندگی منصوب شود، باز هم نمی‌توان نتیجه گرفت که وی فروشنده‌ی ناموفقی خواهد بود. اما می‌توان نتیجه گرفت که در صورتی که او به اندازه‌ی یک فرد برونگرا موفق باشد، احتمالاً انرژی بیشتری را برای کسب همان میزان از موفقیت صرف کرده است. به عبارت دیگر، فرد درونگرا در شغل فروش زودتر از یک فرد برونگرا مستهلک می‌گردد. همچنانکه یک فرد برونگرا در شغل حسابداری زودتر از یک فرد درونگرا مستهلک می‌شود.


بسیاری از افراد درونگرایی را همراه به سکوت و خجالت همراه می‌دانند در مقابل آن انسان‌های برونگرا افرادی هستند که اجتماعی و شاد هستند. این نظریه بر این اصل استوار است که درونگراها انرژی خود را از درون خود دریافت می‌کنند (ایده‌ها و مفاهیم را از ذهن) و برون گراها انرژی خود را از دنیای بیرون خود و در ارتباط با دیگران.
برونگرایی و درون گرایی
● مقدمه 
 شخصیت انسانها را می توان با معیارهای گوناگونی به دسته های مختلف تقسیم بندی کرد. در اینجا شخصیت انسانها نخست با نحوه ارتباطشان با دیگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تقسیم بندی شده است. مـتوجه باشید کـه هـر دوی ایـن دو نوع شخصیت کاملا طبیـعـی و نـرمـال می بـاشـد. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونـگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی.

از دیدگاه یونگ(۱۹۱۳) پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introversion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل می‌دهند. 

▪ برونگرایی: 
 هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده می‌شود. (سیاسی، علی‌اکبر، ۱۳۷۱، ص ۸۲). 

افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب می‌‌شود که افراد درون‌گرا به قوای محرکه (Stimulationn) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درون‌گرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خودداری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان می‌دهند.
 این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، ۱۹۹۹).
از سوی دیگر افراد برون‌گرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایین‌تر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
 افراد برون‌گرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علی‌اکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر می‌شوند. (بنزیگر ـ ۱۹۹۹).
 بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می‌دهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عده‌ای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برون‌گرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا می‌باشند که اصطلاح آمبی‌وِرت (ambivert) به آنها اطلاق می‌‌شود. (سیاسی علی‌اکبر به نقل از یونگ (۱۹۱۳)).
 از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود». 

● اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxietyy) قرار می‌گیرند، سیستم‌های عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونه‌ای خود را تنظیم می‌نمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان می‌دهد. این امر طبیعتاً سبب می‌شود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل می‌شوند. (بنزیگرـ ۱۹۹۹). 
 با توجه به موارد فوق مشاهده می‌شود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برون‌گرایی آنها دارد. به گونه‌ای که ممکن است یک فرد برون‌گرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درون‌گرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح می‌باشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی می‌شود. 
 از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعه‌شان افراد برون‌گرا مورد تقدیر و ستایش قرار می‌گیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی می‌کنند (آرون ـ ۱۹۹۶).
 همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار می‌گیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام داده‌اند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درون‌گرایی در زمان رویارویی با اضطراب‌های ممتد این توانایی را به آنها می‌دهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.
 در این موارد افراد درون‌گرا با دقت هر چه تمام‌تر که به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص علل بروز مشکلات و چگونگی رفع آنها می‌پرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر کوشش می‌کنند تا نهایتاً با حل مشکلات مورد نظر به طور طبیعی به دیدگاه مثبت نسبت به زندگی دست می‌یابند.
دراینجا باید به نظریه آیزنک اشاره نماییم که بروز درون‌گرایی و برون‌گرایی در افراد همیشه حالت نسبی داشته و در ارتباط با وقایع خارجی زندگی آنها می‌باشد به صورتی که در شرایط مناسب افراد دارای یک حد تعادل در رفتارهای درون‌گرا و برون‌گرای خویش بوده و براساس شرایط زندگی خویش ممکن است بیشتر به سوی درون‌گرایی و یا برون‌گرایی متمایل شوند. به طور مثال فردی که درحالت عادی برون‌گرا است ممکن است پس از تماس طولانی مدت با اضطراب مزمن تبدیل به یک فرد درون‌گرا بشود و پس از رفع اضطراب می‌تواند دوباره به شخصیت برون‌گرای خویش برگشت نماید. (آیزنک Eysenek- ۱۹۸۱).
 بنابراین با توجه به روابط پویا و دینامیک ما بین دو بعد رفتاری درونگرایی و برون‌گرایی و ارتباط آن با اضطراب، اهمیت این امر مشاهده می‌‌شود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, ۱۹۸۱.
از پرسشنامة مربوط به ۱۶ فاکتور شخصیتی (۱۶PF) که توسط کاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوکا (Tatsuoka) در ۱۹۸۶ طراحی شده است برای ارزیابی جنبه‌های شخصیتی افراداستفاده می‌‌شود. در این پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصیتی شامل برون‌گرایی، درون‌گرایی، اضطراب شدید و اضطراب خفیف استخراج و ارائه می‌شوند.

● تعریف واژه‌ها
▪ اضطراب: anxiety
 ـ تعریف نظری: اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارت دردآور گذشته تکرار شوند. از دیدگاه فروید فروید کششهای غریزی نامطلوب موجب اضطراب می‌شوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت که ترس منشاء خارجی دارد ولی اضطراب منشاء درونی دارد. (شفیع‌آبادی ـ ۱۳۷۸ ص ۵۲).
▪ درون گرایی: Introversion
 ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه درونی ذهنی همراه بوده و فرد درون گرا آمادگی بیشتری برای خود داری و تسلط بر نفس از خود نشان می‌دهد. این افراد کمتر تمایل به حضور در جمع دارند و و بیشتر دقت خود را به مطالعه و فعالیتهای ذهنی انفرادی می‌گذرانند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
▪ برون گرایی: (Extraversion)
 ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه عینی و خارجی مشخص شده و با فعالیت عملی بالاتری همراه است، افراد برون‌گرا (آمادگی کمتری برای تسلط بر نفس خویش برخوردارند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
از پرسشنامه (MBTI) (Myers-Briggss) برای ارزیابی میزان برون‌گرایی ـ درون‌گرایی و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) برای ارزیابی میزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه ۱۶PFF که توضیح داده شد هر چهار موضوع درون‌گرایی ـ برون‌گرایی، اضطراب خفیف و شدید با هم قابل محاسبه هستند .

 
شخصیت شما برونگرا یا درونگرا؟ 
 شما با آگاهی یافتن از خصوصیات شخصیتی هر دو گروه قادر خواهید بود با شناساییشان رابطه بهتری با آنها برقرار سازید: 
● ویژگیهای شخصیتی برونگرا
۱) علاقه مند به وقایع پیرامون خود.
۲) رو راست و معمولا پر حرف.
۳) عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه میکند.
۴) اهل عمل و پیشقدمی در کارها.
۵) بسهولت دوستان جدیدی یافته و یا با یک گروه خود را وفق میدهد.
۶) افکار خود را بیان میکند.
۷) علاقه مند به افراد جدید.
۸۸) بزرگترین وحشت وی آن است که نکند پس از یک فاجعه هولناک آخرین بازمانده بشر روی زمین باشد (ترس از قطع ارتباط با دنیای خارج و مردم.) تنهایی برای وی بسیار آزار دهنده میباشد.
۹) از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران انرژی میگیرند.
۱۰) خوش مشرب بوده اما زیاد احساساتی نیستند. 
۱۱۱) ریسک پذیرند، سریع تصمیم می گیرند، اجتماعی هستند، درک آنها آسان است، شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران یکسان است، معاشرتی هستند.
۱۲۲) پس از آنکه حرف خود را زدند به گفته خود می اندیشند. علاقه مند به کار گروهی. نقل هر مجلس می باشند. موسیقی با صدای بلند و فعالیتهای هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند.  www.migna.ir
۱۳۳) رنگهای روشن را بیشتر دوست دارند. بیشتر از اعمال دیگران خشمگین میگردند تا خودشان. اطلاعات شخصی خود را بسادگی با دیگران قسمت می کنند. رویکرد سریع الوصول را بیشتر ترجیح می دهند. تنها از روی تجارب زندگی خود درس می گیرند و نه عبرت گرفتن از دیگران.
۱۴) ۵۷ الی ۶۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
 البته خصوصیات فوق هیچ ارتباطی با اعتماد بنفس داشتن فرد برونگرا ندارد یک برونگرا ممکن است اعتماد بنفس پایینی داشته باشد. 
-
● ویژگیهای شخصیتی درونگرا
۱) علاقه مند به احساسات و افکار خودشان. نیاز به داشتن قلمرو شخصی. کم حرف، ساکت و متفکر.
۲۲) دوستان زیادی ندارد. در ارتباط برقرار کردن با افراد جدید مشکل دارد. علاقه مند به سکوت و تمرکز. از دید و بازدید های غیر منتظره و ناگهانی بیزار است.
۳۳) کارایی وی در تنهایی بیشتر است. بزرگترین وحشت وی آن است که در یک جمع شلوغ قرار گیرید. ترس از آنکه فردیت خود را از دست بدهد. از فعالیتهای انفرادی انرژی میگیرد.
۴۴) در بین انبوه مردم بودن آنها را خسته می کند. بیشتر از دست کرده خودشان خشمگین میگردند تا دیگران. معمولا کمرو هستند. درکشان مشکل است. اهل ایده و عقاید نو.
۵۵) شخصیتی متمایز در خلوت خود و در حضور دیگران دارند. مشتاق و احساساتی می باشند. معمولا احساساتشان را بیان نمیکنند. در جمع نا آشنا ساکت اما در جمع دوستان خود راحت می باشند. تمرکزشان قوی است. برای تصمیم گیری به زمان نیاز دارند. پیش از حرف زدن می اندیشند.
۶۶) از در میان گذاشتن اطلاعات شخصی خود با دیگران ممانعت میکند. مایل به رویکرد آهسته اما دقیق می باشد. با مشاهده درس می آموزد (عبرت از دیگران) و پس از آموختن روش زندگی، زندگی خود را آغاز میکند.
۷) ۲۵ الی ۴۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
 این خصوصیات هیچ ارتباطی با کمرویی درونگرایان ندارد ممکن است آنها خیلی هم با اعتماد بنفس باشند. %۶۵ نوابغ را درونگرایان تشکیل میدهند. 

افراد را از لحاظ آنکه چگونه اطلاعات کسب میکنند به دو گروه حسگر و الهام گر میتوان تقسیم کرد:

● حس گرها
 تمرکز بر دنیای فیزیکی، با حواس پنجگانه خود زندگی می کنند، شواهد عینی و محسوس را می بینند، علاقمند به آن چه که هست، واقع بین، عملگرا، درک جزئیات، تنها بدیهیات و مشهودات را میبیند، در زمان حال زندگی میکند، نیاز به دانستن حقایق و شواهد دارد، ساده و محافظه کار و سنتگرا، لذات فیزیکی را بیشتر دوست دارد، با اعتماد بنفس، جای جنگل درختان را می بیند، معمولا بانکدار، پلیس، ورزشکار، جراح و خلبانان جزو این گروه میباشند. علاقه مند به درک جزئیات.
● الهام گرها
 تمرکز بر جهان معنوی و ذهنی، از حس ششم، ندای درون و حدس و گمان استفاده میکنند، انتزاعی، علاقمند به آنچه که می تواند وجود داشته باشد، آرمانگرا، خیالباف، علاقه مند به درک مفاهیم و کلیات، ماوراء امور را می نگرد، از قیاس، استعاره و تشبیه استفاده می کند، بیشتر در گذشته و آینده سیر می کند، تئوریسین و متفکر، اصیل و پیچیده، علاقمند به چیزهای جدید و غیر متعارف،شکاک. هنرمندان، دانشمند، شاعران و فیلسوفان جزو این گروه میباشند. جای درختان جنگل را میبیند.

اکنون می توان افراد را از لحاظ شیوه تصمیم گیریشان به دو گروه اندیشه ورز و احساسی تقسیم بندی کرد:
● اندیشه ورزان
 به واقعیت ارزش می نهد، در تصمیم گیری از منطق استفاده میکند، علاقمند به اهداف و ایده ها، متوجه استدلال غلط دیگران می شود، پیروی از ذهن عقلگرا، صادق در بیان افکارشان، نسبت به دیگران سختگیر، رفتارشان با دیگران عدالت آمیز است، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بی احساس میزنند، حرفهای دیگران را بدل نمی گیرند، عینی، منتقد، جو رسمی و مبتنی بر منطق را ترجیح میدهند، بی احساس، ارزیابی دیگران برمبنای قوه درکشان میباشد، مهندسان، دانشمندان و مدیران جزو این گروه میباشند. 

● احساسی ها
 ارزش نهادن به هارمونی، در تصمیم گیری خود از احساسات فردی خود استفاده میکنند، هنگامی که دیگران احتیاج به کمک و پشتیبانی دارند متوجه آن می گردند، با قلب رئوف و احساساتی خود زندگی میکنند، معمولا حقیقت را پنهان میکند تا شخص مقابل خود را آزرده خاطر نکنند، مهربان با دیگران، رحیم و بخشنده نسبت به دیگران، به آنها برچسب احساساتی و ضعیف و سست میزنند، حرفهای دیگران را بدل میگیرند، ذهنی، همدل و دلسوز، جو دوستانه و گرم را ترجیح می دهند، نازک نارنجی، ارزیابی دیگران بر مبنای اخلاقیات، علاقمند به دیگران و احساساتشان. پرستاران، معلمان، هنرمندان و کشیش ها در این گروه قرار دارند.
 حال می توان افراد را از لحاظ آنکه زندگی خود را چگونه میگذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگی به دو گروه انتخابگر وسبکباران تقسیم بندی کرد:

● انتخابگران
 مصمم، سریع تصمیم میگیرند، زندگی را استوار و قابل کنترل می کنند، پروژه ها را به سادگی به اتمام می رساند، سازمان یافته و منظم، جدی، قابل پیشبینی، از زمان بندیها و جداول زمانی بعنوان راهنما سود می برد، از امور غیر مترقبه بیزار می باشد، سخت کوش، تمایل دارد کارها را هر چه زودتر به پایان برساند، وظیفه شناس و مسئولیت پذیر است، میتواند خیلی کوته فکر نیز باشد. 
● سبکباران
 پیش از تصمیم گیری ابتدا به شرایط خو گرفته و اطلاعات گرداوری می کند، زندگی را انعطاف پذیر و بدون تنش سپری می کند، ترجیح میدهد پروژه را آغاز کند اما معمولا آن را به اتمام نمی رساند، در هم ریخته و بی نظم، بی خیال، هر کاری پیش بیاید انجام میدهد، با فراغت خاطر کامل کارها را به انجام میرساند، از اتفاقات غافلگیر کننده و غیر منتظره لذت میبرد، دمدمی مزاج است، پشت گوش انداز، بیش از حد روشنفکر است، بی مسئولیت و وظیفه نشناس، غیر قابل پیش بینی، از قوانین بیزار و خواهان آزادی است.  
  • danial azadeh


افسردگی چیست و چه نشانه هایی دارد؟ این سوالی است که پاسخ آن در نگاه اول، چندان دشوار نیست. اکثر ما، حتی اگر ندانیم که تعریف عملی افسردگی چیست، لااقل احساس می‌کنیم که می‌توانیم نشانه های افسردگی را در خودمان و دیگران تشخیص دهیم.

جالب اینجاست که بسیاری از انسانها، نه تنها معتقدند که می‌دانند افسردگی چیست و نشانه های افسردگی را هم به گمان خود تشخیص می‌دهند و تحلیل می‌کنند، بلکه به درمان افسردگی هم می‌پردازند. به همین دلیل، مصرف خودسرانه‌ی داروهایی مانند فلوکسیتین (که علاوه بر نام ژنریک آن، با نام‌های دیگری مانند پروزاک و سارافم هم تولید و عرضه  می‌شود) و سیتالوپرام و سایر داروهایی که به داروهای ضد افسردگی شناخته می‌شوند نیز، در ایران و سایر کشورهای جهان، بسیار بالاست.

 اما به هر حال، یک واقعیت مهم وجود دارد: وقتی شما احساس می‌کنید که گرفتار افسردگی هستید یا یکی از اطرفیانتان، گرفتار افسردگی (یا در معرض افسردگی)‌ است، مشخص است که مشکلی وجود دارد. چیزی سر جای خود نیست و باید کمی دقیق‌تر و جدی‌تر به وضعیت خود و اطرافیانمان توجه داشته باشیم.

با توجه به اینکه افسردگی از جمله بیماریهای رایج دوران معاصر است، در حدی که مارتین سلیگمن با  لحنی حاکی از تایید، اصطلاح سرماخوردگی روانی را برای آن نقل می‌کند و نیز اینکه شناخت نشانه های افسردگی و ریشه های افسردگی میتواند نقش مهمی در بهبود کیفیت زندگی ما داشته باشد، تصمیم گرفته‌ایم که بخشی از درسهای خودشناسی را به بررسی دقیق‌تر این مفهوم اختصاص دهیم.

گلاسر، افسردگی را یک رفتار می‌داند که در پاسخ به شرایط محیطی مشخص و برای ارضاء نیازهای مشخصی، انتخاب می‌شود. به همین دلیل او به جای افسرده بودن از اصطلاح افسردگی کردن استفاده می‌کند.


با این حال، طبیعتاً به سبک همیشگی این وبلاگ باور داریم که آشنایی با دیدگاه‌های مختلف و نگاه به یک مسئله از زوایای متفاوت، ضمن ایجاد شناخت بهتر نسبت به یک مسئله، به عمق نگاه ما افزوده و از تعصب کورکورانه‌ی ما می‌کاهد. به همین دلیل در این سلسله درس‌ها، از نگاه‌های دیگر هم به بررسی بحث افسردگی خواهیم پرداخت.


بدیهی است که آشنایی با نشانه‌های یک بیماری و برخی از روش‌های مواجهه با آن، به معنای بی‌نیازی از دانش و تخصص روانشناسان و روانپزشکان و ارزیابی نشانه‌ها و عوارض و ریشه‌های آن نیست. بلکه می‌تواند به ما در یافتن نگاهی تیزبینانه‌تر و زبانی گویاتر برای مشاهده و بیان مشکلات و جستجوی راهکار آنها کمک کند.

انواع افسردگی :

همان طور که گفته شد افسردگی درجاتی از یک حالت احساسی زود گذر تا یک اختلال شدید را در برمی گیرد. برای فهم بهتر این نکته، لازم است اشاره ای به انواع افسردگی داشته باشیم:

1- احساس افسردگی: که معمولا به عنوان اندوه شناخته می شود و در اثر تغییرات موقعیتی و شرایط جدید یا برخوردهای مقطعی ایجاد می شود. این احساس معمولا بعد از برطرف شدن موقعیت و سازگار شدن شخص با شرایط تازه، به سرعت از بین می رود.

2- داغدیدگی یا واکنش سوگ: غمی است که در اثر فوت نزدیکان بوجود می‌ آید. وقتی رابطه ی مهمی پایان می یابد، بیشتر بازماندگان حالتی را تجربه می کنند که معمولا این حالت نیز کاملا عادی است، مگر آنکه واکنش های سوگ به صورت  طولانی باقی بماند.

3- اختلال سازگاری با خلق افسرده: مواجهه ی فرد با یک موقعیت قابل توجه گاهی منجر به این حالت می شود. در چنین  وضعیتی، انتظار می رود با کاهش تأثیر موقعیت، حالت های بیمار گونه نیز از بین برود.

4- اختلال افسردگی عمده و افسردگی خویی: زمانی که شدت علائم افسردگی به حدی باشد که کلیه ی عملکردهای  آدمی را تحت الشعاع قرار می دهد و باعث تأثیرات عمده در عواطف، رفتار، تفکر و روابط اجتماعی می گردد، اختلال افسردگی عمده نامیده می شود. در صورتی که شدت علائم افسردگی به اندازه ای باشد که عملکردها کمتر آسیب ببینند، اختلال افسرده خویی وجود دارد.

5- اختلال دو قطبی و ادواری خویی: نوسانات خلقی شدیدی که بین دوره های شیدایی (شادی و خوشی افراطی که به  نشئه تعبیر می شود) و افسردگی به وجود می آید، نشان دهنده و شاخص اصلی این اختلال است. در صورتی که نوسانات خفیف باشد و کمتر بر عملکرد آدمی تأثیر بگذارد، به آن اختلال خلقی ادواری یا  ادواری خویی گفته می شود.

6- اختلال دلبستگی واکنشی: وابستگی های بیمار گونه ی دوران کودکی که از آن به عنوان  افسردگی های دوران کودکی  یاد می شود، تحت این گروه طبقه بندی می شود.

7- اختلال خلقی یا افسردگی فصلی : نوعی یا  دوره ای از افسردگی است که معمولا در پاییز و زمستان تجربه می شود و  یکی از عوامل مهم آن نور ناکافی است. احتمالا نور ناکافی تغییرات معنی داری را در سطوح برخی از هورمون ها به ویژه "ملاتونین" ایجاد می کند و از طرفی تغییرات دما و نور موجب به هم خوردن ساعت درونی بدن که الگوهای خواب و بیداری را کنترل می کند، می گردد و این تغییرات منجر به بروز این اختلال می شود.

علائم و نشانه های افسردگی :

افسردگی ممکن است به صورت های زیر زندگی آدمی را تحت تأثیر قرار دهد:

1) تغییرات در احساسات و ادراکات:

گریه های مکرر یا فقدان پاسخ دهی عاطفی

- ناتوانی از لذت بردن از هر چیزی

- احساس نا امیدی یا بی ارزشی

- احساس افراطی گناه یا خود سرزنشی

- فقدان صمیمیت نسبت به خانواده و دوستان

- بدبینی نسبت به آینده

- احساس درماندگی

– افکار خودکشی

- غمگینی، اضطراب، خشم و دیگر عواطف ناخوشایند

2) تغییرات در رفتار و نگرش:

- فقدان علاقه به فعالیت های قبلی و کناره گیری از دیگران

- غفلت از مسئولیت ها و توجه نکردن به ظاهر شخصی

- تحریک پذیری و به آسانی دستخوش خشم شدن

- فقدان انگیزه به منظور پیگیری اهداف

- نارضایتی کلی از زندگی

- کاهش توان حافظه، ناتوانی در تمرکز، بلا تصمیمی و آشفتگی

- تغییرات شناختی

- کاهش توانایی رویارویی با مسائل روزمره

3) تغییرات جسمانی و شکایات بدنی:

خستگی مزمن و فقدان انرژی

- فقدان کامل اشتها یا خوردن اجباری

- بی خوابی، بیداری زود هنگام صبحگاهی یا خواب بیش از حد

- سردردها ، پشت دردها و سایر شکایات مشابه بدون دلیل

- مشکلات گوارشی شامل درد معده، تهوع، اشکال در هضم و تغییر در کارکردهای روده ای مثل یبوست

- چرخه های نامنظم قاعدگی

- کاهش یا افزایش غیر متعارف وزن

- فقدان یا کاهش تدریجی میل جنسی

توجه به این نکته ضروری است که با توجه به علائم و انواع افسردگی گفته شده، وجود برخی از علائم در افراد، دلیل بر بیماری و اختلال نیست، بلکه هدف صرفا شناسایی انواع افسردگی می باشد و تشخیص بایستی صرفا توسط افراد متخصص صورت گیرد.

  • danial azadeh

کتاب  اعتیاد مثبت یا Positive Addiction نوشته‌‌ی ویلیام گلاسر است. در ایران معمولاً ویلیام گلاسر را به خاطر #نظریه‌ انتخاب می‌شناسند.


به همین دلیل برای اکثر مردم هم، کتاب نظریه انتخاب او بیشتر و بهتر از سایر کتابهایش شناخته شده است. اما ویلیام گلاسر کتاب زیبا، کم‌حجم و جذاب دیگری به نام اعتیاد مثبت هم دارد که خواندن آن خالی از لطف نیست.


در آغاز این کتاب، ویلیام گلاسر به بحث اعتیاد و پیش‌زمینه‌ی ذهنی منفی ما از اعتیاد می‌پردازد و توضیح می‌دهد که مفهوم اعتیاد برای اکثر ما، بار معنایی منفی دارد. به همین دلیل، در قسمت عمده‌ی نوشته‌ها، تحقیقات، افکار و بحث‌های موجود هم، به جنبه‌های منفی اعتیاد پرداخته‌ شده است.

ویلیام گلاسر، در کتاب اعتیاد مثبت هم، مانند سایر نوشته‌های خود (کتاب نظریه انتخاب و کتاب واقعیت درمانی) به تعریف مجدد مفهوم رنج و غمگین بودن می‌پردازد:

طبیعتاً این سوال پیش می‌آید که اگر بحث، بحث انتخاب است، در چنین شرایطی معمولاً چه گزینه‌ای پیش روی ماست؟ بر اساس نگاه ویلیام گلاسر، انسان‌های ضعیف در چنین شرایطی، سه گزینه پیش روی خود می‌بینند: تسلیم شدن، افسردگی و اعتیاد منفی.

گلاسر در این شرایط، گزینه‌ی چهارم یعنی اعتیاد مثبت را مطرح می‌کند. اما مناسب است که قبل از بحث در مورد اعتیاد مثبت، هر یک از سه گزینه‌ی فوق را به صورت خلاصه با هم مرور کنیم:

green-bulletتسلیم شدن به معنای اینکه خود را به دست شرایط بسپاریم و بگوییم: به هر حال این اتفاق‌ها افتاده و این وضعیت امروز زندگی من است و با توجه به اینکه اوضاع نامناسب را نمی‌توان تغییر داد، بهتر است این وضعیت را بپذیرم. واقعیت این است که تسلیم شرایط شدن، درد و رنج و احساس ناراحتی ما از وضعیت موجود را  تا حدی کاهش می‌دهد و شاید به همین دلیل است که اکثر انسانها، ترجیح می‌دهند این گزینه را انتخاب کنند. به هر حال اگر شما از وضعیت شغلی خود ناراضی باشید  و بگویید که «همین است که هست و خیلی‌های دیگر هم مانند من هستند که از شرایط خود ناراضی هستند…». همین نوع تفکر، می‌تواند کمی به شما آرامش دهد. اگر چه منجر به بهبود وضعیت نمی‌شود.

green-bulletافسردگی، گزینه‌ی دیگری است که اکثر انسانها در مواجهه با احساسات منفی به سراغ آن می‌روند. البته حتماً دقت دارید که درادبیات گلاسر، افسردگی یک وضعیت روحی نیست بلکه یک رفتار است که انتخاب می‌شود و می‌تواند به وسیله‌ی جلب محبت دیگران، هم توجیه رفتارهای ما را  ساده‌تر کند و هم از تنش‌های ذهنی ما بکاهد.

green-bulletاعتیاد منفی گزینه‌ی سوم است. اعتیاد به مواد مخدر، الکل و مراجعه دائمی به سایت‌های پو.رن، روشی  بسیار قدرتمند و اثربخش اما کوتاه‌مدت، برای فرار از مشکلات و تحمل بهتر درد و رنج است. مشکل انتخاب این روش از آنجا ناشی می‌شود که پس از اینکه درد و رنج و منشاء مشکل از بین رفت، شما همچنان باید با اعتیادی دست و پنجه نرم کنید که سالها همراه شما باقی خواهد ماند.

گلاسر در مقابل گزینه قدرتمند سوم، راهکار دیگری را مطرح می‌کند که آن را اعتیاد مثبت می‌نامد. او معتقد است عادتهای منفی به خودی خود حذف نمی‌شوند و تلاش برای حذف آنها نیز چندان اثربخش نخواهد بود مگر آنکه، عادتهای رفتاری مثبت (اعتیاد مثبت) جایگزین آنها شود.

انتخاب رفتار مناسب برای شکل‌گیری اعتیاد مثبت

اگر تصمیم دارید نسبت به یک رفتار مثبت، معتاد شوید و به آن عادت کنید، آن رفتار باید ویژگی‌های زیر را داشته باشد:

green-bulletباید ذات آن از رقابت و فضای رقابتی دور باشد. اینکه بگویید من هر روز تلاش می‌کنم بیشتر از  خواهرم یا همکارم کتاب بخوانم یا یک ساعت بیشتر از همکارم کار کنم یا اینکه برای آشپزی وقت می‌گذارم تا بهترین غذاها را در فامیل درست کنم، یک فعالیت رقابتی است و خودش می‌تواند درد و رنج‌های جدیدی را به زندگی شما اضافه کند. اینکه بگویید هر شب چند صفحه کتاب می‌خوانم یا هر شب چند قطعه موسیقی گوش می‌دهم  و سپس می‌خوابم و یا اینکه صبح ها که بیدار می‌شوم به دوستان نزدیکم پیامک احوال پرسی ارسال می‌کنم می‌تواند غیر رقابتی باشد. البته غیر رقابتی بودن کافی نیست و باید سایر شرط‌های زیر نیز در مورد «اعتیاد» شما برقرار باشد.

green-bulletباید بتوانید حداقل روزی یک ساعت برای آن وقت بگذارید. اساساً کمتر از این زمان را به سختی  می‌توان یک رفتار «اعتیاد آور» دانست. نمی‌توانید بگویید که من خودم را به فعالیت فیزیکی و ورزش و پیاده‌روی و مطالعه و گوش دادن موسیقی و انجام کار خانه و آشپزی و … معتاد می‌کنم اما فقط می‌خواهم روزی ۱۵ دقیقه برای اینها وقت بگذارم. این نوع رفتارها ممکن است رفتارهای مثبتی باشند، اما تا زمانی که یک سهم جدی در زندگی شما به خود اختصاص ندهند، «اعتیاد مثبت» تلقی نخواهند شد.

green-bulletنباید فشار خیلی سنگین به شما وارد کند! چه فکری چه فیزیکی و چه احساسی. اساساً اگر دقت  کرده باشید ویژگی رفتارهای اعتیادآور این است که خیلی ساده هستند. تا به حال شنیده‌اید کسی به جابجایی روزانه ۲ تن بار، معتاد شود؟! یا به خواندن روزانه ۱۰ مقاله؟! ما به الکل و مواد مخدر و س.ک.س و پیامک و ف.ی.س بوک و … معتاد می‌شویم به دلیل اینکه انرژی زیادی از ما نمی‌گیرند. بنابراین در انتخاب فعالیت‌ها و تعیین مسیر برای «اعتیاد مثبت» به این مسئله هم توجه کنید. موسیقی گوش دادن شاید نمونه‌ای از فعالیت‌های مثبتی باشد که فشار ذهنی و فیزیکی و احساسی زیادی به ما وارد نمی‌کنند.

green-bulletباید تا حد امکان بتوانید تنهایی آن را انجام دهید. کافی است برنامه «اعتیاد» خود را روی  «مطالعه‌ی گروهی» متمرکز کنید. بدیهی است که دیر یا زود در این برنامه شکست خواهید خورد. چون این نوع فعالیت‌ها معمولاً خیلی زود به دلیل اینکه برخی از افراد و دوستان و اعضای گروه، به هر دلیل حضور منظم و مفید خود را کمرنگ می‌کنند، عملاً در زندگی انسانها رنگ می‌بازد. پیاده‌روی – اگر حوصله‌ی تنها رفتن را داشته باشید – می‌تواند یک مثال مثبت در این حوزه تلقی شود. نگهداری از یک باغچه کوچک نیز از همین نوع است و یا نگهداری از حیوانات خانگی.

green-bulletباید احساس کنید که این فعالیت، به نحوی برای شما ارزشمند است. ارزش صرفاً به کسب درآمد  محدود نیست. همین که شما را شاد کند یا به شما انرژی دهد یا دوستان تازه‌ای برای شما ایجاد کند یا … می‌تواند یک رفتار ارزشمند تلقی شود.

green-bulletباید احساس کنید با تکرار آن رفتار، توانمندی شما در آن رفتار بهتر می‌شود (قرار نیست در این  حوزه یک کار سنگین آماری و دانشگاهی انجام دهید. همین که حس کنید این رفتار به تدریج بهبود یافته و تسلط شما به آن افزایش می‌یابد کافی است).

green-bulletباید رفتاری باشد که نسبت به آن حس بد نداشته باشید و باعث نشود که از خودتان و رفتارتان  انتقاد کنید. اساساً انسانها نسبت به رفتاری معتاد می‌شوند که هنگام انجام آن رفتار حس بدی نسبت به خودشان نداشته باشند.


  • danial azadeh

مهربانی‌های کوچک زندگی، حرف جدیدی نیست. سنتی است که سالهاست در همه‌ جای دنیا رایج است. محبت کردن به کسانی که الزاماً نمی‌توانند محبت ما را جبران کنند و حتی شاید هرگز ما را نبینند و نشناسند تا برایمان کاری انجام دهند.

زمانی، خریدن یک یا چند تنور نان نانوایی، سنت رایجی بود و حتی خیلی از ما، برای رفع مشکلاتمان، چنین نذری می‌کردیم. مهم نبود که چه کسی نان را می‌خرد. ثروتمند است یا فقیر. من را می‌شناسد یا نه. مهم این بود که در لحظه‌ای که پول را از جیبش در می‌آورد تا قیمت نان را حساب کند، می‌گفتند: امروز، چوب خط نانوایی را یک نفر خریده است.

نمی‌توان انکار کرد که به تدریج، ما نسبت به هم نامهربان‌تر شده‌ایم. خودمان را بیشتر از دیگران می‌بینیم. نمی‌توانیم بگوییم «مردم نامهربان‌تر شده اند». چون مردم، چیزی خارج از جمع ما نیستند: مردم، همان خودمان هستیم.

فروشنده‌ای که امروز هنگام فروش لباس، در چهره‌ی من لبخند نمی‌زند، دیروز هم وقتی آب میوه خریده، لبخند را ندیده. شاید چون آبمیوه فروش هم ساعتی قبل از آن، هنگام عبور از خیابان، از سرعت زیاد ماشینی که برای او نایستاده است، بر خود لرزیده باشد و هنوز در تصور آن لحظه باشد. شاید آن ماشین تندرو، ما بوده باشیم!

 در اینجا فهرست ساده‌ای از مهربانی های کوچک زندگی را، تنظیم کرده‌ایم. خوشحال می‌شویم آنها را بخوانید. در ایام نوروز برخی از آنها را انجام دهیم و اگر برایمان لذت داشت، در تمام سال هم ادامه دهیم. اگر یکی از این کارها را انجام دادید و لذت خوبی را تجربه کردید، خوشحال می‌شویم برای ما هم بگویید. اگر ایده‌ی دیگری داشتید و در فهرست ما نبود، لطف می‌کنید اگر برای ما هم بنویسید. فهرست مهربانی های کوچک زندگی، قطعاً نقطه‌ی پایان ندارد. آنچه می‌خوانید آغاز این فهرست بلند است:

* وقتی در جاده، از کنار عوارضی می‌گذرید، می‌توانید عوارض ماشین پشت سر را هم حساب کنید.

* اگر در فروشگاهی دستگاه‌های فروش اتوماتیک نوشیدنی یا قهوه یا … وجود دارد، می‌توانید به دستگاه پول یک قهوه یا نوشابه را بدهید، اما چیزی نگیرید تا نفر بعدی، کمی شگفت زده شود! (ترجیحاً وقتی کمی خلوت است. اگر شلوغ باشد، مردم دیگر به دنبالتان راه می‌افتند که پولتان را جا گذاشته‌اید و شما هم باید برای آنها هزار جور توضیح بدهید)

* وقتی در پایان مهمانی، صاحبخانه اصرار می‌کند که شما هیچ چیز نخوردید، شکلات خود را بردارید و آن را به دوست خود یا هر کس دیگری که بعداً می‌بینید بدهید.

* در سفرهای درون‌شهری یا برون‌شهری، هدیه‌های کوچکی برای پلیس‌ها به همراه داشته باشیم. کتاب خوب. یا مجسمه‌ی کوچک یا هر چیز دیگری از این دست. پلیس‌ها همیشه خلافکارهای ما را می‌بینند. بگذاریم عادت کنند که هر ماشینی که کنار آنها توقف می‌کند، صرفاً برای التماس چشم پوشی از جریمه نیست!

*  اگر از یک محصول لبنی خاص، خوش‌تان می‌آید و به نظرتان، تولیدکننده‌ی آن  خوب و حرفه‌ای عمل کرده است، می‌توانید به سوپرمارکت محل خود، پول چند عدد از آن محصول را بدهید و از او بخواهید که به چند مشتری بعدی، یک عدد از آن محصول را بدهد و بگوید که یک مشتری راضی این کار را کرده است.

* اگر پیرزن یا پیرمرد دستفروشی را دیدید که در خیابان یا مترو، فروشندگی می‌کند و مشخص بود که نان خودش را از این راه تامین می‌کند، می‌توانید بسته‌ی لیف یا جوراب او را بخرید،‌ اما از او نگیرید و بخواهید که آنها را میان دیگران، به رایگان توزیع کند (پیرزنی که چند شب پیش، این نوع مشتری را تجربه کرده بود، به جای اینکه ملتمسانه به مردم بگوید جورابهایش را بخرند، با غرور می‌گفت: عیدی شماست! بفرمایید!).

* وقتی در پارکینگ به سمت ماشین خود می‌روید تا آن را بردارید به یک راننده‌ی سرگردان در جستجوی پارکینگ، بگویید که می‌تواند بیاید و جای شما پارک کند و او را به سمت محل ماشین خودتان هدایت کنید.

* اگر کتابی را دوست دارید یا کتابی را داشته‌اید و دیگر نمی‌خوانید، آن را در یک محل عمومی – شاید مترو یا شاید رستوران – جا بگذارید. یادتان باشد که ابتدای کتاب بنویسید که این کتاب را عمداً گذاشته‌اید و از خواننده بخواهید که بعد از خواندن، یادداشتی به ابتدای صفحه اضافه کند و آن را جای دیگری، «جا بگذارد». در غیر این صورت، ممکن است دیگران مجبور شوند به دنبال صاحب کتاب بگردند!

* وقتی در ترافیک خیابان یا جاده هستید و ماشین کناری، ناامیدانه راهنما می‌زند و به دنبال موقعیتی برای دور زدن یا تغییر خط می‌گردد، لحظه‌ای توقف کنید تا مسیرش را تغییر دهد (به نظر ساده می‌رسد. اما سهل ممتنع است! عموماً این کار را نمی‌کنیم).

* وقتی شبها، ماشینی در کوچه یا خیابان متوقف می‌شود و شما پشت آن معطل هستید، به جای چراغ زدن، چراغ ماشین خود را خاموش کنید تا مسافران یا اعضای خانواده‌اش برای پیاده شدن،‌ هول نشوند.

* برای مردهای بی خانمان یک وعده غذا تهیه کنیم. یا وقتی به صورت خانوادگی رستوران می‌رویم، یک ظرف غذای اضافی هم بگیریم. احتمالاً تا قبل از رسیدن به خانه، کسی را پیدا می‌کنیم که غذا را به او بدهیم. قطعاً لذت رستوران، چند برابر خواهد شد.

* اگر در سوپرمارکت یا فروشگاه، خرید زیادی داریم و نفر بعد از ما در صف صندوق، یکی دو قلم کالا دارد، از او خواهش کنیم که قبل از ما، حساب کند.

* نامه بنویسیم! شاید به نظر مسخره بیاید. اما اگر یک بار امتحان کنید مشتری می‌شوید! به جای ایمیل و مسیج و …، برای یکی از دوستانتان، نامه بنویسید. با دست خط خودتان. آن را پست کنید. مطمئن باشید که چنین نامه‌ای، معادل یک سال پیام و پیامک تکراری و بیهوده، اثر دارد.

* حتی اگر از اتوبوس‌های درون‌شهری استفاده نمی‌کنیم، به دنبال فرصتی باشیم که لحظه‌ای آنها را ببینیم و به خاطر خدماتشان، از آنها تشکر کنیم. مطمئناً اگر یک کارت تبریک از پیش نوشته داشته باشیم و به آنها بدهیم، تا مدتها آن را فراموش نمی‌کنند.

* اگر در مجتمع یا آپارتمان خود،‌ کودکی داریم، برایش جعبه‌ای خوراکی‌های متنوع درست کنیم و  با هماهنگی والدینش به او بدهیم.

* به صورت ناشناس، کارت تبریک با یک عالمه آرزوی خوب بنویسیم و در اتوبوس یا تاکسی یا محل عمومی دیگری بگذاریم. لذت گرفتن این کارت تبریک، خیلی بیشتر از آنهایی است که دیگران از روی وظیفه برای ما می‌فرستند.

* یک ظرف صابون مایع بخرید و در مسیر رانندگی خود در جاده، به دنبال یک دستشویی بگردید که به آن نیاز داشته باشد!

فهرست مهربانی‌های کوچک، در بسیاری از فرهنگ‌ها، با لبخند زدن و احوال پرسی از رهگذران غریبه آغاز می‌شود. اما شاید تجربه کرده باشید که امروز، اگر غریبه‌ای لبخندی بزند و به ما سلام کند و سال نو را تبریک بگوید، یا فرض می‌کنیم آشنایی است که فراموشش کرده‌ایم یا ما را با کس دیگری اشتباه گرفته است. شاید اگر همین مهربانی‌های کوچک بالا و صدها مورد مشابه آنها، به تدریج در میانمان رایج شود، زمانی برسد که لبخند زدن و تبریک گفتن یک ناشناس، تا این حد برایمان نامتعارف نباشد. آن روز قطعاً در جامعه‌ی دیگری زندگی خواهیم کرد…

  • danial azadeh


کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست را قطعاً می‌توان یکی از رمان‌های کلاسیک تاریخ ادبیات جهان دانست. همان‌ کتابهایی که مارک تواین در مورد آنها می‌گوید: همه آرزو دارند آنها را خوانده باشند، اما هیچ کس حوصله‌ی خواندن آنها را ندارد.


دوستی به شوخی، در مورد کتاب در جستجوی زمان از دست رفته‌ی مارسل پروست می‌گفت: اگر کسی بگوید که این کتاب را کامل خوانده است، اما سابقه‌ی بستری شدن طولانی در خانه و بیمارستان را نداشته باشد، باید در صحت گفتارش تردید کرد!


به هر حال، ماجرا آنقدر جدی هست که مرحوم مهدی سحابی (که این رمان عظیم هفت جلدی را به فارسی ترجمه کرده)  گزیده‌هایی از این کتاب را نیز تحت عنوان گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته تنظیم و ارائه کرده است (هر دو کتاب به همت نشر مرکز منتشر شده‌اند).


این بار می‌خواهیم در #پاراگراف فارسی، چند پاراگراف برگزیده از کتاب گزیده‌هایی از در جستجوی زمان از دست رفته را بخوانیم. به امید اینکه این چند پاراگراف، شاید شما را به خواندن کتاب گزیده ها و خواندن کتاب گزیده‌ها شاید شما را به خواندن اصل کتاب مارسل پروست ترغیب کند!


در تئوری می‌دانیم که زمین می‌چرخد. اما در عمل این را نمی‌بینیم و آسوده زندگیمان را می‌کنیم، چون زمینی که رویش گام می‌زنیم، نمی‌جنبد.


زمان زندگی نیز چنین است و برای نشان دادن گریزش، قصه نویسان ناگزیر به چرخش عقربه‌ها شتابی دیوانه‌وار می‌دهند، ده، بیست، سی سال را در دو دقیقه به خواننده می‌نمایانند.


کوته فکران، می‌پندارند که ابعاد بزرگ پدیده‌های اجتماعی، فرصت بسیار خوبی برای رخنه و کاوش در روان آدمی به دست می‌دهد.


اما باید بدانند که برعکس:


تنها با فرو رفتن در ژرفناهای یک فرد می‌توان به درک آن پدیده‌ها رسید.


تجربه باید به من می‌آموخت – البته اگر هیچگاه چیزی به کسی آموخته باشد – که عاشقی یک نفرین است. مانند نفرین‌هایی که در قصه‌ها می‌خوانیم و علیه‌اش کاری نمی‌شود کرد و فقط باید صبر کنی تا افسونش پایان بگیرد.


در جدایی، سخنان مهرآمیز را کسی می‌گوید که عاشق نیست.


یا باید رنج نکشیدن را انتخاب کرد یا دوست داشتن را.


هر کسی، افکاری را روشن می‌نامد که میزان پریشانی‌شان،‌به اندازه‌ی پریشانی افکار خود اوست.


نویسنده، فقط به دلیل عادتی که ریشه در زبان غیرصمیمی دیباچه‌ها و تقدیم‌نامه‌ها دارد می‌گوید: «خواننده‌ی من».


در حالی که در واقع، هر خواننده‌ای، زمانی که کتابی را می‌خواند، خواننده‌ی خودش است.


کتاب نویسنده چیزی جز نوعی وسیله‌ی بصری نیست که او در اختیار خواننده می‌گذارد تا با آن بتواند آنچه را که شاید بدون آن کتاب نمی‌توانست در خودش ببیند، درک کند.


محک حقیقت کتاب این است که خواننده آنچه را که کتاب می‌گوید در خودش باز بشناسد.

  • danial azadeh

شاید شما هم متن معروف «کرم ضد آفتاب بمالید» را خوانده باشید. چند سال پیش در فضای وب انگلیسی و فارسی، این متن زیبا و معروف، به عنوان سخنرانی کرت ونه گات در مراسم فارغ‌التحصیلان دانشگاه MIT در سال ۱۹۹۷، به صورت گسترده نقل می‌شد. متن زیبا بود و به قول اهل رسانه، متنی ویروسی یا Viral بود. محتواهای ویروسی محتواهایی هستند که به سختی می‌توان در مقابل اشتراک گذاری آنها با دوستان و آشنایان، مقاومت کرد.


نویسنده‌ی اصلی متن، مری اشمیش بود. او که در شیکاگو تریبون مطلب می‌نوشت، یک بار در عنوان ستونی که به نوشته‌های او اختصاص داشت نوشت: «نصیحت برای جوانان، مانند خود جوانی، هدر می‌رود…». در آن ستون، اشمیش، نوشت که اگر من قرار بود در دانشگاه خودم استفورد، در سال ۹۷ برای فارغ‌التحصیلان سخنرانی کنم و توصیه‌هایی را مطرح کنم، حتماً اینها را می‌گفتم.


متن به سرعت دست به دست شد و ابتدا دانشگاه آن از استنفورد به MIT تغییر کرد. MIT محل جذاب‌تری بود و ظاهراً مردم دوست داشتند بشنوند که سخنرانی در MIT انجام شده. اشمیش هم چندان شناخته شده نبود و ظاهراً ترجیح داده می‌شد که ونه گات، این صحبت‌ها را انجام داده باشد. احتمالاً برای مردم مهم نبود که با یک جستجوی اینترنتی، متوجه شوند که سخنران آنسال در MIT، کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل بوده. سخنرانی او برای مردم جذابیت زیادی نداشت.


میلیون‌ها نفر در سراسر جهان آن متن را خواندند. کمتر کسی از کاربران اینترنت را می‌توانید بیابید که «سخنرانی ونه گات در مراسم فارغ التحصیلان MIT» را نخوانده باشد!


اشمیش، خوشحال نبود. او حتی دسترسی به هیچ جا نداشت تا بگوید که اینها نوشته‌های اوست. اشمیش بعدها گفت: بی‌قانونی فضای مجازی را باید پذیرفت. نمی‌توان کاری کرد.


به هر حال، مدتی بعد، ونه گات و اشمیش،‌ یکدیگر را در یک کافی‌شاپ ملاقات کردند. ونه گات، به اشمیش گفت که من اعتمادم را به فضای وب از دست داده‌ام. اما به هر حال، نوشته‌ی شما، زیبا و جذاب و هوشمندانه بود. اگر کلمات و حرف‌های من بود احساس غرور زیادی می‌کردم. اشمیش هم – که به قول خودش سرگرم قهوه و شکلات بود- گفت: به هر حال،‌ به عنوان سرنوشت مطلبی که در ستون یک روزنامه منتشر شده، سرنوشت بدی نبود…


داستان اشمیش و ونه گات، هنوز یکی از مثالهای مطرح در فضای محتواهای ویروسی وب است. به نظر می‌رسد معیار اول در پذیرش محتوا، الزاماً استناد آن نیست و جذابیت آن است. در این خصوص و مطالعات مربوط به آن بعداً بیشتر خواهیم نوشت. اما فعلاً خالی از لطف نیست که دوباره نوشته‌ی اشمیش را بخوانیم:


لطفا کرم ضد آفتاب بمالید!

اگر میخواستم برای آینده شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایحی که من امروز مطرح می‌کنم، هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم زندگی شخصی‌ام ندارند. اما به هر حال، نصایحم را خدمت‌تان عرض میکنم:


قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، البته اگر هم ندانستید، مهم نیست!

به هر حال، روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست. زمانی که طراوت آن رو به افول بگذارد.

اما باور کنید که بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید.

می‌بینید آن طور که تصور می کردید چاق نبوده‌اید.

می‌فهمید که خیلی چیز‌ها در بهترین شرایط بوده است تا شما احساس خوب داشته باشید.


نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید.


فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی ریاضی.

مشکلات اساسی زندگی شما بی‌تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به ذهنتان خطور نکرده اند: از همان نوع مشکلاتی که یک روز سه شنبه، ساعت چهار عصر وقتی هیچ کار دیگری برای انجام ندارید، ناگهان به سراغ شما می‌آیند و تمام ذهن و روح شما را می‌گیرند.


هر روز کاری انجام دهید که شما را بترساند!


با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم بوده اند، سر نکنید.


عمرتان را با حسادت تلف نکنید.

گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.

مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.


تعریف‌هایی را که از شما می‌کنند، به خاطر بسپارید. ناسزا ها و توهین‌ها را فراموش کنید.

البته اگر واقعاً میشد آنها فراموش کرد، راهش را به من هم نشان بدهید.


نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.

صورت حسابهای بانکی و قبضها و … را دور بیاندازید.


اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.

جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در ۲۲ سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.

برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند.


تا میتوانید کلسیم بخورید.

با زانوهایتان مهربان باشید.

وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.


ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید.

ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.

ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هفتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان کمی هر برقصید.

هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.

به هر حال، تصادف و احتمال،‌ نیمی از تصمیم‌های ما را شکل می‌دهند.


از بدن خود لذت ببرید. هر جور که میتوانید از آن استفاده کنید. حس بد به آن نداشته باشید و به حس بد دیگران به آن هم کاری نداشته باشید. مهم‌ترین ابزاری که در زندگی دارید بدنتان است.


 برقصید. حتی اگر جایی پیدا نکردید و مجبور شدید در اتاق خودتان برقصید.


نقشه‌ها و تابلو‌های جهت را بخوانید، حتی اگر نمی‌خواهید آنها را جدی بگیرید.


از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.


تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید.


پدر و مادرتان را بشناسید و دوست بدارید. نمی‌دانید که تا کی با شما هستند.


با خواهران و برادران خود مهربان باشید.

آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده از شما مراقبت خواهند کرد.


به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان نزدیک ارزشمندتان را به هر قیمتی حفظ کنید.


سفر کنید.


برخی حقایق انکارناپذیر را بپذیرید:

قیمتها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید.

و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.


به بزرگترها احترام بگذارید.

توقع نداشته باشید که کس دیگری از شما حمایت مالی کند.

ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.

شاید هم همسر ثروتمندی نصیبتان شده باشد.

ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدامیک زودتر از دست می‌روند!


خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد و پنج ساله ها میشود.


نخ دندان به کار ببرید.


دقت کنید که توصیه‌های چه کسانی را جدی می‌گیرید. اما به هر حال، توصیه‌کنندگان را تحمل کنید. نصیحت گونه‌ی دیگری از غم غربت است. کسی که نصیحت می‌کند، گذشته‌ها را از میان تل زباله ها بازیافت می‌کند. گردگیری می‌کند. روی زشتی ها و کاستی هایش رنگ جدیدی می‌زند و آن را به قیمتی بالاتر از ارزش واقعی‌اش می‌فروشد.


اما با همه‌ی نصیحت‌هایی که من کردم، لطفاً به من در مورد ماجرای کرم ضد آفتاب، اعتماد کنید!


متن اصلی در شیکاگو تریبون

  • danial azadeh

مثل آب برای شکلات، نام کتابی از لورا اسکوییوِل است که در ایران نیز ترجمه و منتشر شده است.


در این کتاب مکزیکی، هر فصل با یک دستور آشپزی شروع می‌شود و معمولاً در ادامه فصل، ارتباط آن مقدمه با موضوع فصل را می‌فهمیم.


این بار در #پاراگراف فارسی، می‌خواهیم بخش کوچکی از فصل ششم این کتاب را (با ترجمه‌‌ی کمی تا قسمتی آزاد!) مرور کنیم. فصلی که عنوان آن طرز درست کردن کبریت است:


بگذار چیزی را به تو بگویم که تا به حال، به هیچکس نگفته‌ام…


هر یک از ما، با تعدادی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم.


اما خودمان قادر نیستیم آن کبریت‌ها را روشن کنیم.


محتاج شعله‌ی شمعی هستیم تا آن را بیفروزد، و اکسیژنی که آن را ماندگار کند.


شمع می‌تواند پیام، کلام، موسیقی یا حتی یک صدا باشد.


اکسیژن می‌تواند نفس کسی باشد که دوستش داریم.


لحظه‌ای می‌رسد که این ترکیب شگفت، کبریت وجود ما را شعله ور می‌کند.


و آن شعله‌  با گرمایی خوشایند، وجود ما را فرا می‌گیرد…


این آتش برافروخته، غذای روح ماست و آن را زنده نگه می‌دارد.


کبریت‌های ما، اگر به موقع برافروخته نشوند، نم می‌کشند. دیگر هرگز روشن نمی‌شوند.


و روحمان، از سرما و گرسنگی می‌میرد.

  • danial azadeh

همه‌ی ما با شنیدن نام اگزوپری، به یاد شازده کوچولو می‌افتیم. یکی از تاثیرگذارترین داستان‌های کوتاه جهان که به ظاهر برای کودکان نوشته شده، اما آدم بزرگ‌ها (به قول اگزوپری) بیشتر از کودکان، می‌توانند مخاطب آن باشند. قبلاً هم از اگزوپری و نوشته‌هایش در نوشته‌ای تحت عنوان آقای خلبان، صحبت کرده‌ایم.


اگزوپری در کنار خلق شاهکار جاودان خود به نام شازده کوچولو، نقاشی‌های آبرنگ بسیار زیبایی هم برای آن ترسیم کرده که با دیدن آنها، می‌توان ذهنیت او را نسبت به شازده کوچولوی خودش بهتر درک کرد.


این بار پاراگراف فارسی، به یک یا چند پاراگراف اختصاص ندارد. بلکه می‌خواهیم با هم تصاویر اوریجینال آبرنگ ترسیم شده توسط اگزوپری را نگاه کنیم. تصویرسازی همیشه در کنار داستان، معجزه می‌کند. خصوصاً اینکه نویسنده‌ی داستان، خود به تصویرسازی برای داستان خود پرداخته باشد.


  • danial azadeh

در زندگی بعدی،

کاش می‌شد مسیر را، وارونه طی کنم.

در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود…

در خانه‌ای از انسانهای سالمند،‌ زندگی را آغاز کنم

و هر روز

همه چیز بهتر و بهتر شود.

به خاطر بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند.

بروم و حقوق بازنشستگی‌ام را جمع کنم.

و سپس، کار کردن را آغاز کنم.

روز اول یک ساعت طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت.

سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هر روز، جوان‌تر خواهم شد.

آنگاه، برای دبیرستان، آماده‌ام.

و سپس به دبستان می‌روم.

و آنگاه کودک میشوم و بازی می‌کنم.

هیچ مسئولیتی نخواهم داشت.

آنقدر جوان و جوان‌تر می‌شوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم.

و آنگاه نه ماه، در محیطی زیبا و لوکس،‌ چیزی شبیه استخر،

غوطه ور خواهم شد.

و سپس، با یک لحظه برانگیختگی شورانگیز، زندگی را در اوج به پایان برسانم…


وودی آلن

  • danial azadeh

این بار قسمت کوتاهی از کتاب Ever yours (همیشه برای تو) ونسان ون گوگ  را برای بخش پاراگراف فارسی انتخاب کرده ایم.


او در نامه ای که در سال ۱۸۸۴ برای برادرش تئو فرستاد، جملاتی را نوشت که شاید خواندن آن، امروز هم برای ما و شما خالی از لطف نباشد:


کسی که میخواهد فعالیت کند، نباید از اینکه گاهی اشتباه کند، بترسد. نباید از اینکه گاهی لغزش داشته باشد بترسد.


خیلی از انسانها فکر میکنند، برای اینکه انسان خوبی باشند، باید دقت کنند که به هیچ کس هیچ آسیبی نرسانند.


این یک دروغ است. هیچ کاری نکردن و هیچ اشتباهی نکردن، توقف است. ایستادن است. متوسط ماندن است. میانمایگی است.


هر وقت یک بوم خالی می بینی که به شکل احمقانه ای به تو خیره شده و نگاهت میکند، با قلم و رنگ بر گوشش بکوب تا از خواب برخیزد.


نمی دانی که نگاه خیره ی بوم خالی به هنرمند، چقدر فلج کننده است. انگار به تو میگوید: تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی!


تاثیرگذاری نگاه خیره ی بوم خالی، گاهی چنان است که نقاشان را به احمق هایی ترسو تبدیل میکند.


نقاشان زیادی را می شناسم که از بوم خالی میترسند و نمیدانند که این بوم خالی است که از یک نقاش پرشور، بر خود می لرزد.


زندگی هم برای اکثر ما چنین چیزی است. یک بوم خالی. بی معنی. چیزی که نگاه خیره اش، انگیزه و روحیه را از تو میگیرد.


اما مهم نیست که زندگی چگونه به نظر می آید، از نگاه سرد و بی روح آن نباید ترسید.


  • danial azadeh

هر وقت خودت را گم کردی،


یا چیزی را که به اندازه‌ی خودت دوست داری گم کردی و از دست دادی،


لحظه‌ای به درختان فکر کن.


فکر کن که چگونه رشد می‌کنند.


تو خوب می‌دانی که درختی که شاخه‌های زیاد و ریشه‌های کم دارد،


با نخستین باد شدید، واژگون می‌شود.


اما از طرف دیگر،


ریشه‌های زیاد هم، برای شاخه‌های کم، مفید نخواهند بود.


آنها زیادی‌اند و نمی‌توانند تمام آنچه را از خاک می‌گیرند، شیره‌ای کنند و به تک تک شاخه‌ها برسانند.


ریشه‌ها و شاخه‌ها باید با هم متناسب باشند. از یک سو، پا در خاک فروکنند از سوی دیگر سر به آسمان برآرند.


یکی در درون ریشه کند و یکی در بیرون سایه بیندازد.


چنین درختی، سایه‌ و میوه‌ی خوب دارد و در هر فصلی، مناسب آن فصل، زیبا خواهد بود.


موقعیت‌ تو، رابطه‌های تو و در یک کلام داشته‌های تو، اگر به تناسب از درون در آنها ریشه دوانی و از بیرون بر آنها سایه بیندازی، نعمت خواهند بود.


که اگر جز این باشد:

  • danial azadeh


خیلی چیزها عوض می‌شوند. خیلی انسانها تغییر می‌کنند. خیلی از دوستانمان ما را ترک می‌کنند.


انگار زندگی، هرگز، حتی یک لحظه‌ متوقف نمی‌شود تا ما به او برسیم.


نمی‌شود برای فرد دیگری زندگی کرد.


فکر می‌کنم هر کس،‌ باید اول، سبک زندگی‌اش را انتخاب کند.


آنگاه فکر کند که دوست دارد تجربه حاصل از این سبک زندگی را با چه کسی به اشتراک بگذارد


نمی‌توانی بنشینی و دیگران را با خواسته‌ها و آرزوها و اولویت‌ها و ارزش‌هایشان، مقابل چشمانت قرار دهی و بخواهی انتخاب‌های زندگیت را طوری انجام دهی که آنها همه خوشحال و راضی باشند و بگویی این یعنی عشق!


باید خودت زندگی کنی


دوست دارم کارهایی را که دوست دارم انجام دهم


و کسی باشم که واقعاً دوست دارم باشم


اصلاً دوست دارم تجربه کنم و ببینم آن انسانی که می‌خواهم باشم چگونه انسانی است!


اگر این کار را نکنیم


دور هم می‌نشینیم و هر کدام دیگری را متهم می‌کنیم که مانع «زندگی کردن ما» شد.


با همه کارهایی که کرد. یا نکرد. یا نمی‌دانست که باید بکند.


بعضی ها می‌گویند کمی از دورتر مسئله امروزت را نگاه کن.


سالها بعد در مورد رفتار و تصمیم امروزت چه قضاوت خواهی کرد؟


شاید این کار، گاهی خوب باشد.


اما من دوست دارم نزدیک تر باشم: همین امروز.


دوست دارم در میانه میدان زندگی باشم.


می‌خواهم همه حس‌های خوب را تجربه کنم حتی اگر قیمتش تجربه حس‌های بد هم باشد.


این به من حس زندگی بدون مرز و محدودیت را می‌دهد…


(استفان چبوسکی)

  • danial azadeh