مهارت های زندگی برای جوانان

به همراه مطالبی مفید برای والدین ایشان

مهارت های زندگی برای جوانان

به همراه مطالبی مفید برای والدین ایشان

سلام خوش آمدید

۱۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


نشریه‌ی Psychological Science گزارش یک تحقیق در مورد مقایسه رفتار کودکان ثروتمند و فقیر را منتشر کرد که به صورت گسترده مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت.


نتیجه‌ی این تحقیق نشان می‌دهد که کودکان فقیر در مقایسه با کودکان ثروتمند بخشنده‌تر رفتار می‌کنند.


جالب اینجاست که این مطالعه‌ی تحقیقاتی، در اصل با هدف مقایسه کودکان ثروتمند و کودکان فقیر طراحی و اجرا نشده بود.

اما با وجودی که این تحقیق دانشگاه UC Davis (کالیفرنیا) هدف دیگری را تعقیب می‌کرد، حاشیه‌ی آن، دستاورد جذاب‌تر و تأمل برانگیزتری شد:

به بچه‌ها گفتند که اگر بخواهند می‌توانند تعدادی از ژتون‌های خود را به آن کودکان اهدا کنند. ژتون‌ها به صورت پنهانی اهدا می‌شد و کسی در حضور دیگران ژتون‌ها را اهدا نمی‌کرد.


نتیجه‌ی جالب تحقیق این بود که کودکانی که از خانواده‌های ضعیف‌تر بودند، در مقایسه با کودکان خانواده‌های ثروتمندتر، بخشندگی بیشتری داشتند و به عبارتی رفتار دگرخواهانه بیشتری نشان می‌دادند.


تحقیقات مشابه در این زمینه، کم نیستند (شاید توضیح کن ایسود برای شما جذاب باشد). اما ویژگی این تحقیق در سن پایین شرکت کنندگان است. به نظر می‌رسد ریشه‌ی بعضی از رفتارهای دگرخواهانه در ارتباط با مراقبت از دیگران و توجه به آنها، در سنین خیلی پایین در ما شکل می‌گیرد.


بد نیست، در کنار اشاره به این حاشیه‌ها، به اصل نتیجه‌ی تحقیق هم اشاره کنیم که گزارش می‌دهد کسانی که تجربه‌ی بخشندگی دارند، به میزان کمتری از استرس رنج می‌برند و در سنین بالاتر، سلامت بیشتری را هم تجربه می‌کنند.

لینک دانلود ویدیو مر تبط با این موضوع

  • danial azadeh

در بخش قبلی قرار گذاشتیم که یک مطلب سه بخشی در مورد بازی ریسک منتشر کنیم و در بخش نخست آن، قوانین و روش بازی ریسک را یاد گرفتیم. اکنون در بخش دوم قصد داریم که روش ساخت بازی را در منزل و با حداقل امکانات بررسی کنیم. این تجربه می تواند فعالیتی سرگرم کننده ولذت بخش برای ما و خانواده باشد. علاوه بر این، می توانیم خلاقیت و سلیقه خود را در حین ساخت بازی به کار بگیریم و هنگام بازی هم، لذت و رضایت بیشتری را تجربه کنیم. همچنین نیازی هم به خرید نسخه آماده و وارداتی بازی با قیمت نسبتاً بالا نخواهیم داشت.

اگر به یاد داشته باشید گفتیم که این بازی شامل یک نقشه، ۴۴عدد کارت ریسک، تعداد زیادی مهره و ۵عدد تاس است.در ادامه روش ساخت و آماده سازی هر یک از این آیتم های بازی ریسک را بررسی می کنیم.

 

آنچه لازم  دارید



چگونه بازی ریسک خود را بسازیم

 

  ۶دیدگاه   قبل از بیست و دو سالگی    مختص کاربر آزاد    

بازی ریسک

در بخش قبلی قرار گذاشتیم که یک مطلب سه بخشی در مورد بازی ریسک منتشر کنیم و در بخش نخست آن، قوانین و روش بازی ریسک را یاد گرفتیم. اکنون در بخش دوم قصد داریم که روش ساخت بازی را در منزل و با حداقل امکانات بررسی کنیم. این تجربه می تواند فعالیتی سرگرم کننده ولذت بخش برای ما و خانواده باشد. علاوه بر این، می توانیم خلاقیت و سلیقه خود را در حین ساخت بازی به کار بگیریم و هنگام بازی هم، لذت و رضایت بیشتری را تجربه کنیم. همچنین نیازی هم به خرید نسخه آماده و وارداتی بازی با قیمت نسبتاً بالا نخواهیم داشت.

اگر به یاد داشته باشید گفتیم که این بازی شامل یک نقشه، ۴۴عدد کارت ریسک، تعداد زیادی مهره و ۵عدد تاس است.در ادامه روش ساخت و آماده سازی هر یک از این آیتم های بازی ریسک را بررسی می کنیم.

 

آنچه لازم  دارید

بازی ریسک

* * کاتر کاغذ

 

* * قیچی

 

* * خط کش

 

* * چسب قطره ای یا چسب نواری دو طرفه

 

**کاغذ فابریانو ۴۰۰ گرم به رنگ روشن با اندازه ۷۰*۱۰۰ سانتی متر مربع

 

* * کاغذ فابریانو مشکی ۲۲۰ گرم با اندازه ۷۰*۱۰۰ سانتی متر مربع

 

تهیه نقشه

ابتدا باید یک نقشه مناسب از دنیا با کیفیت مناسب یعنی حداقل  سیصد دی پی آی (dpi )داشته باشیم که پس از چاپ روی کاغذ بزرگ، کیفیت قابل قبولی داشته باشد. برای داشتن چنین نقشه ای کافیست که فایل نقشه آماده شده توسط ما را از طریق لینک زیر دانلود کرده وروی کاغذ با سایز دلخواه چاپ کنید.

 

لینک دانلود نقشه بازی ریسک

 

این نقشه مطابق نسخه کلاسیک و اصلی بازی طراحی شده است. با توجه به گروهی بودن بازی(۲-۶نفره) و زیاد بودن تعداد مهره‌های این بازی، توصیه می شود که این فایل را در اندازه بزرگ ( A2 یا A1 ) چاپ کنید.

 

 بهتر است هنگام چاپ به این نکته توجه کنیم که تنظیمات مربوط به رنگ چاپگر به درستی تنظیم شود تا رنگهای استفاده شده در نقشه، نسبت به فایل طراحی شده، تفاوت زیادی نداشته باشند و رنگ کشورهای روی کارتها و رنگ قاره های روی نقشه شبیه هم شوند.

 

برای اینکه بتوانیم به راحتی روی یک نقشه صاف بازی کنیم و همچنین این نقشه زود خراب نشود و ماندگاری بالایی داشته باشد، لازم است که این کاغذ A4 را روی سطح صاف و ضخیمی قرار بدهیم. به عبارتی باید چیزی شبیه به یک تخته بازی درست کنیم و نقشه را روی آن قرار دهیم.

 

برای این منظور ما از یک کادر کاغذی فابریانو ۴۰۰گرم و یک کاغذ فابریانو مشکی ۲۹۰گرم  استفاده می کنیم. کاغذ اول برای  این است که نقشه بازی خم و تا نشود. کاغذ دوم هم برای زیباتر شدن تخته بازی است. اگر نقشه را در اندازه A1 چاپ کنیم، اندازه ۷۰*۱۰۰ سانتیمتر مربع (که سایز استانداردی برای مقوا و کاغذ محسوب می شود) برای این دو کاغذ مناسب است.

 

پس از چاپ نقشه روی کاغذ A1 ،حاشیه خالی کاغذ  را با کاتر و خط کش فلزی برش می دهیم و آن را روی کاغذ فابریانو ضخیم قرار می دهیم. بعد یکی از  گوشه های آنها را که در تصویر زیر با شماره ۱ مشخص شده، روی هم تنظیم می کنیم تا دقیقاً روی هم بیفتند. در این حالت دو ضلع نقشه روی دو ضلع سمت بالا و چپ کاغذ زیر آن قرار می گیرد.

 

حالا مطابق تصویر بالا، از دو سمت پایین و راست،  به فاصله دو سانتی متر از لبه نقشه را روی کاغذ فابریانو علامت می زنیم. بعد نقشه را کنار می گذاریم و به کمک خط کش وکاتر، کاغذ زیری  را از محل علامتگذاری شده برش می دهیم. حال اگر نقشه را وسط کاغذ زیرین آن قرار دهیم،  متوجه خواهیم شد که اندازه کاغذ فابریانو از هر چهار طرف، یک سانتیمتر از نقشه بزرگتر است.

 

 

 

حالا نوبت استفاده از کاغذ فابریانوی دوم  به رنگ مشکی است و  این بار هم درست همانند روش بالا عمل می کنیم ،فقط با این تفاوت که  از دو طرف ۵ سانتی متر برش می دهیم.

 

توجه داشته باشید که  باید کاغذ مشکی از چهار طرف، به اندازه ۲٫۵سانتی متر از نقشه بزرگتر باشد.

 

اکنون کاغذ  فابریانوی اول(به رنگ روشن) را دقیقا در وسط کاغذ  فابریانوی  دوم(به رنگ مشکی) قرار می دهیم و گوشه های کاغذ مشکی(کاغذ زیرین)  را مطابق تصوی پایین برش می دهیم.

 

در این مرحله ابتدا ضلع بالا و پایین کاغذ مشکی را تا می کنیم و با چسب قطره ای یا چسب نواری دو طرفه آن را به کاغذ روی آن می چسبانیم. حاصل کار را در شکل زیر می بینید:

در انتهای کار،  نقشه راکه در بالای همین متن لینک دانلودش را قرار دادیم  به کمک چسب روی این قاب آماده شده می چسبانیم.

کارتهای بازی

همانطور که می دانید این بازی  ۴۴ کارت  دارد که  ۴۲ تای  آن تصویر یک کشور از ۴۲ کشور روی نقشه به همراه  یکی از واحدهای ارتش یعنی پیاده نظام یا سواره نظام  و یا توپخانه روی آن حک شده است.

 

دو کارت باقیمانده ، کارت جوکر هستند که تصویر هر سه واحد ارتش بر روی این دو کارت وجود دارد.

می توانید آنها را از طریق لینک های زیر دانلود و بر روی کاغذ A4 چاپ کنید.

دریافت سری اول
حجم: 3.52 مگابایت

دریافت سری دوم
حجم: 3.25 مگابایت

دریافت سری سوم
حجم: 3.38 مگابایت

دریافت سری چهارم
حجم: 1.43 مگابایت

دریافت سری پنجم

حجم: 3.16 مگابایت

 

بازی ریسک

راه دیگر این است که کارتها را روی کاغذ A4 معمولی چاپ کنیم . بعد آن را با چسب مایع روی مقوا یا کاغذی ضخیم بچسبانیم و به کمک کاتر  و خط کش، کارتها را برش دهیم.

سپس به کمک قیچی گوشه کارتها را با دقت به صورت گرد ببریم. حتی می توانیم از باقیمانده کاغذهای فابریانوی استفاده شده برای ساخت نقشه و یا تصاویر رادیولوژی که در اغلب خانه ها یافت می شود و بسیاری از موارد مشابه برای این منظور استفاده کنیم.

بازی ریسک

پس از دانلود و انجام مراحل بالا، این برگه های A4 را که هرکدام شامل ۹ کارت هستند، به وسیله کاتر و خط کش برش می دهیم و با قیچی گوشه های آنها را با دقت به صورت گرد می بُریم.

بازی ریسک

در صورتیکه بخواهید نقشه و کارتهای زیباتری داشته باشید، می توانید به جای کاغذ معمولی، از کاغذهای باکیفیت تر و سنگین‌تری مثل کاغذ کارت ویزیت، کاغذ گلاسه یا کاغذهای فشرده ۴۰۰گرم با روکش سلفون استفاده کنید.

 

مهره های بازی ریسک

مهره ها در بازی ریسک نمایانگر واحدهای ارتش هستند و برای حمله یا دفع حمله دشمن مورد استفاده قرار می گیرند. مهره اصلی این بازی، سرباز یا پیاده نظام است. با این مهره می توان این بازی را انجام داد اما با توجه به تعداد زیاد مهره ها و محدودیت جا بر روی نقشه، بهتر است از مهره های سواره نظام و توپخانه هم استفاده کنیم که به ترتیب معادل ۵ و ۱۰ سرباز هستند. بنابراین به انتخاب خود می توانیم این بازی را با یک، دو یا سه نوع مهره انجام دهیم.

می دانید که حداکثر شش نفر می توانند این بازی را انجام دهند. پس به شش دسته مهره نیاز داریم که باید با رنگهای متفاوتی از هم متمایز شوند.

بسته به خلاقیت و وقت و انرژی که صرف می کنیم می توانیم راه های مختلفی را برای پیدا کردن یا ساختن مهره ها پیدا کنیم.

شاید آسانترین و مقرون به صرفه ترین روش، استفاده از دکمه باشد. با مراجعه به یک فروشگاه لوازم خیاطی و خرازی می توانید ده ها نوع دکمه از رنگهای مختلف را ببینید و دکمه مناسب را با هزینه ناچیز پیدا کنید. باید توجه کنیم که این دکمه باید شش رنگ داشته باشید. ضرورتی هم ندارد که شکل و طرح تمام این شش دسته دکمه، عین هم باشند. فقط کافیست که رنگهای متفاوتی داشته باشند.

بازی ریسک

برای ساخت مهره می توانیم ازچوب هم استفاده کنیم. برای اینکار باید با مراجعه به یک MDF ساز یا نجار از ایشان بخواهیم که مکعب یا مستطیلهای کوچکی را در سه شکل متفاوت برای ما برش دهد. هر کدام از این اشکال نماینده یکی از انواع نیروهای ارتش یعنی پیاده نظام، سواره نظام و توپخانه هستند.

سپس این مهره های چوبی را باید در شش رنگ مختلف رنگ آمیزی کنیم. برای انجام اینکار می توانیم از انواع مختلفی از رنگ مانند رنگ روغنی، رنگ گواش، اسپری رنگ یا هرنوع رنگ دیگر استفاده کنیم.

بازی ریسک

علاوه بر دو روش بالا، در برخی از اسباب فروشی ها می توان مهره های منیاتوری  را در اشکال و رنگهای مختلف مختلف پیدا کرد.

 

تاس

بازی ریسک

همچنین اگر قصد داشته باشید که وقت بیشتری صرف کنید، می توانید خودتان تاس را بسازید. به عنوان مثال می توانید تعدادی مکعب چوبی را تهیه و رنگ آمیزی کنید. بر روی وجه های مکعب هم می توانید تعدادی خال بکشید  یا اعداد ۱ تا ۶ را بنویسید.

 
  • danial azadeh

اگر به خاطر داشته باشید قبلاً  مطلبی منتشر کردیم تحت عنوان: نگران بازی‌های کامپیوتری فرزندم هستم و در آنجا برخی از مطالبی را که در تایید یا رد بازی‌های کامپیوتری مطرح می‌شوند مورد بررسی قرار دادیم.


اما یک نکته مهم را نباید فراموش کنیم. ما وقتی حق داریم در مورد استفاده کردن یا نکردن یا تعدیل استفاده از بازی‌های کامپیوتری صحبت کنیم که گزینه‌های دیگری وجود داشته باشد.


بسیار ساده‌اندیشانه است که منچ و مار و پله را روی میز بگذاریم و از فرزندان خود بخواهیم که Clash of Clans بازی نکنند! در این راستا تصمیم گرفتیم به تدریج  برخی از بازی‌هایی را که به نظرمان می‌توانند جذاب و آموزنده باشند معرفی کنیم.


به عنوان اولین گام در این مسیر، بازی ریسک را انتخاب کردیم. این بازی سالهاست در انگلیس و آمریکا و بسیاری از کشورهای توسعه یافته رواج دارد و نه تنها جوانان و نوجوانان، بلکه افراد پخته و جاافتاده فامیل و خانواده هم ساعات خوبی را با آن می‌گذرانند.


اما خوشبختانه شکل بسیار ساده‌ای دارد و تهیه و ساخت آن هم امکان‌پذیر است و اتفاقاً خود ساخت این بازی، می‌تواند تفریحی جالب و لذت بخش باشد.


مطلبی که ما در مورد بازی ریسک تهیه کرده‌ایم در سه بخش منتشر می‌شود. بخش نخست که اکنون پیش روی شماست درباره قواعد و قوانین بازی است. بخش دوم در مورد نحوه ساخت بازی خواهد بود و بخش سوم در مورد اینکه این بازی چگونه می‌تواند تفکر استراتژیک را در ما توسعه دهد.


ریسک یک بازی استراتژیک چند نفره است که روی صفحه بازی می‌شود. این بازی، بیش از نیم قرن پیش توسط نویسنده و فیلم‌ساز فرانسوی برنده جایزه اسکار، آلبرت لاموریس طراحی و ساخته شد. دو سال بعد از اختراع آن، برادران پارکر، یک شرکت خوش‌نام آمریکایی تولید کننده بازی و اسباب‌بازی، این بازی را خریداری کرده و با اعمال تغییراتی در قوانین و ساختار بازی، آن را با نام “ریسک، بازی سلطه بر جهان” روانه بازار کرد.


هدف اصلی شما در بازی ریسک، سلطه پیدا کردن بر کل جهان است. برای رسیدن به این هدف شما به عنوان فرمانده ارتش، باید نیروهای دشمن را از روی صفحه بازی حذف کنید و تمام کشورهای روی نقشه بازی را به تصرف خود درآورید. هر کدام از بازیکنان، ارتش‌هایی را به سوی سرزمین‌های دشمن، سازمان‌دهی می‌کنند و تلاش می‌کنند قلمروی خود را گسترش دهند.

برای برنده شدن در این بازی استراتژیک، همزمان به دو فاکتور نیاز دارید: منطق و شانس. اگر استراتژی‌های زیرکانه‌ای داشته باشید و در زمان مناسب، شانس با شما یار باشد، می‌توانید حتی در مقابل بازیکنان مجرب پیروز شوید.


تجهیزات و طراحی اولیه بازی

 بازی ریسک حاوی یک نقشه از دنیا، ۴۲ عدد کارت، تعداد زیادی مهره و پنج تاس است.

نقشه این بازی، شامل شش قاره (آسیا، استرالیا، اروپا، آفریقا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی) و ۴۲ کشور یا منطقه(مانند افغانستان، خاورمیانه، ماداگاسکار و غیره) است. البته در برخی موارد این کشورها و مناطق با واقعیت همخوانی ندارند.

این بازی، به صورت گروهی و نوبتی بازی می‌شود و دو تا شش نفر بازیکن بر سر تصرف دنیا با همدیگر رقابت می‌کنند.


 مهره‌های بازی، نمایانگر نیروهای ارتش با اندازه‌های مختلف هستند و بر اساس رنگ به شش دسته تقسیم می‌شوند. هر بازیکن با انتخاب یکی از این رنگ‌ها از دیگران متمایز می‌شود. هر دسته ، شامل پیاده‌نظام، سواره‌نظام و توپخانه است که به ترتیب برابر هستند با یک، پنج و ده واحد ارتش. یعنی هر مهره سواره‌نظام معادل پنج نفر پیاده‌نظام است و هر واحد توپخانه، معادل ده پیاده‌نظام.

به تعداد کشورها(یعنی ۴۲) هم کارت موسوم به کارت ریسک وجود دارد که روی هر کدام دو تصویر کشیده شده است: تصویر یکی از کشورهای روی نقشه و تصویر یکی از سه نوع واحد ارتش یعنی پیاده نظام،سواره نظام ویا توپخانه


در بیشتر نسخه‌های بازی، دو عدد کارت جوکر هم وجود دارد که روی هر کدام، هر سه تصویر پیاده‌نظام، سواره‌نظام و توپخانه کشیده شده است.

تعداد مهره‌های هر بازیکن در آغاز بازی، بر اساس تعداد نفرات شرکت‌کننده مشخص می‌شود:


شش بازیکن، هر کدام ۲۰ مهره یا واحد ارتش

پنج بازیکن، هر کدام ۲۵ مهره

چهار بازیکن، هر کدام ۳۰ مهره

سه بازیکن، هر کدام ۳۵ مهره

دو بازیکن، هر کدام ۴۰ مهره

ترکیب اولیه بازی

این مرحله، نقطه شروع بازی است و هر کشور توسط یک مهره از هر بازیکن اشغال می‌شود. به این ترتیب که هر بازیکن یک بار تاس را می‌ریزد و بازیکنی که بالاترین تاس را بیاورد، یک کشور اشغال نشده را با گذاشتن یک مهره بر روی آن، انتخاب می‌کند. سپس بازیکنان دیگر، در جهت عقربه‌های ساعت و به همین روال، کشور دیگری را به تملک خود در می‌آورند و این روند ادامه پیدا می‌کند تا وقتی که تمام کشورها اشغال شوند. تعداد کشوری که هر بازیکن اشغال می‌کند، بستگی به تعداد نفرات شرکت‌کننده دارد. به عنوان مثال اگر تعداد این نفرات، سه باشد، هر نفر چهارده کشور را تصاحب می‌کند(این عدد با تقسیم چهل و دو یعنی تعداد کشورها بر تعداد نفرات شرکت‌کننده به دست می‌آید).


این روشِ استفاده از تاس برای انتخاب کشورها در نسخه اولیه بازی پیشنهاد شده بود. روش دومی هم برای این کار هم وجود دارد که سریع‌تر از روش قبلی است و آن به این صورت است که بعد از بُر زدن چهل و دو کارت بازی و تقسیم تصادفی آن‌ها بین بازیکنان، مشخص می‌شود که هر کسی در ابتدا مالک کدام کشورها است. یادآوری می‌کنیم که روی هر کدام از کارت‌ها، نام و نقشه یکی از کشورها وجود دارد.


هنوز تعدادی از مهره‌ها در دست بازیکنان است و باید بر روی نقشه توزیع شوند. در مرحله بعد، بازیکنان با گذاشتن یک مهره دیگر روی یکی از کشورهای خود، به تقویت آن می‌پردازند و این روند را تا جایی ادامه می‌دهند که تمام مهره‌ها روی نقشه قرار داده شوند. به این ترتیب، وضعیت اولیه نقشه سیاسی دنیا شکل می‌گیرد.

هرکس در هر نوبت از بازی خود، سه کار را انجام می‌دهد:


دریافت ارتش جدید و مستقر کردن آن‌ها در کشورهای خود

حمله به دشمنان

جابجایی نیروهای ارتش بین کشورهای تحت حاکمیت خود

دریافت ارتش جدید و مستقر کردن آن

هر بازیکن در ابتدای هر نوبت، بر اساس سابقه و کیفیت بازی، تعدادی پیاده نظام (سرباز) دریافت می‌کند.تعداد سربازهایی که در ابتدای نوبت خود می گیرید، حاصل موارد ذیل است:

به ازای هر سه کشور تحت حکومت یک بازیکن، یک سرباز جدید به بازیکن داده می‌شود. به عنوان مثال اگر شما در قلمرو خود، هفده کشور داشته باشید، پنج مهره جدید دریافت می‌کنید.( تعداد قلمروها (کشورها) تحت کنترل تقسیم بر عدد ۳ )
در جریان بازی، هر بازیکن به روش‌های مختلف، تعدادی کارت ریسک به دست می‌آورد. در ابتدای هر نوبت، می‌توان از این کارت‌ها برای دریافت مهره جدید استفاده کرد. کارت ها دارای ۱ یا ۲ ستاره  هستند. شما میتوانید تعدادی از کارتها را تحویل بدهید وبه جای آنها سرباز بگیرید.مجموع تعداد ستاره ها مشخص می کند که چه تعدادی سربازدراین داد و ستد به شما تعلق میگیرد.برای مشاهده  اینکه چه تعداد سرباز میتوانید به ازای هر ستاره درج شده برروی کارت بگیرید ، از چارت بر روی گوشه سمت چپ نقشه که تصویرش در زیر آمده است،استفاده کنید.
در صورتی که کسی در این مرحله، پنج یا بیشتر از پنج کارت داشته باشد، باید حداقل یکی  از آن‌ها را برای دریافت نیروی تقویتی جدید(سرباز) استفاده کند تا تعداد کارت‌ها از پنج کمتر شود.

با توجه به مجموع ستارهای درج شده بر روی کارتها میتوانید،سرباز(پیاده نظام) دریافت کنید.

برای آشنایی بیشتر با چارت خوانی به این  دو مثال توجه کنید:

مثال اول: تیم آبی درنوبت اول دو کارت دارد که  در مجموع محتوی چهار ستاره است. این تیم میتواند دو کارت( یعنی در واقع چهار ستاره) خود را بدهد و طبق چارت  در مقابل هفت سرباز دریافت کند.

مثال اول: تیم  دوم   پنج  کارت دارد که  در مجموع محتوی ۹ ستاره است. این تیم میتواند  پنچ کارت ( یعنی در واقع ۹ ستاره) خود را بدهد و طبق چارت زیر  در مقابل  بیست و پنج سرباز دریافت کند.
پس هر بار که یک تعداد کارت در مقابل یک تعداد نیروی جدید معاوضه شدند،میتوانید همگی آنها را بر روی کشورهایی که تحت کنترل دارید،پخش کنید ویا تنها بر روی یکی از کشورها بنا به تشخیص خود بچینید.

اگر کسی بتواند بر تمام کشورهای یک قاره، تسلط پیدا کنید(یعنی نیروهای بازیکن دیگری در آنجا حضور نداشته باشد)، تعداد مشخصی نیروی ارتشی جدید به عنوان جایزه دریافت می‌کند: این تعداد برای قاره‌های استرالیا و آمریکای جنوبی، دو است، برای بقیه قاره‌ها هم به این صورت است: آفریقا، سه نیرو، اروپا و آمریکای شمالی، پنج نیرو و آسیا، هفت نیرو.طبق قرارداد، هر بازیکن در این مرحله می‌تواند حداقل سه نیروی جدید وارد بازی کند.

گفتیم که در ابتدای هر نوبت می‌توانید در ازای کارت‌هایی که به دست آورده‌اید، نیروی جدید دریافت کنید. اگر هم اکنون مالک یک یا چند تا از کشورهایی باشید که بر روی کارت کشیده شده، دو نیروی پیاده‌نظام اضافی هم دریافت می‌کنید. این دو نیرو را فقط می‌توانید در کشورهای روی کارت مستقر کنید.

پس از دریافت این نیروهای جدید، باید در ابتدای هر نوبت، آن‌ها را به دلخواه در کشورهای خود مستقر کنید.

حمله کردن
حال می‌توانید به کشورگشایی بپردازید. شما فقط اجازه دارید به کشورهایی حمله کنید که یا با آن‌ها همسایه هستید یا از طریق دریا به آن‌ها دسترسی دارید. برای مثال، نمی‌توانید از افغانستان به استرالیا حمله کنید. دسترسی از طریق دریا، به صورت خط چین بر روی نقشه مشخص شده است. به عنوان مثال، می‌توانید از خاورمیانه و با عبور از مسیر دریایی به شرق افریقا حمله کنید.

با در نظر گرفتن شرط قبلی، هرکس در هر نوبت می‌تواند از هر جایی به هرکسی و به تعداد دلخواه حمله کند. حتی ممکن است بازیکنی به دلایل استراتژیک اقدام به حمله نکند.
پس از تعیین کشور هدف، باید در مورد تعداد نیروی نظامی که در این حمله شرکت می‌کنند، تصمیم بگیرید.

 باید به این نکته توجه کرد که یکی از واحدهای ارتش، مسئول حفظ کشور مبدأ یعنی کشوری که حمله از آنجا صورت می‌گیرد است و اجازه ندارد که در این حمله شرکت کند. به عبارتی، در جریان بازی هیچ کشوری نباید اشغال نشده و خالی باشد.



بازی ریسک (۱): چگونه ریسک بازی کنیم؟

  ۱۷دیدگاه   قبل از بیست و دو سالگی    مختص کاربر آزاد    
بازی ریسک

اگر به خاطر داشته باشید قبلاً مطلبی منتشر کردیم تحت عنوان: نگران بازی‌های کامپیوتری فرزندم هستم و در آنجا برخی از مطالبی را که در تایید یا رد بازی‌های کامپیوتری مطرح می‌شوند مورد بررسی قرار دادیم.

اما یک نکته مهم را نباید فراموش کنیم. ما وقتی حق داریم در مورد استفاده کردن یا نکردن یا تعدیل استفاده از بازی‌های کامپیوتری صحبت کنیم که گزینه‌های دیگری وجود داشته باشد.

بسیار ساده‌اندیشانه است که منچ و مار و پله را روی میز بگذاریم و از فرزندان خود بخواهیم که Clash of Clans بازی نکنند! در این راستا تصمیم گرفتیم به تدریج  برخی از بازی‌هایی را که به نظرمان می‌توانند جذاب و آموزنده باشند معرفی کنیم.

به عنوان اولین گام در این مسیر، بازی ریسک را انتخاب کردیم. این بازی سالهاست در انگلیس و آمریکا و بسیاری از کشورهای توسعه یافته رواج دارد و نه تنها جوانان و نوجوانان، بلکه افراد پخته و جاافتاده فامیل و خانواده هم ساعات خوبی را با آن می‌گذرانند.

مزیت مهم این بازی، پرورش تفکر استراتژیک است 

اما خوشبختانه شکل بسیار ساده‌ای دارد و تهیه و ساخت آن هم امکان‌پذیر است و اتفاقاً خود ساخت این بازی، می‌تواند تفریحی جالب و لذت بخش باشد.

مطلبی که ما در مورد بازی ریسک تهیه کرده‌ایم در سه بخش منتشر می‌شود. بخش نخست که اکنون پیش روی شماست درباره قواعد و قوانین بازی است. بخش دوم در مورد نحوه ساخت بازی خواهد بود و بخش سوم در مورد اینکه این بازی چگونه می‌تواند تفکر استراتژیک را در ما توسعه دهد.

ریسک یک بازی استراتژیک چند نفره است که روی صفحه بازی می‌شود. این بازی، بیش از نیم قرن پیش توسط نویسنده و فیلم‌ساز فرانسوی برنده جایزه اسکار، آلبرت لاموریس طراحی و ساخته شد. دو سال بعد از اختراع آن، برادران پارکر، یک شرکت خوش‌نام آمریکایی تولید کننده بازی و اسباب‌بازی، این بازی را خریداری کرده و با اعمال تغییراتی در قوانین و ساختار بازی، آن را با نام “ریسک، بازی سلطه بر جهان” روانه بازار کرد.

هدف اصلی شما در بازی ریسک، سلطه پیدا کردن بر کل جهان است. برای رسیدن به این هدف شما به عنوان فرمانده ارتش، باید نیروهای دشمن را از روی صفحه بازی حذف کنید و تمام کشورهای روی نقشه بازی را به تصرف خود درآورید. هر کدام از بازیکنان، ارتش‌هایی را به سوی سرزمین‌های دشمن، سازمان‌دهی می‌کنند و تلاش می‌کنند قلمروی خود را گسترش دهند.

بازی ریسک

برای برنده شدن در این بازی استراتژیک، همزمان به دو فاکتور نیاز دارید: منطق و شانس. اگر استراتژی‌های زیرکانه‌ای داشته باشید و در زمان مناسب، شانس با شما یار باشد، می‌توانید حتی در مقابل بازیکنان مجرب پیروز شوید.

تجهیزات و طراحی اولیه بازی
 بازی ریسک حاوی یک نقشه از دنیا، ۴۲ عدد کارت، تعداد زیادی مهره و پنج تاس است.

بازی ریسک

نقشه این بازی، شامل شش قاره (آسیا، استرالیا، اروپا، آفریقا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی) و ۴۲ کشور یا منطقه(مانند افغانستان، خاورمیانه، ماداگاسکار و غیره) است. البته در برخی موارد این کشورها و مناطق با واقعیت همخوانی ندارند.

این بازی، به صورت گروهی و نوبتی بازی می‌شود و دو تا شش نفر بازیکن بر سر تصرف دنیا با همدیگر رقابت می‌کنند.

 مهره‌های بازی، نمایانگر نیروهای ارتش با اندازه‌های مختلف هستند و بر اساس رنگ به شش دسته تقسیم می‌شوند. هر بازیکن با انتخاب یکی از این رنگ‌ها از دیگران متمایز می‌شود. هر دسته ، شامل پیاده‌نظام، سواره‌نظام و توپخانه است که به ترتیب برابر هستند با یک، پنج و ده واحد ارتش. یعنی هر مهره سواره‌نظام معادل پنج نفر پیاده‌نظام است و هر واحد توپخانه، معادل ده پیاده‌نظام.

بازی ریسک

به تعداد کشورها(یعنی ۴۲) هم کارت موسوم به کارت ریسک وجود دارد که روی هر کدام دو تصویر کشیده شده است: تصویر یکی از کشورهای روی نقشه و تصویر یکی از سه نوع واحد ارتش یعنی پیاده نظام،سواره نظام ویا توپخانه

در بیشتر نسخه‌های بازی، دو عدد کارت جوکر هم وجود دارد که روی هر کدام، هر سه تصویر پیاده‌نظام، سواره‌نظام و توپخانه کشیده شده است.

بازی ریسک

تعداد مهره‌های هر بازیکن در آغاز بازی، بر اساس تعداد نفرات شرکت‌کننده مشخص می‌شود:

شش بازیکن، هر کدام ۲۰ مهره یا واحد ارتش
پنج بازیکن، هر کدام ۲۵ مهره
چهار بازیکن، هر کدام ۳۰ مهره
سه بازیکن، هر کدام ۳۵ مهره
دو بازیکن، هر کدام ۴۰ مهره
ترکیب اولیه بازی
این مرحله، نقطه شروع بازی است و هر کشور توسط یک مهره از هر بازیکن اشغال می‌شود. به این ترتیب که هر بازیکن یک بار تاس را می‌ریزد و بازیکنی که بالاترین تاس را بیاورد، یک کشور اشغال نشده را با گذاشتن یک مهره بر روی آن، انتخاب می‌کند. سپس بازیکنان دیگر، در جهت عقربه‌های ساعت و به همین روال، کشور دیگری را به تملک خود در می‌آورند و این روند ادامه پیدا می‌کند تا وقتی که تمام کشورها اشغال شوند. تعداد کشوری که هر بازیکن اشغال می‌کند، بستگی به تعداد نفرات شرکت‌کننده دارد. به عنوان مثال اگر تعداد این نفرات، سه باشد، هر نفر چهارده کشور را تصاحب می‌کند(این عدد با تقسیم چهل و دو یعنی تعداد کشورها بر تعداد نفرات شرکت‌کننده به دست می‌آید).

این روشِ استفاده از تاس برای انتخاب کشورها در نسخه اولیه بازی پیشنهاد شده بود. روش دومی هم برای این کار هم وجود دارد که سریع‌تر از روش قبلی است و آن به این صورت است که بعد از بُر زدن چهل و دو کارت بازی و تقسیم تصادفی آن‌ها بین بازیکنان، مشخص می‌شود که هر کسی در ابتدا مالک کدام کشورها است. یادآوری می‌کنیم که روی هر کدام از کارت‌ها، نام و نقشه یکی از کشورها وجود دارد.

هنوز تعدادی از مهره‌ها در دست بازیکنان است و باید بر روی نقشه توزیع شوند. در مرحله بعد، بازیکنان با گذاشتن یک مهره دیگر روی یکی از کشورهای خود، به تقویت آن می‌پردازند و این روند را تا جایی ادامه می‌دهند که تمام مهره‌ها روی نقشه قرار داده شوند. به این ترتیب، وضعیت اولیه نقشه سیاسی دنیا شکل می‌گیرد.

بازی ریسک

هرکس در هر نوبت از بازی خود، سه کار را انجام می‌دهد:

دریافت ارتش جدید و مستقر کردن آن‌ها در کشورهای خود
حمله به دشمنان
جابجایی نیروهای ارتش بین کشورهای تحت حاکمیت خود
دریافت ارتش جدید و مستقر کردن آن
بازی ریسک

هر بازیکن در ابتدای هر نوبت، بر اساس سابقه و کیفیت بازی، تعدادی پیاده نظام (سرباز) دریافت می‌کند.تعداد سربازهایی که در ابتدای نوبت خود می گیرید، حاصل موارد ذیل است:

به ازای هر سه کشور تحت حکومت یک بازیکن، یک سرباز جدید به بازیکن داده می‌شود. به عنوان مثال اگر شما در قلمرو خود، هفده کشور داشته باشید، پنج مهره جدید دریافت می‌کنید.( تعداد قلمروها (کشورها) تحت کنترل تقسیم بر عدد ۳ )
در جریان بازی، هر بازیکن به روش‌های مختلف، تعدادی کارت ریسک به دست می‌آورد. در ابتدای هر نوبت، می‌توان از این کارت‌ها برای دریافت مهره جدید استفاده کرد. کارت ها دارای ۱ یا ۲ ستاره  هستند. شما میتوانید تعدادی از کارتها را تحویل بدهید وبه جای آنها سرباز بگیرید.مجموع تعداد ستاره ها مشخص می کند که چه تعدادی سربازدراین داد و ستد به شما تعلق میگیرد.برای مشاهده  اینکه چه تعداد سرباز میتوانید به ازای هر ستاره درج شده برروی کارت بگیرید ، از چارت بر روی گوشه سمت چپ نقشه که تصویرش در زیر آمده است،استفاده کنید.
در صورتی که کسی در این مرحله، پنج یا بیشتر از پنج کارت داشته باشد، باید حداقل یکی  از آن‌ها را برای دریافت نیروی تقویتی جدید(سرباز) استفاده کند تا تعداد کارت‌ها از پنج کمتر شود.

با توجه به مجموع ستارهای درج شده بر روی کارتها میتوانید،سرباز(پیاده نظام) دریافت کنید.

برای آشنایی بیشتر با چارت خوانی به این  دو مثال توجه کنید:

مثال اول: تیم آبی درنوبت اول دو کارت دارد که  در مجموع محتوی چهار ستاره است. این تیم میتواند دو کارت( یعنی در واقع چهار ستاره) خود را بدهد و طبق چارت  در مقابل هفت سرباز دریافت کند.

مثال اول: تیم  دوم   پنج  کارت دارد که  در مجموع محتوی ۹ ستاره است. این تیم میتواند  پنچ کارت ( یعنی در واقع ۹ ستاره) خود را بدهد و طبق چارت زیر  در مقابل  بیست و پنج سرباز دریافت کند.

بازی ریسک

پس هر بار که یک تعداد کارت در مقابل یک تعداد نیروی جدید معاوضه شدند،میتوانید همگی آنها را بر روی کشورهایی که تحت کنترل دارید،پخش کنید ویا تنها بر روی یکی از کشورها بنا به تشخیص خود بچینید.

اگر کسی بتواند بر تمام کشورهای یک قاره، تسلط پیدا کنید(یعنی نیروهای بازیکن دیگری در آنجا حضور نداشته باشد)، تعداد مشخصی نیروی ارتشی جدید به عنوان جایزه دریافت می‌کند: این تعداد برای قاره‌های استرالیا و آمریکای جنوبی، دو است، برای بقیه قاره‌ها هم به این صورت است: آفریقا، سه نیرو، اروپا و آمریکای شمالی، پنج نیرو و آسیا، هفت نیرو.طبق قرارداد، هر بازیکن در این مرحله می‌تواند حداقل سه نیروی جدید وارد بازی کند.

بازی ریسک

گفتیم که در ابتدای هر نوبت می‌توانید در ازای کارت‌هایی که به دست آورده‌اید، نیروی جدید دریافت کنید. اگر هم اکنون مالک یک یا چند تا از کشورهایی باشید که بر روی کارت کشیده شده، دو نیروی پیاده‌نظام اضافی هم دریافت می‌کنید. این دو نیرو را فقط می‌توانید در کشورهای روی کارت مستقر کنید.

پس از دریافت این نیروهای جدید، باید در ابتدای هر نوبت، آن‌ها را به دلخواه در کشورهای خود مستقر کنید.

حمله کردن
حال می‌توانید به کشورگشایی بپردازید. شما فقط اجازه دارید به کشورهایی حمله کنید که یا با آن‌ها همسایه هستید یا از طریق دریا به آن‌ها دسترسی دارید. برای مثال، نمی‌توانید از افغانستان به استرالیا حمله کنید. دسترسی از طریق دریا، به صورت خط چین بر روی نقشه مشخص شده است. به عنوان مثال، می‌توانید از خاورمیانه و با عبور از مسیر دریایی به شرق افریقا حمله کنید.

با در نظر گرفتن شرط قبلی، هرکس در هر نوبت می‌تواند از هر جایی به هرکسی و به تعداد دلخواه حمله کند. حتی ممکن است بازیکنی به دلایل استراتژیک اقدام به حمله نکند.

بازی ریسک

پس از تعیین کشور هدف، باید در مورد تعداد نیروی نظامی که در این حمله شرکت می‌کنند، تصمیم بگیرید.

 باید به این نکته توجه کرد که یکی از واحدهای ارتش، مسئول حفظ کشور مبدأ یعنی کشوری که حمله از آنجا صورت می‌گیرد است و اجازه ندارد که در این حمله شرکت کند. به عبارتی، در جریان بازی هیچ کشوری نباید اشغال نشده و خالی باشد.

بازی ریسک

نتیجه حمله را تاس‌ها مشخص می‌کنند. شخص حمله‌کننده ، بسته به اندازه ارتش خود، حداکثر سه تاس را می‌ریزد. اگر با یک یا دو ارتش حمله کند، به ترتیب یک یا دو تاس را می‌توانیم بریزیم و اگر اندازه ارتش بزرگ‌تر باشد، سه تاس.

به همین ترتیب، شخص دفاع‌کننده هم با توجه به اندازه ارتش خود در کشوری که مورد حمله قرار گرفته، حداکثر دو تاس را برای دفاع در مقابل حمله می‌ریزد. نتیجه این حمله به این صورت مشخص می‌شود:

 بالاترین تاس‌های هردو طرف را با هم مقایسه می‌کنیم. اگر هردو طرف از حداکثر تعداد تاس استفاده کرده باشند، دو تاس بالاتر از سه تاس طرف مهاجم را با دو تاس طرف مدافع مقایسه می‌کنیم.
اگر یکی از طرفین، از یک تاس استفاده کرده باشد، فقط یک مقایسه، آن هم بین دو تاس بالاتر انجام می‌شود. مابقی تاس‌ها درنظر گرفته نمی‌شوند.
در هر مقایسه، طرفی که تاس پایین‌تری آورده، مغلوب شده و یکی از نیروهایش را از دست می‌دهد.
اگر دو تاس طرفین برابر باشند، مدافع پیروز محسوب می‌شود.
تعداد تاس‌ها هرچقدر که باشد، مقایسه را به همین روش تکرار می‌دهیم.
به این ترتیب، نتیجه این حمله مشخص می‌شود. اگر طرف حمله‌کننده بتواند تمامی نیروهای مدافع را شکست دهد، باید حداقل نیرویی را به تعداد افراد شرکت‌کننده در آخرین حمله، در این کشور جدید مستقر کند. برای ارسال نیروی بیشتر، محدودیتی وجود ندارد با این شرط که کشور مبدأ نباید خالی شود.

حال طرف حمله‌کننده باید تصمیم بگیرد که آیا قصد  دارد دوباره از همین کشور یا کشوری دیگر، حمله دیگری را تدارک ببیند یا تصمیم دارد که دیگر حمله نکند.

در انتهای فاز حمله، اگر توانسته باشید حداقل یک کشور را تصرف کنید، یک کارت ریسک جایزه می‌گیرید. در یک نوبت، نمی‌توان بیشتر از یک کارت به این روش دریافت کرد.

همچنین اگر با حملات خود بتوانید آخرین کشور از قلمروی دشمن را اشغال کنید، تمام کارت‌هایی که در دست دارد، به عنوان غنیمت به شما تعلق خواهد گرفت.

تقویت استحکامات دفاعی

پس از انجام حملات و قبل از دادن نوبت به دیگری، می‌توانید نیروهای خود را بین کشورهای تحت سلطه خود جابجا کنید. با این کار می‌توانید قبل از دادن نوبت به نفر بعدی، توان دفاعی خود را در مقابل حملات احتمالی دشمن تقویت کنید.

دو قاعده متفاوت در مورد میزان این جابجایی وجود دارد. قاعده اول می‌گوید که شما فقط می‌توانید جابه جایی نیرو را به یک کشور همسایه انجام دهید. اما طبق قاعده دیگر، می‌توانید نیروها را به هر کدام از کشورهای خود انتقال دهید به شرطی که در سرزمین‌های شما، بین مبدأ و مقصد، چنین مسیری وجود داشته باشد. به عبارتی دیگر نمی‌توانید نیروهای خود را بر روی سرزمین‌های متعلق به دیگران جابجا کنید.

شما فقط یک‌بار اجازه دارید که نیروهای خود را انتقال دهید. همچنین در این مرحله هم مثل همیشه باید دقت کنید که حداقل یک نیرو را در کشور مقصد باقی بگذارید.

پس از این مرحله، نوبت به فرد سمت چپ شما می‌رسد و این روند به همین ترتیب تکرار می‌شود. این آرایش دادن نیروها، حمله‌ها و دفاع‌ها تا زمانی ادامه می‌یابد که یکی از طرفین درگیر تمامی دشمنان خود را از روی صفحه نقشه رانده باشد.
  • danial azadeh


احتمالاً نام کتاب Winning نوشته‌ی Jack Welch (جک ولش) را شنیده‌اید. این کتاب درباره‌ی اصول پیروزی در محیط کار و زندگی، تالیف و منتشر شده است. اگر چه این کتاب را به صورت مستقل در بخش معرفی کتاب، مطرح کرده‌ایم اما نقل به مضمون بخش کوتاهی از کتاب زیبای جک ولش در اینجا می‌تواند الهام بخش باشد.


بعضی فکر می‌کنند اولین شغل آنها قرار است سرنوشت تمام زندگیشان را مشخص کند. اما اگر از افراد موفق درباره‌ی اولین شغلشان بپرسی، بلافاصله می‌خندند. مدیر عامل P&G یکی از بزر‌گترین «اقتصاد‌های جهان»، فکر می‌کرده که استاد تاریخ خواهد شد. اگر چه این تصور او بود و زندگی واقعیش با شش سال خواربار فروشی آغاز شد. شبیه همین ماجرا را می‌توانید در مورد خانم ویتمن ببینید. در نگاه اول به نظر نمی‌رسد سرپرستی یک گل فروشی، به مدیریت بزرگترین حراج آنلاین جهان eBay منتهی شود.


تقریباً نمی‌شود حدس بزنید که یک شغل چگونه قرار است مسیر شغلی شما را رقم بزند. کسی نمی‌تواند اهمیت شغل را انکار کند. هیجانی که به خاطر یک شغل خوب در تمام زندگی جاری می‌شود و بی معنایی زندگی پس از آنکه احساس می‌کنیم شغلمان نامناسب است، انکارناپذیر است.


فراموش نکنیم که هیچ شغلی، به صورت کامل ایده‌آل نیست. بلکه برخی شغل‌ها خوب هستند. خوب به معنای اینکه «مزایای آنها» به معایب آنها می‌چربد. توصیه‌هایی که برای یافتن شغل وجود دارد را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:


(۱) یافتن شغل در شرایطی که سر فرصت در پی زندگی مطلوب‌تری هستیم.


(۲) یافتن نخستین شغل


(۳) یافتن شغل پس از اخراج یا به هر دلیل دیگری


اما اگر می‌خواهید یک شغل جدید را انتخاب کنید به این نشانه‌ها دقت کنید:


نشانه‌ی خوب اول: از انسانهای آنجا لذت می‌برید. دوست دارید کنارشان باشید و احساس می‌کنید مثل خودتان فکر و عمل می‌کنند.


نشانه‌ی بد اول: احساس می‌کنید که قرار است نقش کسی غیر از خودتان را بازی کنید. همکاران مهره‌های مختلف شطرنجی هستند که شما خود، یکی از آنان هستید.

نشانه‌ی خوب دوم: احساس می‌کنید که شغلی که یافته‌اید دو نوع فرصت رشد به شما می‌دهد: فرصت رشد شخصی برای اینکه کیفیت زندگی خود را بهتر کنیم و فرصت رشد سازمانی برای اینکه بتوانیم فضای موجود را تحمل کرده و به تدریج بهتر کنیم.



نشانه‌ی بد دوم: شما را به عنوان یک متخصص می‌شناسند و مطمئن هستید که باهوش‌ترین فرد در آن شرکت خواهید بود.


نشانه‌ی خوب سوم: شغلتان می‌تواند برایتان اعتبار ایجاد کند. مهم نیست در آینده کجا کار خواهید کرد، اما کوله‌بار خوبی از تجربه و اعتبار را با خود به همراه خواهید داشت.


نشانه‌ی بد سوم: آن شغل در صنعتی است که یا کل صنعت ورشکسته شده یا در حال افول است. دیر یا زود زمانی می‌رسد که نمی‌توانید از شغل قبلی خود صحبت کنید!


  • danial azadeh


انتخاب رشته دانشگاهی مناسب و همینطور انتخاب شغل مناسب،‌ یکی از دغدغه‌های اصلی این روزهای بسیاری از ماست. دلیل این مسئله هم مشخص است. روندهای جدیدی طی سالهای گذشته در ایران و جهان شکل گرفته که قبلاً تا این حد جدی وجود نداشت:


* رقابت در فضای آموزشی و تخصصی افزایش یافته است: سه دهه قبل،‌ همین که یک نفر مدرک دیپلم در دست داشت، تا حد خوبی می‌توانست تضمین کننده شغل مناسب و درآمد قابل قبول برای او باشد. امروز داشتن مدرک کارشناسی ارشد و دکترا هم، حتی «دستیابی به لقمه‌ای نان» را تضمین نمی‌کند. حجم زیاد فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، صدور انواع مدرک‌ها و گواهی‌ها، عدم امکان مقایسه دقیق تخصص دانش‌آموختگان، غیرتخصصی بودن فضای کسب و کار و صنعت و اقتصاد در بسیاری از حوزه‌ها، همه و همه باعث شده که کسب مدرک تحصیلی به خودی خود نتواند تضمین‌کننده‌ی موفقیت در زندگی اجتماعی و اقتصادی باشد.


* فضای کسب و کار و فعالیت‌های اقتصادی به شدت به سمت رقابتی شدن می‌رود.رقابت در اقتصاد افزایش یافته و دیگر، هر محصول یا هر خدمتی به سادگی فروخته نمی‌شود. سالها قبل، در بسیاری از حوزه‌ها، تقاضا بیشتر از عرضه بود. دوران بدقول بودن خیاط‌ها و نجار‌ها، دورانی بود که مشتری بود اما کسی که به او خدماتی ارائه کند وجود نداشت یا کم بود. امروز خیاط و نجار یا هر فروشنده‌ی دیگری،‌ با ده‌ها و صدها و هزاران رقیب مواجه است که اگر لحظه‌ای بی‌دقتی کند، مشتری خود را برای همیشه از دست خواهد داد. در صنایع بزرگ‌تر هم ماجرا چندان تفاوتی ندارد. جالب اینجاست که حتی داشتن رانت‌های خاص و ارتباطات مستحکم هم، چندان از شدت رقابت کم نکرده است. امروزه تعداد کسانی که چنین ارتباطاتی دارند زیاد‌تر از تعداد موقعیتهای شغلی موجود برای آنهاست. بنابراین، هر کس که در هر موقعیت اقتصادی یا موقعیت شغلی قرار بگیرد، زیر ذره‌بین دیگر رقبا قرار می‌گیرد تا به بهانه‌ی ناتوانی‌ها یا اشتباهاتش، جایگاهش را به فرد دیگری بسپارد.


* محیط اقتصادی و اجتماعی،‌ بسیار متغیرتر و پویاتر از قبل شده. همانطور که کن رابینسون در سخنرانی خودش مطرح کرد، بسیاری از ما، هیچ دیدی نسبت به شغل‌ها و موقعیت‌های شغلی و وضعیت آینده‌ی دنیا طی یک یا دو دهه‌ی آینده نداریم. به عبارت دیگر، نمی‌دانیم شغل و حرفه‌ و تخصصی که امروز آغاز می‌کنیم، یک یا دو دهه بعد، چه جایگاهی خواهد داشت. یا اساساً وجود خواهد داشت یا خیر.


* شاخص‌هایی مثل «رضایت شغلی» اهمیتی بسیار جدی پیدا کرده‌اند. اساساً امروز، رضایت از شغل یک دغدغه است و برای بسیاری از ما انسانها، عاملی جدی در تصمیم گیری است. آن دوره که می‌گفتند: «برو کار می‌کن، مگو چیست کار…» و طرف مقابل، با همین یک مصرع قانع می‌شد و به سراغ کار کردن می‌رفت گذشته! امروز نوع کار مهم است. محیط کار مهم است. ساعات کار افزایش یافته و سهم بیشتری از زندگی ما را به خود اختصاص داده است. شکل‌های سنتی تعاملات اجتماعی و مهمانی‌های شبانه و دور هم جمع شدن‌ها، بسیار کمرنگ شده و فعالیت اجتماعی و حضور اجتماعی،‌ اگر هست، عمدتاً در محیط کار است. بنابراین، عملاً قسمت قابل توجهی از رضایت در زندگی، با تکیه بر رضایت از شغل حاصل می‌شود.


* واریانس درآمد موقعیت‌های شغلی و مدارج تحصیلی در حال افزایش است. سالها قبل،‌ ساده‌تر از امروز می‌شد متوسط درآمد یک لیسانسیه را حدس زد. لااقل راحت‌تر می‌شد متوسط درآمد یک مهندس عمران یا یک وکیل یا یک روزنامه نگار را حدس زد. ساده‌تر می‌شد برآورد کرد که یک ویزیتور، چقدر درآمد دارد. مدیر یک کارخانه صنعتی، حدوداً چقدر درآمد دارد. امروز این کار بسیار سخت‌تر شده است. کسی که مدرک زبان انگلیسی دارد و دقیقاً با اتکا به مدرکش کار می‌کند، ممکن است در تلاش و تقلا برای جستجوی شغل باشد و هنوز بیکار مانده باشد. بعید هم نیست هر ماه ده میلیون تومان حقوق بگیرد و شرکت‌های مختلف در کمین نشسته باشند تا در اولین فرصت او را جذب کنند.



حاصل همه روندهای فوق، این است که باید دقت بیشتری در تعیین رشته و انتخاب شغل و توسعه مهارت خود، داشته باشیم. شانس بقا و رشد، برای کسانی بیشتر خواهد بود که استعداد و علایق آنها،‌ بیشترین تطبیق را با محیط شغلی و تخصصی آنها داشته باشد.


البته این موضوع، حرف جدیدی نیست و ادعایی نیست که مخالف جدی داشته باشد. آنچه مهم است تشخیص استعداد‌ها است. همه مردم در ایران و جهان، مشتاقانه به سمت هر ابزاری می‌روند تا بتوانند استعداد‌های خود و فرزندانشان را بهتر تشخیص دهند و آن را توسعه دهند.


پدرها و مادرها، با صرف زمان و هزینه‌های مالی زیاد، فرزندان خود را در انواع کلاس‌ها و باشگاه‌ها و اردو‌ها ثبت نام می‌کنند تا استعداد‌های او را بهتر تشخیص دهند.


دانشجویان در کنار درس‌های دانشگاه، با شرکت در فعالیت‌های فوق برنامه‌، فضا و زمینه‌ای را برای ارزیابی استعداد‌ و علاقه خود در حوزه‌های دیگر جستجو می‌کنند.


در سن‌ بالاتر هم، نارضایتی از محیط کار و زندگی، انسانها را به سمت کلاس‌ها و دوره‌های خودشناسی و شخصیت شناسی و انواع آزمون‌ها و پرسشنامه‌ها هدایت می‌کند، تا شاید بتوانند خودشان را قانع کنند که دلیل رشد و موفقیت کم آنها، عدم تطبیق استعداد و توانمندی‌ها با شرایط محیط کار و زندگی آنان بوده است.


مبحث استعدادیابی و شیوه‌های صحیح آن، یکی از حوزه‌هایی است که می‌تواند به انتخاب‌های بهتر در تحصیل و شغل، کمک کند.

  • danial azadeh


حرف‌های زیادی وجود دارد که «شاید اگر آنها را در سنین نوجوانی شنیده بودیم و می‌دانستیم…» زندگی متفاوتی را تجربه می‌کردیم. تینا سلیگ، از نحوه‌ی آموزش خود برای دانشجویان دانشگاه استنفورد می‌گوید: «من قبل از شروع تعطیلات آخر هفته،‌ یک پاکت به بچه‌ها می‌دهم که در آن یک اسکناس پنج دلاری وجود دارد. به بچه‌ها می‌گویم که طی سه روز آخر هفته فرصت دارید با این سرمایه‌ی اولیه که در اختیار شما قرار دادم، بیشترین سود ممکن را به دست بیاورید». او توضیح می‌دهد که بعضی بچه‌ها بلافاصله می‌گویند: خوب بریم بلیط بخت آزمایی بخریم؟! یا اصلاً لابد باید بریم قمار کنیم! تینا به دانشجویان خود می‌گوید که سعی کنید به دنبال فرصت‌ها باشید. ببینید چه مفروضاتی دارید که می‌توانید آنها را زیر سوال ببرید. خلاق باشید. سعی کنید از منابع در دسترس‌تان استفاده کنید.


دو گزینه‌ی اول که به ذهن بچه‌ها می‌رسد: «شستشوی ماشین دیگران» و «آبمیوه فروختن» است. با یک اسکناس پنج دلاری (می‌توانیم فرض کنیم که ما یک اسکناس ده هزار تومانی داریم) می‌شود دستمالی خرید و سطل کهنه‌ای برداشت و به جان ماشین مردم افتاد. یا اینکه یک کیلو پرتقال بخری و با قرض گرفتن یا اجاره کردن آبمیوه گیری خانواده، کسب و کار آخر هفته‌ات را آغاز کنی!


 اما دیر یا زود،‌ گروه‌هایی از بچه‌ها می‌فهند که راز اصلی این بازی، «فراموش کردن این پنج دلار» است. با این پول کم فقط گرفتار می‌شویم. اگر قرار بود که یک قطعه اسکناس کم ارزش بتواند نقطه شروع ثروتمند شدن و موفقیت ما باشد، همه‌ی دانشجویان اطراف ما الان موفق و ثروتمند بودند. این پول کم، بیشتر از اینکه به ما کمک کند، باعث می‌شود ذهن ما محدود شود. حالا همه‌ی فرصت‌ها را از دریچه‌ی یک عینک تنگ و محدود پنج دلاری می‌بینیم. بهتر است این پنج دلار را دور بیندازیم و به کار کردن و کسب درآمد فکر کنیم…


پس از دور ریختن آن اسکناس بی ارزش، حالا گزینه‌های واقعی خودشان را نشان می‌دهند. یکی از نمونه‌ها را با هم بخوانیم:


گروهی از دانشجویان، متوجه شدند که آخر هفته،‌ صف طولانی برای غذا خوردن و غذا خریدن از رستوران‌های خوب شهر وجود دارد. بچه‌ها تصمیم گرفتند در صف جا بگیرند و وقتی داشت نوبتشان می‌شد،‌ آن جا را به دیگران بفروشند. حدود قیمت فروختن یک جا در صف، بیست دلار بود. بازی برنده برنده بود. بچه ها خوشحال بودند که درآمد خوبی به دست می‌آوردند و خانواده‌ها هم که حوصله‌ی صف ایستادن را نداشتند، با خوشحالی بیست دلار به یکی دو دانشجو می‌دانند که با لبخند جای خود را به آنها واگذار می‌کردند. دانشجویان به تدریج رستوران‌ها و شرایط مختلف را امتحان کردند و نتیجه‌های جالب‌تری هم گرفتند. از جمله اینکه خانواده‌ها از دانشجوی دختر مظلوم و مهربان راحت تر جا می‌خرند تا پسری که شیطنت در چهره‌اش موج می‌زند. پسرها جا می‌گرفتند و دخترها در صف جا را می‌فروختند. بعد از مدتی فهمیدند بعضی رستوران ها که یک زنگ و ویبره‌ی کوچک به مشتری می‌دهند تا زمانی که نوبتش شد آن دستگاه زنگ بزند و بلرزد،‌ گزینه‌های بهتری هستند. شاید برای مردم راحت نباشد که به شما پول بدهند و بروند به جای شما در صف بایستند (واقعیت این است که شاید برای یک دانشجو هم حس خیلی خوبی نباشد)، اما شما نوبت گرفته‌اید. دستگاه ویبره مخصوص صدا کردن مشتری در دستان شماست و وقتی کسی به شما پول داد،‌ دستگاه را به او تحویل می‌دهید و می‌روید. اساساً مردم وقتی پول می‌دهند خوشحال می‌شوند یک محصول فیزیکی دریافت کنند. حتی اگر این محصول، دستگاه زنگ و ویبره‌ای باشد که شما را صدا می‌کند و باید هنگام ورود به رستوران،‌ آن را به متصدی تحویل دهید…


پیام سلیگ کاملاً مشهود است. منابع خوب هستند اما همه‌ی منابع مفید نیستند. منابع همیشه فرصت‌های بیشتر در اختیار ما قرار نمی‌دهند. گاهی فرصت های پیش رو را از ما می‌گیرند. گاهی «داشتن یک آشنای خوب در کشور اسپانیا» باعث می‌شود که هر زمان به رابطه‌ی بازرگانی با غرب فکر می کنیم به اسپانیا فکر کنیم. گاهی وقت‌ها، داشتن یک مدرک کارشناسی از یک دانشگاه، باعث می‌شود انبوهی از فرصت‌ها را از دست بدهیم. آیا شما هم کسی را دیده‌اید که شغل مناسبی را به او پیشنهاد می‌کنند اما او می گوید: با تخصص من همخوانی ندارد؟ (منظور از تخصص هم مدرک دانشگاهی است نه دانش اختصاصی!).


البته همیشه مشکل جوانترها نیست. گاهی پدر و مادرها یک اسکناس ده هزار تومانی دارند و به اجبار می‌خواهند بچه‌ها با همان کار را شروع کنند. پدری که به فرزندش می‌گوید من یک پزشک قوی و خوشنام هستم. تو اگر پزشک شوی به خاطر همین نام خانوادگی ده پله جلوتر از بقیه هستی. چرا می‌خواهی کار دیگری را شروع کنی؟

  • danial azadeh

درباره‌ی کنکور کم نشنیده‌ایم. مدیریت استرس. بهبود یادگیری. افزایش راندمان. اما واقعیت این است که موفقیت در کنکور نیازمند راهکارهای پیچیده نیست. پیچیده فکر کردن بیشتر از آنکه مفید باشد می‌تواند ما را گمراه کند. در این نوشته ده واقعیت درباره کنکور را می خوانیم.

واقعیت اول: زمان برگزاری کنکور بسیار محدود است. شما – حداقل – چهار سال وقت صرف میکنید و قرار است در چند ساعت، نتیجه بگیرید. اگر نسبت و تناسب ساده ای بگیرید، شبیه این است که شما یک شبانه روز کامل، مطالعه کنید و کسی از شما بخواهد که حاصل آن را در «ده ثانیه» بیان کنید.


واقعیت دوم: با توجه به محدود بودن زمان کنکور، «دانش» تنها عامل موفقیت نیست. بیشتر از دانش، آنچه مهم است، تسلط شما بر شرایط و اوضاع است. بسیاری از دانش آموزان هستند که بر «کتابها» تسلط دارند، اما بر «خود» تسلط ندارند. بخشی از این مشکل هم ناشی از خانواده و اطرافیان است که به شکلی برخورد میکنند که گویی قرار است از پل صراط عبور کنیم!


واقعیت سوم: خواب شما به اندازه بیداری شما مهم است. بر اساس تحقیقاتی که «کلی لمبرت» و همچنین «جان مدینا» در سالهای اخیر انجام داده اند، در زمان خواب و استراحت، مغز بیکار نمی نشیند. مطلبی را که شما در حالت خودآگاه، طی یک ساعت یک یا دوبار مرور میکنید، در زمان استراحت یا مراحل اولیه خواب، ده ها بار مرور شده و در مغز شما تثبیت میشود. زمان استراحت شما اگر از زمان درس خواندن شما مهم تر نباشد، کم اهمیت تر نیست. تحقیقاتی که ناسا منتشر کرده و جان مدینا، در کتاب قواعد مغز مطرح کرده، نشان میدهد که ۲۶ دقیقه خواب کوتاه، میتواند کارایی مغز را ۳۴% افزایش دهد.


واقعیت چهارم: کمک به دوستانتان، شما را عقب نمی اندازد. تب کنکور، رفتارهای شگفت انگیزی را باعث میشود. یک کتاب تست خوب پیدا می کنید و وقتی دوست شما به خانه آمد، آن کتاب را پنهان میکنید و کتاب دیگری را کنار دست خود قرار میدهید! برخی معلم ها هم به ما یاد داده اند که همه کنکور، همین یک تست کمتر یا بیشتر است. باید پذیرفت که مشکل شما در کنکور چهار یا پنج نفر دوستان شما نیستند. بلکه چهارهزار یا پنج هزار نفری هستند که از نظر دانش و توانمندی، در وضعیت مشابه شما قرار دارند و به سادگی ممکن است رقم های رتبه شما را از یک رقم، به دو یا سه یا چهار رقم تغییر دهند.


دانش آموزی به من میگفت: «ممکن است من دقیقاً آخرین رتبه قبولی رشته ام باشم و دقیقاً همین تستی که دوست من امشب در کتاب من می بیند و یاد میگیرد، باعث شود او بالاتر قرار بگیرد و من از لیست قبولی رشته مورد علاقه ام حذف شوم. کنکور همین شانسها و بدشانسی های لحظه ای کوچک است». گفتم اگر در این حد بدشانس هستی، به نظر من اصلاً کنکور نده. چون دانشگاه هم بروی ممکن است با هزار بلای زمینی و آسمانی، زنده از دانشگاه بیرون نیایی!


وقتی به دوستان خود کمک میکنید. با هم درس میخوانید. منابعی را که پیدا میکنید با هم به اشتراک میگذارید و بحث میکنید. میزان یادگیری شما و «اثربخشی مطالعه» شما، به میزان قابل ملاحظه ای و حتی تا چند برابر افزایش می یابد. این مسئله بسیار مهمتر از آن احتمال جزئی – و باورنکردنی – مربوط به حذف شدن از فهرست پذیرفته شدگان است.


واقعیت پنجم: اینکه کنکور فقط دو مرجع واقعی دارد و آن کتاب های درسی و سوالهای سالهای قبل است. هیچ چیز بهتر از سوالات سالهای قبل نمیتواند به شما در موفقیت در کنکور کمک کند. حتماً آنها را بخوانید. وقتی شما سوالات تستی را که «محمدرضا شعبانعلی» برای شما طراحی کرده است میخوانید، با مدل ذهنی طراحان کنکور آشنا نمی شوید بلکه با «برداشت ذهنی محمدرضا شعبانعلی از کنکور» آشنا میشوید و این یعنی یک مرحله دور شدن از فضای کنکور. بعضی دانش آموزان، طی ماه ها، تستهای کتابهای مختلف را می زنند و سوالات کنکور سالهای قبل را همچون گنجینه ای ارزشمند، برای هفته های آخر، ذخیره میکنند! شما تمام ذهن خود را بر اساس الگوی دیگران شکل میدهید و در روزهای آخر، شانس اینکه الگوی ذهنی شما با دیدن سوالات واقعی سالهای قبل تغییر کند خیلی کم است. از ابتدا تست های سالهای قبل را -البته به صورت تدریجی – بزنید. مغز شما، ناخودآگاه مانند مغز طراحان سوال کنکور، شکل خواهد گرفت و تربیت خواهد شد.


واقعیت ششم: اینکه طراحان کنکور از نظر هوشی شبیه شما هستند. نه کم هوش تر و نه تیزهوش تر. برخی دانش آموزان، زمانی که یک تست بسیار ساده را می بینند، در دل به ساده لوحی طراح میخندند. این در حالی است که ممکن است طراح نکته ای را در آن لحاظ کرده باشد. این را همه میدانیم. اما آنچه را کمتر توجه میکنیم این است که برخی کنکوریها فکر میکنند طراحان با بهره هوشی دویست، این سوالات را طراحی کرده اند. به نکاتی فکر میکنند که طراح، هرگز به مغزش خطور نمیکرده. آنقدر پیچیده فکر میکنند و همه چیز را به عنوان نکته انحرافی میبینند، که گزینه ی اشتباهی را انتخاب میکنند. طراحان مانند من و شما هستند. با همان بهره هوشی و البته تجربه بیشتر.


واقعیت هفتم: دانش آموز موفق در کنکور، مانند یک دانش آموز فکر نمیکند. وقتی درس میخوانید، مانند یک آدم درمانده وامانده نباشید و هر لحظه با خود نگویید که نمی دانم این طراحان لعنتی، از کجا سوال در خواهند آورد. خودتان را در موضع طراح سوالات کنکور ببینید. پیشنهاد من این است که تا قبل از کنکور، تنهایی یا به همراه دوستان خود، چهار یا پنج کنکور آزمایشی طراحی کنید! فکر کنید شما قرار است از دانش آموزان کنکور بگیرید. نکاتی را خواهید دید که هرگز ندیده اید. ضمن اینکه در روز کنکور، احساس نمیکنید کسانی بالاتر از شما در حال آزمودن شما هستند. آنها را همکارانی میبینید که یک نمونه آزمون (شبیه آزمون های شما) طراحی کرده اند. در این موضع، کمترین استرس را تحمل خواهید کرد.


واقعیت هشتم: تمرکز، به همان اندازه که اثربخش است، فرساینده نیز هست. تمام صد در صد وقت خود را برای کنکور نگذارید. احساس نکنید که هر ثانیه وقت شما، مهم است و قرار است سرنوشت شما را تغییر دهد. تمرکز بیش از حد، فرساینده است و کارایی مغز شما را کاهش میدهد. ورزش کنید. فیلمهای خوب ببینید. کتابهای نامربوط بخرید. شعر بخوانید. در اینترنت بچرخید. اما مواظب باشید که این کار بیش از ۱۵ تا ۲۰ درصد وقت شما را نگیرد. مطمئن باشید که اثربخشی ۸۰ درصد وقت باقیمانده، دو برابر خواهد شد.


واقعیت نهم: بر خلاف آنچه «کاسبان کنکور» به شما میگویند، کنکور «سرنوشت سازترین رویداد زندگی شما» نیست. در مسیر درس و دانشگاه، شما با افراد زیادی مواجه میشوید که «اضطراب» می فروشند و برای خود «اعتبار» میخرند. درآمد آنها از این است که شما را نگران کنند و متقاعدتان کنند که موفقیت در کنکور، محتاج نوعی «کیمیاگری» است که فقط در اختیار ایشان است. به شما میگویند که در این چند ساعت، سرنوشت زندگی شما تعیین میشود. این حرف، درست یا غلط، تنها تأثیری که دارد، افزایش اضطراب شما، کاهش تمرکز شما، افزایش احتمال در هم شکستن روحی در میانه جلسه کنکور و … است.


پیشنهاد میکنیم از کسانی که ده سال از کنکورشان گذشته راجع به اهمیت این «لحظات سرنوشت ساز» بپرسید. به شما خواهند گفت که لحظات سرنوشت سازتری در زندگی شما وجود خواهد داشت. لحظاتی که هیچکس آنها را مهم حساب نمیکند. مثل زمانی که در مهمانی هستید و یکی از بستگان یا دوستان، وقتی توانمندی و علاقه شما را می بیند، به شما شغل خوب و جذاب پیشنهاد میکند. با کسی که در دهه چهارم یا پنجم زندگی است صحبت کنید. به شما خواهد گفت که سرنوشت سازترین لحظات زندگیش، لحظه های کوتاه و کم اهمیتی بوده که هرگز فکر نمیکرده سرنوشت زندگیش را عوض کند…


دهمین واقعیت این است که وظیفه ما، تشخیص لحظات و رویدادهای سرنوشت ساز نیست. وظیفه ما، خوب درس خواندن، مطالعه کردن، آموختن و افزایش توانمندی هاست. به گونه ای که در مواجهه با فرصت ها و لحظات تعیین سرنوشت، دست خالی نباشیم. وظیفه ما کندن چاله است. باران، دیر یا زود خواهد آمد. این بارش باران شاید در روز کنکور باشد، شاید هم نباشد…


برایتان ده ها سال، زندگی موفق آرزو میکنیم…

  • danial azadeh

تینا سلیگ مدرس مدیریت و کارآفرینی در دانشگاه استنفورد است. او به عنوان هدیه‌ی بیست سالگی فرزندش «جاش»، کتابی نوشته به نام «چیزهایی که کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم…». این کتاب که با عنوان What I Wish I Knew When I Was 20 توسط انتشارات هارپرکالینز منتشر شده، داستان‌ها و نکات ساده‌ای است که می‌تواند برای نسل جوان بسیار آموزنده باشد. بسیاری از نکات مطرح شده در این کتاب، فراتر از فرهنگ یک کشور یا یک نسل خاص هستند و می‌توان مصداق‌های آنها را در نقاط مختلف «جغرافیای اقتصادی جهان» جستجو نمود.


این کتاب توسط مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف ترجمه و با مقدمه دکتر علیرضا فیض بخش منتشر شده است. همچنین اخیراً در خبرها خواندیم که آقای محمدرضا آل یاسین این کتاب را ترجمه کرده‌‌اند و نشر هامون مسئولیت انتشار آن را بر عهده گرفته. نوشته‌ی خانم سلیگ و سایر نویسندگانی که در این حوزه کار کرده‌اند، به ما یادآوری می‌کند که وظیفه داریم دانسته‌ها و تجربیات خود را به شکلی که برای نسل بعد – که با فرهنگی متفاوت و در شرایط سیاسی و اقتصادی کاملاً متفاوت زندگی می‌کند و خواهد کرد – مفید باشد، برای آنها شرح دهیم.


با الهام از نوشته‌های خانم سلیگ در این کتاب و سایر کتابهای مشابه در داخل و خارج کشور،  ۲۲ سال برای بسیاری از جوانان کشور ما، سالهای سخت و دشواری است. سالهای تصمیمها و چالش‌های مهم. سالهای شکل‌گیری مدل ذهنی. سالهای کنکور. سالهای انتخاب رشته و سالهای انتخابهای استراتژیک. امیدواریم که مطالب این سری بتواند برای جوان‌ترها، مفید باشد.

  • danial azadeh


در میان دغدغه‌های جوانی و نوجوانی،‌ شاید کمتر بحثی به اندازه‌ی بحث بازی‌ها،‌ گفتگو و جنجال و اختلاف نظر راه انداخته باشد. زمانی در مورد چای و قهوه گفته بودیم: با افزایش گردش مالی یک صنعت،‌ همیشه می‌توان کسانی را پیدا کرد که مستقل از واقعیت، به نفع یا علیه آن صنعت تحقیق کرده و نتایج کار خود را منتشر کنند. به تعبیر زیبای ایستربروک، اگر اعداد را به اندازه‌ی کافی شکنجه کنیم،‌ به هر چیزی که بخواهیم اعتراف خواهند کرد.


اما به هر حال، در میان همه‌ی تناقض‌ها و تعارض‌ها، روانشناسان و محققان، در یک حوزه متفق‌القول هستند و آن اینکه،‌ بازی‌هایی که انجام می‌دهیم، تاثیر بسیار زیادی روی رفتار و شخصیت ما دارد.


چالش‌های زیادی در حوزه‌ی بازی‌ها وجود دارد که مهم‌ترین آنها، تقابل بازی‌های کامپیوتری در دنیای دیجیتال، با بازی‌های فیزیکی است. برخی از مهم‌ترین سوالاتی که هم‌اکنون در حوزه‌ی بازیها وجود دارد را می‌توان به این شرح مطرح کرد:


* نقش بازی‌ها در کمک به رشد هوش هیجانی یا مانع شدن برای رشد هوش هیجانی (به عنوان یکی از عوامل پیش‌بینی کننده‌ی موفقیت آتی جوانان) چیست؟


* بازی‌های کامپیوتری در مقایسه با بازی‌هایی که روی میز انجام می‌شوند (Board Games) چه مزیت‌ها و معایبی دارند؟


* به عنوان پدر و مادر فرزندان خود را به چه گروه از بازی‌هایی تشویق کنیم؟ اساساً آیا تشویق و هدایت فرزندان به بازی های خاص خوب است؟ یا مانند پرورش استعداد، باید اجازه دهیم آنها خود لباسی مناسب برای تن‌شان بیابند؟


* اثرات مثبت فیزیولوژیک و روانشناختی بازی‌ها چیست؟


* اعتیاد به بازی‌ها چطور شکل می‌گیرد؟ آیا من معتاد به بازی خاصی هستم؟


* بازی‌های کوتاه و سریع که به آنها «اسنک سرگرمی» هم گفته می‌شود (مانند Angry Birds و Pou و …) مفید هستند یا مضر؟ کدام ویژگی ما را به سمت آنها جلب می‌کند؟ آیا باید دیگران را به ترک این بازی‌ها تشویق کنیم یا به انجام این بازی‌ها ترغیب نماییم؟


ضمن پذیرش این واقعیت، که کند و کاو در دنیای تحلیل و روانشناسی بازی‌ها، سخت و دشوار است، تلاش می‌کنیم در سری قبل از بیست و دو سالگی، معتبرترین گزارش‌ها و تحقیقات این حوزه را به صورت مختصر و مفید منتشر کنیم.

  • danial azadeh

به سختی می‌توان کسی را پیدا کرد که اثر بازی بر روی مغز انسان را نپذیرد. اگر چه از آن سخت‌تر، پیدا کردن نتیجه تحقیق یا هر نوع عقیده‌ای است در حوزه «تاثیر بازیها بر روی مغز» مورد قبول همگان باشد! ریشه این واقعیت را نیز جدای از دلایل متعددش، با مرور حجم گسترده‌ی اقتصادی «صنعت بازی» می‌توان درک کرد.  افزایش گردش مالی یک صنعت، حجم گزارش‌های بی‌طرفانه علمی در آن صنعت را به صورت جدی کاهش می‌دهد.


در گذشته، تاثیرات بازیها روی مغز به سادگی پیش‌بینی می‌شد. همه می‌گفتند که بازی‌های کامپیوتری خشونت آمیز، می‌تواند موجب افزایش رفتارهای خشن در کودکان و به طور کلی در انسانها شود. کم نبودند کسانی که فکر میکردند بازی‌های طولانی روی کاغذ، می‌تواند حوصله و تمرکز انسانها را افزایش دهد.


امروز تحلیل اثرات مثبت و منفی بازیها بسیار پیچیده‌تر است. برای اینکه کمی دقیق‌تر و علمی‌تر به اثرات بازی‌ها فکر کنیم، شاید مرور تقسیم‌بندی انجام شده توسط APA (انجمن روانشناسی آمریکا) مفید باشد. به پیشنهاد APA، برای بررسی اثر یک بازی، باید کارکرد آن را حداقل در چهار حوزه مختلف بررسی کرد:


- حوزه‌های شناختی یا Cognitive: بازی‌ها چه تاثیری روی تمرکز، سرعت عمل، افزایش قدرت تشخیص تصاویر، خلاقیت و … دارند؟


- حوزه‌های انگیزشی: انجام بازی‌ها چه اثراتی در انگیزه‌های ما دارد؟ آیا مواجهه با شکست در بین کسانی که زیاد بازی می‌کنند و کسانی که کمتر بازی می‌کنند تفاوت دارد؟


- حوزه‌های احساسی: بازیهای مختلف چه احساساتی را در ما ایجاد می‌کنند؟ آیا ما را در کنترل احساسات توانمند‌تر می‌کنند یا ناتوان‌تر؟


- حوزه‌های اجتماعی: وقت‌ گذاشتن برای بازی‌ها، چه تاثیری روی کیفیت زندگی اجتماعی ما دارد؟


در نوشته‌های بعدی، درباره اینکه «مدل ذهنی حاکم بر هر بازی چیست» بیشتر حرف خواهیم زد. خواهیم دید که مثلاً بازی ریسک، مدل ذهنی مدیریت منابع را بیشتر توسعه می‌دهد و بازی مار و پله، به صورت پنهان در ذهن ما این «باور» را نهادینه می‌کند که به رغم تمام تلاش‌ها و کوشش‌ها و بالا رفتن از نردبان زندگی، هر لحظه ممکن است بدون دلیل مشخصی و فقط به دلیل بدشانسی، دهان ماری باز شود و تو را به اعماق، بازگرداند.


در هیاهوی حمله به بازیها و دفاع از بازیها، مدل ذهنی حاکم بر هر بازی، تنها بخشی است که فارغ از دغدغه‌های سیاسی و اقتصادی، قابل بحث و تامل است.

  • danial azadeh

ماجرای بازیهای کامپیوتری و مفید یا مضر بودن آن، از جمله بحث‌های همیشگی سالهای اخیر برای والدین بوده و هست. نظرات ضد و نقیض هم در این حوزه کم نیستند. جنس موضوع هم به شکلی است که هر کسی می‌تواند به سادگی بر اساس حدس‌های اولیه در مورد آن نظر دهد و همین، ماجرا را پیچیده‌تر کرده است.


دنیل پینک زمانی می‌گفت: اگر به دنبال چگالی اورانیوم باشی، شاید دیرتر مطلبی را پیدا کنی. اما احتمالاً به مطلبی درست و علمی می‌رسی. اما اگر راجع به انگیزه و انگیزش جستجو کنی، بلافاصله مطلبی خواهی یافت. اما به احتمال زیاد، مطلبی نادرست! چون اظهار نظر در این خصوص ساده‌تر است و می‌توان بدون پشتوانه علمی به سادگی در این حوزه حرف‌های شبه علمی زد.


موسسه آموزشی توماس گوردون، از جمله مراکز معتبر و قدرتمند آموزش والدین در سراسر جهان است. استیو ایمانز، از جمله محققان این موسسه، در مطلبی که در سایت موسسه گوردون منتشر کرده گزارش نسبتاً جامعی را در این خصوص ارائه می‌دهد:


در کشورهای مختلف،‌ برخی سوالات والدین بسته به فرهنگ و موقعیت اجتماعی و سایر پارامترها، تغییر می‌کند. اما بعضی سوالات تقریباً در همه جا یکسان است و به یک شکل مطرح میشود: وقت زیادی که بچه‌ها برای بازیهای کامپیوتری می‌گذارند. وقتی که صرف تلویزیون می‌شود. فرصتی که در بازی کردن با موبایل هدر می‌رود. در میان همه‌ی این دغدغه‌ها، بازیهای کامپیوتری جایگاه خاصی دارند. خصوصاً دغدغه‌ی پدر و مادرها در مورد اینکه آیا بچه‌ها به دلیل استفاده از این بازی‌ها، به رفتار خشونت‌آمیز ترغیب نمی‌شوند؟ خلاصه‌ی دغدغه‌های والدین در خصوص بازیهای کامپیوتری را می‌توان به صورت زیر فهرست کرد:


بچه من مشکل توجه و تمرکز پیدا می‌کند. چشمش ضعیف می‌شود. دیگر نمی‌تواند برای ارتباطات واقعی روزمره وقت بگذارد. به رفتارهای خشونت آمیز ترغیب می‌شود.


اکنون سوال این است که چه بخشی از این دغدغه‌ها مهم و جدی و چه بخشی نادرست و غیرعلمی است؟


روانشناسان علوم اجتماعی از سالهای ۱۹۵۰ در خصوص تاثیر خشونت در رسانه روی رفتار مخاطب مطالعه کرده‌اند. از سالهای ۱۹۸۰ این موضوع به طور خاص در مورد بازی های کامپیوتری و نقش احتمالی آنها در ترویج خشونت نیز مطالعه شد. این بحث هنوز هم داغ است و ادامه دارد و نظرات متناقض زیادی در مورد آن وجود دارد.اما با جمع‌بندی تحقیقاتی که تا امروز انجام شده،‌ به نظر می رسد بخش قابل توجهی از دغدغه های عامه مردم در خصوص تاثیرات منفی بازیهای کامپیوتری، چندان علمی و درست نبوده و بازیهای کامپیوتری، اثرهای مثبت زیادی دارند.


شاون گرین، استاد دانشگاه ویسکانسین، توضیح می‌دهد که: بازیهای کامپیوتری ساختار مغز را دقیقاً شبیه مطالعه، پیانو زدن و نقشه خوانی، تغییر می‌دهند. دافنه باولیر، که متخصص نورولوژی است، در دانشگاه راچستر نیویورک و دانشگاه ژنو، تحقیقات گسترده‌ای را در این خصوص انجام داده و گزارش می‌دهد که:


بازیهای کامپیوتری می‌توانند بینایی را بهتر کنند، تمرکز را افزایش دهند، مهارت انجام چندکار همزمان را بهبود بخشند و بر روی مهارت یادگیری و حوزه توجه تاثیر مثبتی داشته باشند. سایر موارد مثبتی که تحقیقات آنها گزارش می‌دهد به شرح زیر است:


تابعیت و توجه به دستورات و قوانین


حل مسئله و خلاقیت


تفکر استراتژیک


تصمیم‌گیری سریع‌تر و دقیق‌تر


درک بهتر از شرایط محیطی


ریسک پذیری منطقی


بهبود مهارت کار تیمی در بازیهای کامپیوتری گروهی


افزایش حافظه و …


فروش بازی‌های کامپیوتری از سال ۱۹۹۶ تا امروز بیش از دو برابر شده و اگر قرار بود که تاثیرات منفی این بازیها – خصوصاً‌ در زمینه‌های مثل خشونت که سریع مشاهده می‌شوند – جدی باشد،‌ الان آمار جرم و جنایت متفاوت بود. در حالی که حداقل در آمریکا به عنوان جایی که حجم قابل توجهی از این بازیها عرضه می‌شوند، خشونت جوانان از سال ۹۴ تا ۲۰۱۰ نصف شده است.


دکتر برد بوشمن از دانشگاه اوهایو، مثال جالبی دارد. می‌گوید: بازیهای کامپیوتری خشن را میتوانید با سیگار مقایسه کنید. هیچکس با کشیدن یک نخ سیگار، سرطان ریه نمی‌گیرد. اما وقتی هفته‌ها سیگار کشید، ماهها ادامه داد، سالها سیگاری ماند، ریسک ابتلا به سرطان به صورت جدی افزایش می‌یابد. بازیهای کامپیوتری خشن،‌ می توانند اثر انباشته داشته باشند. در اثر تکرار طولانی مدت، تغییراتی در رفتار فرد ایجاد کنند.


استیو ایمانز در مقاله خود، اشاره می‌کند که این حوزه هنوز نیاز به تحقیقات بیشتری دارد. تناقض‌ها زیاد است و اساساً خود حوزه نیز، بسیار پیچیده است.


به عنوان مثال،‌ درباره اثر بازی‌های کامپیوتری بر روی تمرکز کودکان، تحقیقات نشان می‌دهد که بازیهای کامپیوتری، «تمرکز در بازه‌های زمانی کوتاه» را بهبود بخشیده و «تمرکز در بازه‌های زمانی طولانی» را تضعیف می‌کنند!

http://www.ted.com/talks/daphne_bavelier_your_brain_on_video_games?language=fa

  • danial azadeh

اکنون، برخی از تاثیرگذارترین سخنرانی‌های TED را با شما مرور می‌کنیم.  این بار به صحبت‌های کن رابینسون درباره نقش نظام آموزش در نابود کردن خلاقیت می‌پردازیم. کن رابینسون، که از بزرگ‌ترین تحلیل‌گران حوزه آموزش در جهان بوده و به دولت‌های مختلف در این‌باره کمک کرده است، سخنرانی خود را در TED اینگونه آغاز می‌کند:


من در حوزه آموزش کار می‌کنم. آموزش برایم جذاب است و فکر می‌کنم برای همه هم به نوعی جذاب باشد! این را وقتی می‌فهمم که در مهمانی‌ها، عکس‌العمل مثبت دیگران را می‌بینم.


چرا آموزش برای ما جذاب است؟ شاید برای اینکه آموزش قرار است کمک کند تا به دنیای بهتر و بزرگتری برویم. دنیایی که الان هنوز شکل نگرفته و به آن دسترسی نداریم. دانش آموز مدرسه‌ای امروز قرار است حدود ۵۰ سال بعد بازنشسته شود. ما هیچ ایده‌ای نسبت به آن زمان نداریم. نسبت به اینکه دنیا در آن موقع چگونه خواهد بود و مردم چگونه زندگی خواهند کرد. ما تلاش می‌کنیم با دانسته‌های امروز خود، فرزندانمان را برای دنیایی که نمی‌شناسیم آماده کنیم!


کن رابینسون، صحبت‌های خود را اینگونه ادامه می‌دهد که: خلاقیت چیزی شبیه سواد است. نداشتن خلاقیت با بیسواد بودن فرقی ندارد. البته فرزندان ما خلاق به دنیا می‌آیند. این ما هستیم که خلاقیت را در آنها از بین می‌بریم.


شاید همه‌ی شما داستان آن دختر شش ساله‌ای را شنیده باشید که داشت نقاشی می‌کشید.


معلم پرسید: چه کار می‌کنی؟


دانش آموز گفت: دارم تصویر خدا را می‌دانم.


معلم گفت: هیچکس نمی‌داند خدا چه شکلی است!


دانش آموز گفت: تا یک دقیقه دیگر که نقاشی من تمام شود، همه می‌فهمند!

کودکان از اشتباه کردن نمی‌ترسند. این ما هستیم که آنها را در چارچوبهای مختلف قرار می‌دهیم و از اشتباه کردن می‌ترسانیم. البته منظور من این نیست که هر کس اشتباه کند، خلاق است. اما باید قبول کنیم که اگر آماده خطا کردن و پذیرش خطاها نباشیم، نمی‌توانیم خلاق بشویم.


ما به تدریج که بزرگتر می‌شویم، ظرفیت خطا کردن و ظرفیت پذیرش خطای دیگران را از دست می‌دهیم. سیستم آموزشی هم به ما می‌آموزد که اشتباه کردن، بدترین کاری است که تو می‌توانی انجام بدهی.


پیکاسو جمله معروفی دارد که می‌گوید: همه بچه‌ها هنرمند به دنیا می‌آیند. مسئله این است که چه کنیم تا آنها وقتی بزرگ شدند هنرمند باقی بمانند؟


مهم نیست در کجای جهان، در کدام فرهنگ و کدام کشور زندگی کنید. در سراسر کره زمین، نظامهای آموزشی یک سلسه مراتب خاص دارند. بالاترین و ارزشمندترین درس معمولاً ریاضیات و ادبیات است. بعد علوم مرتبط با انسانها و در پایین‌ترین مرتبه هم هنر.


همان هنر هم، طبقه‌بندی نانوشته‌ی دیگری دارد. موسیقی را بالاتر از نمایش می‌بینند. نمایش را بالاتر از رقص. اصلاً نظام آموزشی ما خیلی عجیب است. تمام بدن را رها کرده و فقط به پرورش مغز فکر می‌کند. به تدریج تمام تلاشش را هم روی بخش کوچکی از مغز متمرکز کرده است.


امروز اگر بیگانه‌ای از سیاره‌ای دیگر به زمین بیاید و به رفتار و زندگی ما نگاه کند، هرگز نمی‌فهمد خاصیت این نظام آموزش عمومی که در کره زمین وجود دارد چیست! نه می‌تواند موفق شدن را تضمین کند و نه زندگی بهتر را و نه برنده بودن را. پس این آموزش برای چیست؟


به نظر می‌رسد که در سراسر دنیا، نظام‌های آموزشی درست شده‌اند که استاد دانشگاه بسازند!


استاد دانشگاه بودن، بهترین شکل زندگی نیست. تنها شکلی از زندگی است. شکلی که کمی هم عجیب است. استاد دانشگاه‌ها، فقط با سرشان زندگی می‌کنند. انگار بدن آنها فقط حمال سرشان است و مغزشان را از جایی به جای دیگر می‌برد تا در جلسات مهم علمی شرکت کنند!


البته وضعیت امروز نظام آموزش عمومی در سراسر جهان قابل درک است. این نوع نظام عمومی آموزش، قبل از قرن نوزدهم وجود نداشته است. صنعتی شدن این ارمغان را هم با خود آورد. همه یا باید به بالاترین سطح کارخانه‌ها می‌رسیدند یا باید استاد دانشگاه می‌شدند تا به دیگران کمک کنند به بالاترین سطح کارخانجات و صنایع برسند.


طبیعی است که نظام دانشگاهی هم، دنیا را همانجور که خودش می‌فهمید و میدید به ما یاد داد و قبل از هر چیز، به ما آموخت که «استاد دانشگاه» یکی از بالاترین مدارج اجتماعی است. طبیعی است که استاد دانشگاه، دیدگاهی غیر از این را هم منتقل نکند. امروز می‌بینیم که تمام نظام آموزشی عمومی قبل از دانشگاه، فقط یک هدف را دنبال می‌کند: ورود به دانشگاه.


آدمهای خلاق و مستعد و توانمند زیادی وجود دارند که در این مسیر با استانداردهای عمومی نظام آموزشی، موفق به نظر نمیرسند و کم کم به این نتیجه می‌رسند که اساساً خلاق و مستعد و توانمند نیستند.


یونسکو گزارش می‌دهد که در سه دهه‌ی آینده، تعداد آدمهایی که از دانشگاه بیرون می‌آیند بیشتر از کل آدمهایی است که از آغاز تاریخ تا کنون از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل شده‌اند! طبیعی است که در این شرایط، مدرک‌ها دیگر به درد نخواهند خورد! در زمان ما، داشتن مدرک مساوی داشتن شغل بوده و هست. اما زمان فرزندان ما چنین نخواهد بود.



ما امروز به یک «تورم آکادمیک» یا «Academic Inflation» گرفتار شده‌ایم. همان کاری را که قبلاً یک دیپلم انجام می‌داد، بدون اینکه تغییر خاصی کرده باشد به یک لیسانس سپرده می‌شود. همان کاری که یک لیسانس انجام میداد به یک کارشناس ارشد یا فارغ التحصیل دکترا سپرده می‌شود. اما این روند نمی‌تواند ادامه پیدا کند.


من با جیلیان لین حرف می‌زدم. او نمایش‌های بزرگی در جهان اجرا می‌کند و یک میلیونر است. احتمالاً کار Phantom of Opera را می‌شناسید. او تعریف می‌کرد که مدرسه برای والدینش نامه می‌فرستند که «او توانایی یادگیری ندارد. حتی نمی‌تواند سر کلاس بنشیند». مادرش او را پیش روانپزشک می‌برد. خوشبختانه آن موقع، اسمهایی مثل ADHD درست نشده بود تا بتوانند سریع روی او برچسب یک بیماری بزنند. روانپزشک وقتی جیلیان را می‌بیند، به مادرش می‌گوید: شما بیرون باشید. بعد رادیو را برای او روشن می‌کند و خودش هم بیرون می‌آید. جیلیان خیلی سریع تا اتاق خالی را می‌بیند، روی پاهایش می‌ایستد و می‌رقصد. روانپزشک به مادرش می‌گوید: جیلیان بیمار نیست. او استعداد رقص و باله دارد. جیلیان به سمت هنر رفت و بعدها شرکت خودش را تاسیس کرد و امروز یک شرکت بزرگ هنری به شمار می‌رود.


جیلیان های زیادی وجود دارند که پدر و مادر یا پزشکان، آنها را به عنوان بیمار یا ناتوان در یادگیری تلقی کرده‌اند و صرفاً از آنها خواسته‌اند که آرام سر جای خود بنشینند!


ما باید تلاش کنیم. باید تلاش کنیم تا فرزندانمان را برای زندگی در آینده‌ای بهتر آماده‌ کنیم. آینده‌ای که اگر چه ما آن را نخواهیم دید. اما آنها آن را تجربه خواهند کرد.


http://www.ted.com/talks/ken_robinson_says_schools_kill_creativity?language=fa

  • danial azadeh

نگاه نادرست نظام آموزشی را شاید نتوانیم به این زودیها تغییر دهیم. اما به سهم خودمان می توانیم مراقب باشیم که دستاورد نظام آموزشی برای ما، یک نگاه نادرست نباشد.

در زمانهای دور، حوزه‌های دانش چنان محدود بود که یک نفر می‌توانست تقریباً همه‌ی حوزه ها را بداند. «بوعلی سینا»ها، حاصل آن دوران هستند. کسانی که پزشکی و منطق و فلسفه را به یک اندازه می‌دانستند. بعدها، علم چنان توسعه یافت که دیگر نمی‌شد تمام حوزه‌های آن را شناخت و فهمید. این بود که کسانی که از هر حوزه چیزی می‌دانستند و حرفی می‌زنند را به «اقیانوس‌هایی با عمق یک بندانگشت» تشبیه کردیم و می‌کنیم. اما یک سوال مهم، امروز برای ما وجود دارد:


الگوی رشد و پیشرفت در دنیای امروز چیست؟ باید به چاه‌های عمیق تبدیل شویم  یا به اقیانوس‌های سطحی؟


بسیاری از دانشمندان امروز درباره‌ی این سوال صحبت کرده‌اند. از میان حرف‌های آنها چند نکته بیشتر مورد توافق عمومی است. یکی اینکه دانش‌آموزان در این دوره‌ی جدید باید تلاش کنند به شکل T باشند. به معنای اینکه از همه‌ی حوزه‌ها چیزهایی بدانند و در یک حوزه خاص، بسیار عمیق بیاموزند. امروز بسیاری از رشته‌های تخصصی، چنان رشد کرده‌اند که پیش بردن آنها به جلو، یا دشوار است یا غیرمفید. چنان است که عمده‌ی اتفاق‌های بزرگ سالهای اخیر در مرز مشترک رشته‌ها روی می‌دهد:


پزشکی به سراغ مهندسی رفته تا تجهیزات قدرتمندتر بسازد و امروز پرینترهای سه بعدی،‌ برایش بافت بدن را پرینت می‌گیرند تا در بدن ما استفاده شود.


طراحان وب سایتها، می‌کوشند از دانش نورولوژی برای افزایش تعداد کلیک‌های کاربران در سایت‌ها بهره بگیرند.


اقتصاددان‌ها از تعریف قدیمی اقتصاد خرد و کلان فاصله گرفته‌اند. می‌دانند دیگر برای انسانها ۳ همیشه از ۲ بزرگتر نیست. اقتصاد رفتاری را با ترکیب اقتصاد و روانشناسی شکل داده‌اند و توسعه می‌دهند.


بیوانفورماتیک به همان جدیت بیولوژی و انفورماتیک مورد بحث قرار می گیرد.


به نظر می‌آید که امروز، بر خلاف پدر و مادرهایمان که اگر از تخصص می گفتند منظورشان دانش تخصصی در یک لایه بود: یا پزشکی بود یا مهندسی یا حقوق یا هنر یا…


اما ظاهراً این روزها برای خاص بودن و متمایز ماندن، ما باید به سه لایه فکر کنیم: دانش اصلی. تخصص دوم یا کمکی. و دانش عمومی


اگر قرار است در زیر شاخه‌های پزشکی درس بخوانم، باید به تخصص دومم هم فکر کنم. که آی تی خواهد بود یا جامعه شناسی یا مهندسی الکترونیک یا …


اگر قرار است حقوق بخوانم باید به تخصص دومم فکر کنم که زنان خواهد بود یا مهندسی یا آی تی یا پزشکی یا…


اگر قرار است ادبیات بخوانم باید ببینم اقتصاد قرار است دانش دومم باشد یا شخصیت شناسی کودک یا جامعه شناسی یا …


و البته یادمان باشد مراقب باشیم که مدارس و دانشگاه‌ها، نتوانند آنقدر که توانمندی بالقوه دارند، نگرش کل نگر ما را تضعیف کنند.


کلاس‌ها به شکل هندسی منظم چیده می‌شوند. و ما بعداً در جامعه با گروه‌ها و سازمانها و ساختارهایی مواجه می‌شویم که شکل و چارت منظمی ندارند.


در کلاس‌ها ما را رتبه بندی می‌کنند. یکی بهترین دانش آموز می‌شود و دیگری ضعیف‌ترین. و در محیط اجتماعی، چه کار و چه زندگی، می‌بینیم که آزمون دنیا متفاوت است. انگار که از یک کلاس امتحان ریاضی بگیرند و کمترین نمره را در کارنامه‌ی همه بگذارند و همین کار را برای درس‌های دیگر هم انجام دهند. در شرکتی که ما کار خواهیم کرد، مهم نیست که قویترین فرد شرکت کیست (مثلاً طراح محصول یا بازاریاب). این ضعیف‌ترین فرد شرکت است که سرنوشت شرکت را می‌سازد. به یک تیم تخصصی فکر کنید که مدیری ناکارآمد دارد یا مجموعه‌ای قوی، که یک منشی بداخلاق دارد. دیگر مهم نیست بالاترین نمره‌ی سازمان چند است؟ پایین‌ترین نمره، سرنوشت را خواهد نوشت.


در کلاس‌ها به ما می‌آموزند که هنگام آزمون چشم‌هایت روی برگه‌ی خودت باشد و با کسی حرف نزن و موبایل را خاموش کن. اما نباید فراموش کنیم که در آزمون‌های واقعی زندگی، برگه‌ی همه را باید نگاه کنیم تا اشتباه آنها تکرار نشود. با دوستان و نزدیکانمان حرف بزنیم و با این شیوه بکوشیم پاسخ بهتری برای مشکلاتمان بیابیم.


کلاس‌ها یک معلم دارند که می‌گوید و همه دانش آموزان که می‌شنوند و باید یادمان باشد که در دنیای واقعی، شنیدن از دیگران است که قدرت من را – مستقل از شغل و تخصصی که دارم – افزایش می‌دهد.


در کلاس درس، هنر ما یادگرفتن همه‌ی بخش‌های کتاب است و در کلاس زندگی که با بارش دانش و اطلاعات مواجهیم، هنر ما تشخیص اینکه کدام بخش‌ها را نباید بیاموزیم و باید حذف کنیم.


کلاس‌های دهه‌های قبل و دانش‌های دهه‌های قبل، از ما انسانی می‌سازد که با زمان خود بیگانه است. نگاهی رو به عقب دارد و تلاش برای «حفظ وضعیت موجود». باید دانش‌آموز دیگری باشیم و کلاس‌ها را به شکل دیگری تجربه کنیم تا با «نگاهی رو به جلو» وارد جامعه شویم.


تمرین ۱:

با توجه به رشته‌های موجود، اگر بخواهید برای خودتان، تخصص اول و دوم مشخص کنید (آنچه دارید یا آنچه کاش داشتید یا آنچه باید در آینده داشته باشید)، نام این دو تخصص چیست؟ ترکیب این دو، تا کنون در دنیا چه نوع محصولات و نتایجی داشته است؟

تمرین ۲:

فرض کنید شما قرار است – در چارچوب تمام محدودیت‌های فرهنگی و قانونی موجود – یک مدرسه‌ی جدید بسازید. چه کارهایی را انجام می‌دهید که مدرسه‌ی بهتری باشد و ما را بهتر برای دنیای پیش رو آماده کند؟

تمرین ۳:

به هر حال، ما در این جامعه و در این شرایط زندگی کرده‌ایم و به این نقطه رسیده‌ایم. یک شبه هم نمی‌شود همه چیز را تغییر داد. اگر بخواهید یک گام کوچک بردارید تا به یک انسان T نزدیک‌تر شوید، از امروز چه کار جدیدی را در برنامه‌ی روزانه‌ی خود خواهید گنجاند؟

  • danial azadeh

یکی از بحث‌های بسیار مهمی که مارتین سلیگمن در کتاب خوش بینی آموخته شده مطرح می‌کند این است که: بدبینی و خوش بینی یکی از مهم‌ترین ویژگیهایی هستند که سرنوشت ما را در زندگی رقم می‌زنند و قسمت عمده‌ای از این ویژگی، در سنین نوجوانی، توسط والدین و به طور جدی‌تر توسط مادر،‌ به فرزند منتقل می‌شود.


بچه‌ها در سنین کم یاد می‌گیرند که برای رویدادهای خوب و بد چه توضیحی داشته باشند و برای یادگرفتن این توضیح به پدر و مادر خود نگاه می‌کنند. پدر و مادر در سه حوزه به فرزندان خود، نحوه توضیح و تشریح رویدادها را می‌آموزند. مارتین سلیگمن این سه حوزه را اینگونه تعریف می‌کند:



همیشگی بودن یا موقت بودن (تعمیم زمانی)

آیا آنچه امروز اتفاق افتاد،‌ همیشه برای من اتفاق افتاده است یا همیشه برای من اتفاق خواهد افتاد؟


اگر در یک مهمانی، فرزند شما مورد توجه سایرین قرار بگیرد آن را چگونه  برایش توضیح می‌دهید؟ آیا می‌گویید علی ما (یا مریم ما) همیشه مورد توجه فامیل است. یا اینکه می‌گویید: امشب در مهمانی، خیلی مورد توجه بودی.


اگر به یک روستا بروید و آب و هوا عالی و مناظر عالی باشد،‌ در مقابل فرزندتان چگونه توضیح می‌دهید؟ آیا می‌گویید که منظره‌ی روستا عالی است؟ یا اینکه میگویید در زمان خوبی به روستا آمدیم. منظره عالی است.


اگر برای فرزندتان جشن تولد بگیرید و دیگران، دقیقاً همان چیزهایی را که می‌خواسته، برایش هدیه بیاورند چه می‌گویید؟ آیا می‌گویید که چه دوستان خوبی داری. همیشه در تولدها همان چیزهایی که میخواهی را برایت می‌آورند. یا اینکه می‌گویید: امسال تولد تو خیلی خوب بود. تقریباً همه چیزهایی را که می‌خواستی برایت آوردند.



نگاه فراگیر (تعمیم در سایر حوزه‌ها غیر از زمان)

آیا اگر غذای رستوران بد مزه است، واقعاً صندلی‌ها هم سفت است و جیر جیر می‌کند؟!


اگر فرزند شما نمره‌ی ریاضی خوبی داشته باشد و نمره درس هنرش کم شود، به او چه می‌گویید؟ آیا می‌گویید که تو که همه نمره‌هایت حتی ریاضی خوب است، چرا معلم هنر به تو نمره کم داده؟ یا اینکه فقط در مورد نمره‌ی درس هنرش از او می‌پرسید؟


اگر کسی به شما دروغ گفت و فرزندتان هم در جریان قرار داشت، چه می‌گویید: آیا می‌گویید که مردم این روزها همه دروغگو شده‌اند؟ یا اینکه می‌گویید امروز فلانی به من دروغ گفت؟


اگر نمره‌ی یکی از درسهایش خیلی خوب شود، هنگام تشویق، آیا می‌گویید که بچه‌ی من همه درسهایش را خوب بلد است و مستعد است. یا اینکه می‌گویید: واقعاً دیکته‌ی مریم (یا علی) خوب است.



آیا همه چیز به من برمی‌گردد؟ شخصی سازی

به پیامکی که می‌خوانی نخندیدند. آنها خسته و بی حوصله‌اند یا تو پیامک بدی را انتخاب کرده‌ای؟


فرزند شما را در یک جشن صدا می‌کنند که روی صحنه برود و در مسابقه شرکت کند. آیا می‌گویید: چقدر خوب که مجری تو را انتخاب کرد؟ یا اینکه: «بچه‌ام انقدر هوشمند و زیرک است که مجری از همان دور، تشخیص داد و فهمید!».


اگر دوست خوبی برای فرزند شما پیدا می‌شود و با هیجان از آن دوست برای شما تعریف می‌کند، چه می‌گویید؟ چقدر خوب که با آدمهای خوب آشنا می‌شوی؟ یا اینکه می‌گویید: «آدم خوبی بوده‌ای که گیر آدمهای خوب افتاده‌ای».


پدر و مادری می‌توانند فرزند خوش بین تربیت کنند که به تدریج و بسیار آرام، در تمام تحلیل‌های خود، جمله‌بندی و حرفها را بر این اساس انتخاب کنند که:


رویدادهای خوب را شخصی، همیشگی و تعمیم داده شده، و رویدادهای بد را محیطی، لحظه‌ای و موردی توصیف کنند.


لطفاً اگر یک دزد سوار بر موتور در خیابان کیف فرزندتان را دزدید، به او این پیام را منتقل کنید که او بی‌لیاقت نبوده و دزد حرفه‌ای بوده. به او یادآوری کنید که این دزدی امروز اتفاق افتاده و دلیلی ندارد که فردا هم اتفاق بیفتد و به او یادآوری کنید که همه‌ی مردم جامعه مثل این دزد نیستند.


(بعضی وقت‌ها ما ژست می گیریم و چنین توضیح می‌دهیم: خاک بر سرت! تقصیر خودته. با این بی دقتی خوبه خودت رو نبرده‌اند! امروز کیف مدرسه‌ات رو بردند. پس فردا که بزرگتر بشی و توی کیفت چک و پول باشه که دیگه هیچی. مواظب مردم باش! همون همکلاس‌هات هم فرصت داشته باشند از این دزده بدترند!)

  • danial azadeh


حمل ابهام برای ما انسانها خیلی ساده نیست. به همین دلیل است که گاهی داشتن یک پاسخ قطعی نادرست را به بی پاسخ ماندن یک پرسش درست ترجیح می‌دهیم. این همان نقطه‌ای است که پیش فرض‌ها و برچسب‌ها شکل می‌گیرند. هزاران سال قبل، در مسیر پیچیده‌ی تکامل، مغز ما آموخت که با برچسب گذاری می‌تواند جان خود را بهتر حفظ کند. آن مردی که در تاریکی جنگل از دور می‌آید، یا «دوست» است یا «دشمن». آن حیوانی که به سمت من حرکت می‌کند یا «خطرناک» است یا «بی خطر». در آن روزگاه برچسب گذاشتن و داشتن پیش فرض، یک ضرورت بود. اما امروز با ورود به دنیای مدرن با هزاران تفاوت و تنوع، همین برچسب‌ها می‌توانند یک تهدید جدی برای زندگی ما و اطرافیانمان باشند.

نگران کننده این است که گاه والدین ما، انبوه «برچسب‌ها  و پیش‌فرض‌ها»ی خود را به عنوان «میراثی ارزشمند و حاصل عمر» به ما فرزندانشان، هدیه می‌دهند و رشد تفکر و قضاوت ما در مسیری نادرست آغاز می‌شود…

معلم روبروی کلاس ایستاد. سه نفر از بچه‌ها را جدا کرد. بچه‌ها آمدند و ایستادند.


به دانش‌آموزان گفت: می‌خواهیم به هر یک از این سه نفر هدیه‌ای بدهیم. امروز تولد آنهاست. روی یک برگ کاغذ بنویسید که دوست دارید چه هدیه‌ای به آنها بدهید.


به آن سه نفر پای تخته هم گفت: هر کدامتان چند هدیه را که دوست دارید دریافت کنید روی یک برگه بنویسید.


یکی از آن سه نفر کمی چاق بود.


کلاس فهرست هدیه‌های پیشنهادی را تهیه کرد و برای آن دانش‌‌آموز، انواع هدیه‌ها پیش‌بینی شد. از کتاب‌های رژیم لاغری تا قرص‌های مکمل کاهنده‌ی اشتها. از وسایل ورزشی و ترد میل تا فیلم‌هایی درباره‌ی تقویت اراده.


آیا می‌توانید حدس بزنید که خود آن دانش‌آموز، در برگه‌ی خود چه هدیه‌ای را نوشته بود؟ «او یک بازی کامپیوتری می‌خواست».


و می‌توانید حدس بزنید که با خواندن فهرست هدایای پیشنهادی کلاس، چه اتفاقی افتاد. دانش‌آموز پای تخته، آموخت که برچسب او در نگاه دیگران «یک دوست چاق» است. او آموخت که از میان تمام صفت‌هایش، آنچه دیده می‌شود «وزن» است و یاد گرفت که اگر قرار است برای ماه‌ها و سالهای پیش رو هدفی داشته باشد، این هدف بدون شک، «لاغری» است.


امروز نمی‌دانیم آن دانش‌آموز کجاست. اما می‌دانیم که ساختمان دغدغه‌هایش را در کجا بنا کرده‌ است. او احتمالاً هنوز هم بر روی بدن و وزن خود تمرکز دارد.


نمی‌دانیم همکلاسی‌هایش کجا هستند. اما آنها یک «دوست خوب» خود را به یک «موجود چاق» تبدیل کردند و ویژگیهای مثبت دیگر او در زیر برچسبی که بر پیشانی‌اش خورده بود گم شد.


برچسب‌ها، از چاق و لاغر و زشت و زیبا و توانمند و ناتوان و هوشمند و کم استعداد، از شهری و روستایی و ایرانی و خارجی، از شرقی و غربی تا شمالی و شیرازی، می‌توانند زندگی ما و اطرافیانمان را تغییر دهند. مراقب آنها باشیم…

  • danial azadeh

در سال ۱۹۹۸ دانشگاه استنفورد مقاله‌ای منتشر کرد که در آن Mueller و Dweck به بررسی «مکانیزم اثر تشویق» بر کارآیی دانش‌آموزان پرداخته بودند. نتایج این تحقیق، نگرش به شیوه‌ی «انگیزش» را نه تنها در حوزه‌ی دانش‌آموزان و درس و مدرسه، بلکه حتی در حوزه‌ی آموزش و یادگیری سازمانی نیز تغییر داد.

در این تحقیق کودکان و دانش‌آموزان به سه گروه مختلف تقسیم می‌شدند و در هر گروه، زمانی که دانش‌آموزان در حل یک مسئله موفق می‌شدند به شیوه‌ی متفاوتی تشویق می‌شدند. شیوه‌ی اول این بود که به آنها می‌گفتند: «آفرین. تو خیلی تیزهوش هستی». در روش دوم زمانی که مسئله حل می‌شد می‌گفتند: «آفرین. مسئله را خوب حل کردی» و زمانی که مسئله نادرست حل می‌شد می‌گفتند: «نه! مسئله را اشتباه حل کردی». در سومین روش، به عنوان تشویق گفته می‌شد: «آفرین. تو تلاش خودت را کردی».


این آزمایش بارها و در شرایط مختلف تکرار شد و نتیجه بسیار جالب بود. کسانی که به عنوان تشویق از «استعداد و تیز‌هوشی» آنها تعریف می‌شد، به تدریج توانمندی «حل مسئله‌» آنها کاهش یافت. همینطور در صورتی که در حل یک مسئله با شکست مواجه می‌شدند، توانایی آنها در حل مسائل بعدی نیز تحت الشعاع قرار می‌گرفت. اما بهترین نتیجه زمانی حاصل شد که همواره در تشویق، از «میزان تلاش» دانش آموز صحبت می‌شد.


مولر درباره‌ی دلیل تاثیر منفی تعریف از «هوش» بر روی کارایی و عملکرد انسانها می‌نویسد: «ما هرگز همیشه برنده نیستیم. همیشه مشکلاتی وجود دارند که حل نمی‌شوند و نبردهایی هستند که در آنها شکست می‌خوریم. آنکس که احساس کند موفقیت‌اش ناشی از هوش بالاست، پس از هر بار شکست، اعتماد به نفس و باور خود را کمی از دست خواهد داد. اما آنکس که احساس می‌کند موفقیت‌اش ناشی از تلاش است، هر موفقیت به او انرژی بیشتر می‌دهد و هر شکست به او یادآوری می‌کند که باید تلاش خود را افزایش دهد».

این تحقیق بیش از هر کس دیگر، باید مورد توجه والدین و همینطور مدیرانی قرار بگیرند که کارکنانشان، نخستین ماه‌های فعالیت در یک سازمان جدید را تجربه می‌کنند…

  • danial azadeh

تا بیست و دو سالگی: برای والدین به نفع نوجوانان!

کمتر چیزی مانند «تربیت نسل جوان» دغدغه‌ی پدر و مادرهای امروز است. پدر و مادرهایی که عمر و انرژی و ثروت و سلامت خود را برای دیدن لبخند شادی و رضایت، بر چهره‌ی فرزندان خود صرف نموده‌اند.


اما تربیت در دوران جدید چه معنایی دارد؟ آیا معنای تربیت در دنیای امروز، با تربیت در زمانی که نسل قبل زندگی می کردند یکسان است؟ آیا نظارت بر فرزندان در دنیای مدرن امروز که ابزارهای تکنولوژیک، مرز بین واقعیت و خیال را مبهم و شکننده کرده‌اند امکان پذیر است؟


آیا همانطور که والدین ما، در زمان کودکی ما، به رفت و آمدهای ما نظارت داشتند و دوستان ما را می‌شناختند و در مورد آنها ما را راهنمایی می‌کردند، چنین امکانی امروز هم وجود دارد؟


در شرایطی که دوستان ما، آی دی‌های چند حرفی در شبکه‌های اجتماعی یا نرم افزارهای پیام رسان هستند و ثابت ترین و قابل اتکاترین آدرس سکونت، آدرس ایمیلی در فضای مجازی است که ساکن آن، هر لحظه ممکن است بی هیچ پیامی و پیامکی از آنجا توشه بردارد و به سرزمین دیگری در این مجازستان برود؟


مرز بین راندن فرزندان به سمت جلو و مانع شدن آنها در مسیر پیشرفت کجاست؟ یا باید بپذیریم که نسل بعد، نسلی است که عینک‌های خاص با صفحه نمایش دیجیتال را از روی چشمانش برنخواهد داشت و به چشمان غیرمسلح نسل قبل خواهد خندید؟ ما درست زندگی می‌کردیم که پنج دوست نزدیک داشتیم که هر روز با آنها آش می‌پختیم و می‌خوردیم، یا اینها که پانصد دوست غیرنزدیک دارند و عکس آش‌های خود را در شبکه‌هایی مانند فیس بوک و اینستاگرام، به یکدیگر نشان می‌دهند؟



آیا ما واقعاً پاسدار سنت هستیم و تلاش کننده در راه حفظ ارزش‌های اجتماع؟ یا مانند نسل‌های سنت‌گرای گذشته‌ هستیم که در نخستین تجربه‌ی خود با دوش آب، آن را در مقایسه با خزینه، غیربهداشتی و غیرشرعی می‌دیدند و مدتی طول کشید تا فرایند جدید را بپذیرند.


ما برای نسل جدید خود چه داریم؟ ما حتی نمی‌دانیم که در زمانی که به بازار کار می‌رسند چه شغلی وجود دارد. ما حتی نمی‌دانیم که وقتی پیر و بازنشسته شدیم و سربار خانه‌ی آنها شدیم، هدیه‌ی تولد برای نوه‌ی خود چه چیزی را خواهیم خرید. حتی نمی‌دانیم که خودکار یا مداد یا موبایل یا کامپیوتر در آن زمان وجود دارد یا نه.


آیا همه‌ی این حرف‌ها به این معناست که والدین هیچ حرفی برای فرزندان خود ندارند؟



قطعاً چنین نیست. تکنولوژی چیزی فراتر از انسان و انسانیت نیست. قواعد زندگی یکسان هستند. اما مصداق‌های آنها هر روز تغییر می‌کنند. صداقت هنوز ارزش دارد. اما شاید معنای آن در نحوه پر کردن پروفایل شبکه های اجتماعی، بیشتر قابل درک باشد. دزدی هنوز بد است. اما شاید بزرگترین دزدی امروز، دزدی مالکیت معنوی دیگران است. تخصص داشتن هنوز هم خوب است. اما شاید تخصص در آن کاغذپاره‌هایی که در کیف ماست و هنوز نام خود را به عنوان آنها مزین می‌کنیم(!) خلاصه نشود. بومی سازی خوب است، اما شاید مرز و بوم، در دنیای بدون مرز امروز، معنایی دیگر داشته باشد.

به نظر می‌رسد نسل دیروز – که امروز نقش پدر و مادر را بر عهده گرفته است – هنوز حرفهای بسیار زیادی برای نسل امروز دارد. حرفهایی که نگفتن آنها و منتقل نشدن آنها، باعث می‌شود که نسل امروز، به تکرار مجدد آنها وادار شود.

اما نسل دیروز اگر می‌خواهد حرف امروز را بزند، باید دنیای امروز را بشناسد. باید بتواند تا حد ممکن، دنیای فردا را تصور کند. 

سری تا بیست و دو سالگی، حرف‌هایی برای نسل دیروز است. به امید اینکه آنها را به نگاه امروز مجهز کند. و بتواند آنها را با نسل امروز، همدل‌تر کند که گویا در این دنیای پرتحول امروزی، دیگر هم‌کلامی شرط کافی برای تفهیم و تفاهم نیست.

سری تا بیست و دو، همچنین برای نوجوانان زیر بیست و دو سال هم هست. نه به خاطر بیان ساده‌تر. که نسل امروز هوشمند‌تر از نسل قبل است و برای درک دغدغه‌های زندگی، نیازمند ساده سازی نیست. بلکه برای اینکه به ابزار و کلماتی مجهز شود که برای نسل قبل، آشناتر است و شاید این زبان مشترک، ابزاری اثربخش برای تفهیم و تفاهم گردد.

تمام این بلاگ می‌تواند برای نوجوان امروزی مفید باشد. اما درس‌های زیر بیست و دو سالگی، گزارشی علمی برای شکل دادن به پایه‌ای برای گفتگوی میان نسل امروز و نسل دیروز است.

گزارشی از تجربه‌ و مطالعات و تحقیقاتی که دانشمندان، در مواجهه با تغییرات محیط انجام داده‌اند و کوشیده اند مرز بین دفاع از باورهای ارزشمند قدیمی و تعصب بر جهل جا مانده از قدیم را در آن بهتر و بیشتر مشخص کنند.
دنیا تغییر می‌کند و به پیش می‌رود. چه با ما و چه بی ما. این وظیفه‌ی ماست که خود را با تغییرات آن همگام کنیم…

درس تا بیست و دو سالگی، هدیه‌ای به جوان‌تر هاست. احترام ویژه‌ به نسلی که این روزها، بزرگترین اتهامش، «پیگیری رویاها و آرزوهایش» است. نسلی که گاه به رغم اشتراک کلامی، خود را با والدین‌شان، ساکن دو سرزمین مختلف می‌بینند و همچنین هدیه ای به بزرگ‌ترهاست: آنهایی که تمام وجودشان، تمام رضایت و لذتشان، تمام بهشت‌شان، در آرامش و امنیت و برق شادی در چشمان فرزندانشان خلاصه می‌شود.
  • danial azadeh